3905.
سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۳۰ ب.ظ
در اقدامی بی سابقه،
امروز صبح قبل از پسرک بیدار شدم،
ناهار رو تا حد مکفی آماده کردم،
و بعد از صبحانه بچه ها رو با تاکسی بردم پارک!
براشون آب میوه برداشتم که هر از چندی بخورن و بهانه نگیرن.
یک ساعت و نیم بیرون بودیم،
بلال خریدیم،
و بعدم برگشتیم.
و ساعت یک ناهار خوردیم.
عااااالی بود.
الان هم بچه ها خوابن!
و میرم که بلال بپزم.
بعدم بشینم پای بساط پایان نامه م.
:)
+همه ش فکر میکنم کاش یه پارک نزدیک خونه مون بود.
پارک نزدیک خونه ی ما، نزدیکه اما رفت و برگشت تا پارک گل پسر رو خسته میکنه
خیلی هم بزرگه و تا برسیم به وسایل بازی خودش یه راهپیماییه واقعا!
برای همین دیگه قوتی برای بازی کردن براش نمیمونه،
این شد که امروز با تاکسی رفتیم یه پارک دیگه.
:)
+احساس فوق العاده ای نسبت به امروزمون و خودم دارم. :دی
۹۶/۰۲/۱۲