ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۷۷ مطلب با موضوع «خانوادگی» ثبت شده است

مریضی های بچه ها که طولانی میشه،

من خود به چشم خویشتن،

بینم که جانم می رود...




+الهی که روزیِ هر روزه ی همه تون سلامتی باشه.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۷
لوسی می

به پسرک میگم: بیا یه بوس بده!

میگه: تو بیا بوس بده!

بعد یه کم فکر میکنه میگه:

تو بیا،

من بوس میدم!

:))

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۲۷
لوسی می

امروز رکورد زدیم!

تا ساعت یازده با گل پسر خواب بودم!

اونم در شرایطی که پسرک از نمیدونم ساعت چند بیدار بود!

اصلا باورم نمیشه!

پسرکی که هرگز اجازه نمیداد من حتی یه ربع در زمان بیداریش چشمامو ببندم،

الان به سنی رسیده که کاملا مستقله

و من حتی اصلا نمی فهمم چند ساعته که بیدار شده!




+خواب خوبی نبود! دلتون نخواد!

وقتی بیدار شدم رسما خشک شده بودم

و اگر پسرک رو ستون فقراتم راه نمیرفت نمیتونستم اصلا از جام بلند شم.

پسرک کاملا گرسنه شده بود و وقتی بیدار شدم داشت لواشک میخورد!

خوشحالم که ناهار امروز رو دیشب آماده کرده بودم!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۱۵:۵۶
لوسی می

وقتی صدای "لبیک یا حسینِ" میثم مطیعی از لوستر بلند میشه

و گل پسر بدو بدو کنان و سینه زنان اینور و اونور میره،

دوست دارم درسته قورتش بدم.




+چقدر این مداحی قشنگه!

آخه خدا چقدر قشنگه!

ای بابا!

تک تک ابیاتش با روح و روانم بازی میکنه!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۸
لوسی می

فکر میکنم پسرک با من راحت نیست.

احساس میکنم من یک مادرم،

در همه ی احوالاتی که با پسرک بازی میکنم هم مادرشم،

هیچوقت خودمو تا سن او پایین نیووردم،

همیشه او رو تا سن خودم آوردم که متوجه باشه و مثلا عاقلانه رفتار کنه..

میترسم.

راستش از این دوری و احتمال صحت این تصور خیلی می ترسم..




+مستر مخالفه و میگه تو به اندازه ی کافی مادر شیطون و شادی هستی!

اما این باعث نشد که من از این تصورم دست بردارم و خیالم راحت بشه.   :(

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۵ ، ۲۳:۵۱
لوسی می

مستر از ترس لغو و تاخیر شدید پروازها

داره با قطار برمیگرده!

الان سوار قطاره

و تا فردا تو راه خواهد بود..

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۳
لوسی می

عصر از مامانم خواستم بیان پیش گل پسر بمونن که من پسرک رو ببرم دکتر.

دکتر گفت خوبه! هیچیش نیست!

:|



+من بچه ها رو پیش دو تا دکتر می برم!

یه بار درمیون عوض میشه تقریبا!

یکیشون نزدیکه و دیگری دوره، بستگی به شرایط می برمشون.

و نظر هر دو رو هم قبول دارم.

جالب اینه که یشون نظرش اینه که هیچ بچه ای هرگز هیچیش نیست!

انقدر ریلکس و امیدوار کننده حرف میزنه که نگو!

اون یکی کاملا برعکس!

به جزئیات رفتاری و بیماری بچه ها هم دقت تام و تمام داره و کلا تو فاز پیشگیریه!

به نظرش هر بچه ای در هر لحظه ممکنه یه چیزیش باشه!

خب معلومه که این بار پیش دکتر اولیه برده بودم دیگه!

خیالمو راحت کرد.

گفت صبوری کن خوب میشه!

+ممنون از احوال پرسی ها و توصیه های خوبتون.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۲
لوسی می

انقدر دستهای خودم یخ زده و سرده،

که اصلا جرئت نمیکنم به پسرک دست بزنم،

قطعا براش آزاردهنده ست.




+ با بوسیدنش هی دمای بدنشو چک میکنم! :(

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۳:۵۳
لوسی می

پسرکم تب کرده شدید!

باید چه کار کنم تو این هوای یخبندان؟!

پاشویه؟

کم کردن لباسها؟

یه قاشق استامینوفن بهش دادم اثری نداشته که فعلا!

:|



+خدایا کمکم کن.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۳:۲۱
لوسی می

پی برده ام که لحنم سرزنش گر است!

با اینکه قصدم این نیست اما لحنم سرزنش کننده ست.

و این خیلی بده.




+جان گری میگه هرگز و هرگز به بچه ها احساس گناه ندین!

ببین چقدر اتاقت شلوغه!

چرا اتاقت رو مرتب نمیکنی؟

چرا این کار رو کردی؟

چند بار گفتم؟

من قبلا هم بهت گفته بودم که...

من از این کار دلخور میشم.

همه ی اینها جملات سرزنشگر هستند!

که به تنهایی در مواقع معمول خیلی استفاده میشن

و آدم اصلا حواسش نیست!

خب نگید اینا رو!

حالا فکر کنین من جملاتم که سرزنشگره هیچ،

لحنم هم سرزنشگر به نظرم میاد!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۶
لوسی می

نمیدونم کِی میشه که حسرت لحظه های مادرانه با بچه ها رو نخورم!

موقع پسرک که کلا بچه بودم!

الان که پر از آرزو برای هردوشون هستم،

وقتی براش وجود نداره!

چرا آخه؟؟!




+خدایا نشه که بگذره و من هی حسرت بخورم؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۳
لوسی می

در تمام لحظاتی که با مستر خداحافظی میکنم

یا تمام لحظاتی که در کنارمون نیست،

به روزهایی فکر میکنم

که خیلی زود میان،

و مستر چند روز متوالی کنارم خواهد بود.

انگار یکی همیشه از درونم بهم امید میده و بهم میگه

این دفعه رو هم تحمل کن،

مستر این بار که برگرده، برای همیشه پیشتون می مونه و دیگه تنهات نمیذاره..



+بغض.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۳
لوسی می

در همین لحظات

مستر داره بساطشو جمع میکنه

که برای چند روز ما رو تنها بذاره..



+و یکی از بزرگترین چالشهایی که باهاش درگیره

اینه که کدوم جورابشو بپوشه!  :دی

+آآآآی مستر! هنوز نرفتی اما دلم برات تنگه..

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۲۳:۰۹
لوسی می

تلاش پسرک برای گول زدن من!

نمیدونم چرا سعی میکنه هی منو گول بزنه

یا به اصطلاح عامیانه دروغ بگه.



+بهش میگم: هروقت کار اشتباهی کردی ،

بگو من انجامش دادم، و الان که فهمیدم که کارم اشتباه بوده، دیگه تکرارش نمیکنم.

اشکالی نداره که اشتباه کنیم. ما همه مون اشتباه میکنیم.

اما بی اثره.

:|

+کسی میدونه مواجهه ی صحیح با این رفتار بچه ها چه مدلیه؟!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۶:۲۷
لوسی می

دیروز به لطف کمکهای مامانم،

و بعدش مادرشوهرم،

و بعدترش هم بقیه،

مراسمی که دوست داشتم رو برگزار کردیم.

نماز ظهر اربعین رو تو خونه مون به جماعت برگزار کردیم،

و زیارت اربعین رو دسته جمعی خوندیم.

بعدم نذریمون (آش رشته) رو توزیع کردیم.




+ و من بی نهایت ممنونتونم الی الابد به خاطر این توفیق.

+الهی که خونه های همه مون پر از یاد اباعبدالله باشه،

الهی که شیعگیِ امام اساس آبرو و عزت همه مون باشه.

الهی که نماز، پایه و رکن خونه هامون باشه،

الهی که زیارت کربلا روزی هر ساله ی همه مون باشه..

+برای همه تون دعا کردم. امیدوارم شما هم به یادم بوده باشین.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۵:۵۳
لوسی می