ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۱۲ مطلب با موضوع «خانوادگی :: پسرکم» ثبت شده است

وقتی پسرکت دستش به زنگ خونه برسه...



+و هر دفعه نه یک بار،

که ده بار زنگ خونه رو فشار بده

و تو

نه ده بار،

که صد بار دلت براش قنج بره :)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۲
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۳
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۳
لوسی می

پسرک مشغول شیطنته

میخوام حواسشو پرت کنم،

بهش میگم از "پو" چه خبر؟

میگه سلامتی!


:دی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۰:۳۶
لوسی می
میگه ماشالله که هر جا رو نگاه میکنی یه تیکه ای انداخته این پسر!
داماد شی ایشالله!

پسرک از اتاق اومده بیرون و میگه: ایشالله!
:دی
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۱:۳۹
لوسی می
طفلکی تو که من مادرتم..

:(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۹
لوسی می
نمیدونم مخالفت با رفتن مداوم پسرک به خونه پدربزرگش
و مجبور کردنش به موندن تو خونه
و تحمل این همه گریه
واقعا به نفعشه؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۶
لوسی می
چهره ی دیدنی پسرک،
وقتی که میرم تو اتاقش
و می بینم کاملا قاچاقی
داره بیسکوییتی که قرار بود جایزه باشه رو میخوره!  




+خیلی خنده م گرفت اما تمام تلاشم رو کردم که اخمم باقی بمونه!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۱۵
لوسی می
غذا نخوردن پسرک خیلی آزارم میده.
خیلی.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۴
لوسی می
خیلی دلم میخواد غر نزنم

و سر پسرک داد نزنم

و باهاش بازی کنم

ولی نمیشه :(

کاش همه ش مربوط به وجود سنجد باشه

و بعد از تولدش خوب بشم :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۵
لوسی می
جز تو،
کی می تونه عزیز من باشه؟!    



+هرچی آرزوی خوبه مال تو و هرچی که خاطره داریم الی الابد مال من..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۱
لوسی می
من باب آماده کردن پسرک برای تولد سنجد
و روزهای احتمالی غیبتم
بهش گفتم: نی نی تو شکم مامان خیلی بزرگ شده
کم کم میخواد به دنیا بیاد.
بعد که پسرک کلی ذوق از خودش نشون داد
گفتم یه روزی مامان میره پیش خانم دکتر
که کمک کنه نی نی به دنیا بیاد..
حالا دیروز:
پسرک: مامان نی نی بزرگ شده، کم کم میخواد بیاد پیشمون،
ولی تو نری پیش خانم دکتر که درش بیاره خودش در میاد!
میگم: نرم نی نی رو بیارم؟
میگه: نه دیگه! خودش در میاد، تازه تو بری من گریه میکنم!
با یه عالمه ذوق میگم خب من زود برمیگردم با نی نی موووووووووون.
سعی میکنه ذوقم رو کور نکنه
با ذوق میگه آرهههههههه.
و بعد خیلی ریلکس و بی تفاوت میشه
و میگه: خب پس تو برو منم گریه میکنم!
میگم برای چی گریه کنی؟
میگه آخه دوستت دارم

:|  

+فکر میکنم به جای اینکه آماده ش کنم مضطربش کردم! :(
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۳
لوسی می
دکتره میگه مواظب باش تنش در وجودش باقی نمونه
میگم چطوری؟
میگه یک راهش اینه با بازی و تفریح خسته ش کنین،
یکی از روشهای مناسب هم،
آوردن یه بچه ی دیگه ست :)  


+نفهمیده بود من باردارم :|
بعد که گفتیم تحسینمان کرد :دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۳۳
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۲
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۴۴
لوسی می