ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۷۷ مطلب با موضوع «خانوادگی» ثبت شده است

یه لیست خرید دارم،

که باید برای تامینش برم یکی از دوووووورترین پاساژهای شهر!

هر شب و روز دارم به اون روزی فکر میکنم که بریم اون پاساژه!

و به خریدهای مرتبط!

نمیدونم مستر کی بتونه منو ببره.



+معمولا اینطور وقتها یه مدت تب خرید منو میگیره

و از بس هی مستر نمیرسه بریم یا هی کار پیش میاد که کلا خرید از پاساژ رو بی خیال میشیم

و از همین مغازه های دور و اطراف دو سه تا از مهمترین اقلام لیست رو میخریم!

حالا ببینم اینبار چطور میشه!

+بعدا نوشت: کلا منتفی شد و نرفتیم!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۸
لوسی می

گاهی یهو رگ مهندسی من و مستر میگیره

و میریم تو کار تغییر لوازم خونه!

امروز یکی از اون روزها بود

که یه نجاری کوچولو انجام دادیم

در حقیقت یک پروژه ی آر اند دی بود، با بهره وری بالا!

:دی



+و خاطره ای ماندگار! :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۶
لوسی می

امروز اولین آب بازی مشترک بچه ها تو خونه جدید بود.

:)



+فکرمیکنم باید تعداد آب بازی های ممکن رو برای بچه ها افزایش بدم.

هم لذت ببرن، هم انرژیشون تخلیه بشه و هم از فوایدش بهره مند شن.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۳
لوسی می

لحاف پهن کردم رو زمین،

و دارم روکشش رو میدوزم.

پسرک میگه:

مامان سه مدل دوختن داریم.

یکی اینکه پهن کنیم رو زمین و بدوزیم.

یکی اینکه لباسه تنمون باشه بدوزیم*.

یکی اینکه لباسه تنمون نباشه با چرخ خیاطی بدوزیم.

:)


+یعنی تقسیم بندیش کُشت منو! کلی قربون صدقه ش رفتم.

*یه روز داشتیم میرفتیم بیرون، دیدم سرشونه ی لباس پسرک درزش باز شده.

همونطور که تنش بود دو تا کوک زدم و رفتیم. :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۷
لوسی می

اگر فرزندتون رو از چیزی منع میکنین

(مثل تلویزیون دیدن زیاد، یا بازی با تبلت، یا نوشابه خوردن و امثالهم)

هیچوقت به عنوان جایزه اون مورد رو پیشنهاد ندین.

مثلا نگین اگر فلان کار خوب رو بکنی امروز میتونی بیشتر کامپیوتر بازی کنی!

اگر میخوایم برای بچه هامون جا بیفته که ما صلاحشون رو میخوایم و منع ما و ترغیب ما به خاطر صلاح خودشونه،

با این روشِ تشویقی، این تصور از خودمون رو ازشون سلب میکنیم.

علاوه بر این بهشون القا میکنیم که اون چیزی که ما تو رو ازش منع میکنیم،

اونقدر لذت بخش و با ارزشه که میتونه نقش جایزه رو بازی کنه و تو ازش لذت ببری!




+حالا نمیدونم بچه ها واقعا اینقدر فلسفی فکر میکنند یا نه،

اما من که خودم تعجب میکنم از کسانی که منعیات رو جایزه میکنن!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۶:۰۰
لوسی می

من و غذای نذریِ شما..



+اون چیزی که با الطاف شما قسمتمون شد.

ممنونم که در رو به رومون نبستید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۶:۵۰
لوسی می

احساس میکنم نسبت به نظم اسباب بازی های بچه ها

دچار وسواس شده م!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۵
لوسی می

دیروز تو مراسم شیرخوارگان حسینی،

پسرک عکس نمادین حضرت علی اصغر_علیه السلام  رو دید،

(که تیری تو گلوش بود و خون همه ی صورتش رو برداشته بود)

و از اون موقع مدام منو در مورد اون عکس سوال پیچ میکنه.

واقعا چی باید بهش بگم؟!



+بهش گفتم که این پسر امام حسینه که خیلی کوچولویه مثل گل پسر

میگه چرا اینطوری خونی بود؟

میگم امام حسین آدم خیلی خوبی بود که به جنگ آدمهای بد رفت و اونها خیلی اذیتش کردند.

و پسرش رو هم اذیت کردند.

میگه امام حسین مرده که گریه میکردن؟

بچه ش مرده؟

وقتی تولد من بود، امام حسین هنوز نمرده بود؟!

(حالا من موندم که از کجا فهمیده وقتی کسی بمیره گریه میکنن؟! :| اصلا چه تصوری از مردن داره!)

میگم نه مامان جون، امام حسین شهید شدن.

و به جنگ آدمهای بد رفتن. امام حسین بچه ها رو خیلی دوست داشت. ما هم اونها رو خیلی دوست داریم

و بهشون میگیم که ما هم قول میدیم همیشه مثل شما خوب باشیم.

( و فقط خودم میدونم که چقدر جملاتم شعاریه و چقدر از این آرمانهای ساده دورم!)

یه جوری که انگار چیزی رو به یاد آورده میگه آرهههه شهید شده!
من عکسشو دیدم! بعد توضیح میده که یه جایی عکس امام رو دیده،

(و من نمیدونم آیا از این عکسهای تمثال دیده یا داره عکس اون شهیدی رو میگه که به مراسمش رفته بودیم!:|)

چقدر سخته اینطور مباحثات با بچه ها.

کسی تجربه ای نداره لطفا؟!


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۶
لوسی می

دکتر افروز میگه،

به لحاظ عرفی، فقهی، شرعی و اخلاقی

صاحب حق ترین آدم در زندگی هرکسی همسرشه.

و محترم ترین انسانهای زندگی هر آدمی والدینش هستند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۰۲
لوسی می

و گل پسر،

که امروز روکش چرم مبلهامون رو پاره کرد..

:(



+تصمیم دارم به مستر نگم! :دی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۶
لوسی می

گل پسر عاااشق کندن کلیدهای لپ تاپه!

کشته منو!

نمیذاره یه لحظه لپ تاپ باز باشه.

ای بابا!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۹
لوسی می

مراحل از صفر تا صد کتلت پزی امروزم

با حضور افتخاری و دائمی گل پسر در بغلم همراه بود!

به خودم تبریک میگم که تا این حد حرفه ای شدم!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۵:۵۶
لوسی می

دیروز ظهر،

وقتی پسرک ترجیح داد به جای ناهار،

خامه عسل بخوره،

و قبل از حاضر شدن ناهار ما رفت و خوابید،

واقعا رغبت و میلی به خوردن غذا نداشتم،

و این که میگن "بدون تو غذا از گلوم پایین نمیره"

رو برای مخاطبی مثل پسرک هم درک کردم..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۱۵:۴۸
لوسی می

خدا نعمت خواب ظهر بچه ها رو از هیچ مادر خانه داری نگیره..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۹
لوسی می

در حین غذا پختن،

پسرک جنازه ی صندلی کامپیوتر رو برام آورد

که پارچه ی تکیه گاهش رو  با قیچی کنده بود.

:|



+بعد بهش گفتم چون عذرخواهی کردی می بخشمت اما من باب تنبیه نمیتونی تو کیک پختنِ امروز مشارکت کنی،

پسرک کلی ناراحت شد و حتی قدری گریه کرد.

اما بعد دوباره که رفتم تو اتاقش ببینم با گل پسر دارن چه کار میکنن،

دیدم حالا ابرِ تکیه گاه صندلی رو هم کنده!!!

:|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۷:۰۲
لوسی می