4011.
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۰ ق.ظ
دیروز قبل از افطار با بچه ها رفتیم خرید،
که برای امشبشون خوراکیهای خود خواسته، بخرن.
بعدم رفتیم یه کار پایان نامه ای انجام دادم،
و یه شاخه گل هم برای مستر خریدیم که قرار بود نیمه شب برگرده خونه.
:)
+ماشین چیز خیلی خیلی خوبی است! :)
الحمدلله که این نعمت رو داریم. ان شالله همه ی بی ماشین ها هم خیلی زود ماشین دار بشن.
اون مدتی که قبل از ماه رمضون بچه ها رو با تاکسی(!) می بردم پارک،( +)
یه بار مستر بهم گفت میخوای برات یه ماشین بخرم؟! :)
واااای که انگار دنیا رو به من دادن! خخخخ!
میدونستم که فقط تعارف کرد و تا سالها این اتفاق نخواهد افتاد،
اما همین که بهش فکر کرد که چطور میتونه منو کمک کنه که راحت تر باشم
حتی در حد تعارف،
کلی ارزش داشت برام.
:)
۹۶/۰۳/۲۳
از کجا میدونی در حد تعارف بوده؟! شاید بهش فکر کنه...
من برای اقای همسر کم پیش میاد چیزی بخرم. احساس میکنم همین خودم بسم! :)))