دیروز تو مراسم شیرخوارگان حسینی،
پسرک عکس نمادین حضرت علی اصغر_علیه السلام رو دید،
(که تیری تو گلوش بود و خون همه ی صورتش رو برداشته بود)
و از اون موقع مدام منو در مورد اون عکس سوال پیچ میکنه.
واقعا چی باید بهش بگم؟!
+بهش گفتم که این پسر امام حسینه که خیلی کوچولویه مثل گل پسر
میگه چرا اینطوری خونی بود؟
میگم امام حسین آدم خیلی خوبی بود که به جنگ آدمهای بد رفت و اونها خیلی اذیتش کردند.
و پسرش رو هم اذیت کردند.
میگه امام حسین مرده که گریه میکردن؟
بچه ش مرده؟
وقتی تولد من بود، امام حسین هنوز نمرده بود؟!
(حالا من موندم که از کجا فهمیده وقتی کسی بمیره گریه میکنن؟! :| اصلا چه تصوری از مردن داره!)
میگم نه مامان جون، امام حسین شهید شدن.
و به جنگ آدمهای بد رفتن. امام حسین بچه ها رو خیلی دوست داشت. ما هم اونها رو خیلی دوست داریم
و بهشون میگیم که ما هم قول میدیم همیشه مثل شما خوب باشیم.
( و فقط خودم میدونم که چقدر جملاتم شعاریه و چقدر از این آرمانهای ساده دورم!)
یه جوری که انگار چیزی رو به یاد آورده میگه آرهههه شهید شده!
من عکسشو دیدم! بعد توضیح میده که یه جایی عکس امام رو دیده،
(و من نمیدونم آیا از این عکسهای تمثال دیده یا داره عکس اون شهیدی رو میگه که به مراسمش رفته بودیم!:|)
چقدر سخته اینطور مباحثات با بچه ها.
کسی تجربه ای نداره لطفا؟!