3976.
امروز به معنای کلمه جون کندم بس که کار داشتم!
طبق یک برنامه ی فوق العاده حساب شده برای جلوگیری از خسته شدن،
از دیروز (!) شروع کردم دارم خونه تکونی میکنم!
خونه تکونی ماه رمضون برام مهم بود،
مخصوصا که قراره افطاری هم بدیم به لطف خدا.
ولی فقط پذیراییمون تموم شد.
سرویس رو شستم،
و امشب اگر جانی در بدن باقی بماند،
آشپزخونه رو هم تموم میکنم.
می مونه اتاقها که اونها هم خیلی مهمن البته!
مثل دیروز سه ساعت برای پایان نامه م وقت گذاشتم،
و خب پیشرفت خیلی محسوسی ایجاد شد الحمدلله.
از پایان نامه م شش تا مقاله ی مجزا میتونم در بیارم!
یه همچین پروژه ای برداشتم که رسماً دو تا پایان نامه ست!
یه همچین خردمندی بودم من!
میگم دیوانه منم من! نگید نه!
بگذریم!
برای کار عملیش هم با دو نفر تماس گرفتم،
هنوز خبرشو بهم ندادن.
اون استاد خارجکیه هم
وقتی بهش گفتم این فایل رو داشتم خودم،
جواب ایمیلمو دیگه نداد،
بهش برخورد به نظرم! :|
و همچنان پی نوشت این پست به کرّات برای من اتفاق میفته!!
:|
و امروز یک کیک گلبهی هم پختیم با بچه ها!
به مناسبت مهمونی فرشته ها درخونه مون که از فردا شروع میشه ان شالله.
همین دیگه!
جون ندارم از جام بلند شم الان.
ذهنم کاملا درگیر پایان نامه ست،
و جسمم خستهههههه!
:|
+به عنوان سحری اول هم قرار شده خرما و تخم مرغ بخوریم. :)