4059.
شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ق.ظ
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون،
ما به خاطر شرکت در مراسم سالگرد این شهید به ییلاق رفتیم.
و من هم مدتی بود دوباره به این موضوع فکر میکردم،
لذا دیشب دوباره فهمیدم خدا منو می بینه!
و از اونجایی که میدونه من بسیارضعیف هستم؛
خودش منو انداخته تو ساده تریــــــــــــن مدل مجاهدت.
هرچند که من تا الان از پس همین هم برنیومدم،
اما از الان به بعد با اون قولِ دیشب،
و به لطف خدا قراره که از پسش بربیام.
+که من روزی قهراً باخدا تنها خواهم ماند.
+معنی نداشت نه؟!
هزار بار مدلهای مختلف نوشتمش!
حس کردم این گویاترینه!
۹۶/۰۴/۱۷
شهید دور خیز میکنه و به یمت لبه پرتگاه بلند میپره بدون ترس ارتفاع و لدون دلبستگی
با اشتیاق میدوه سمت پرتگاه و حتی ی لحضه ام مکس نمیکنه وقتی ب نقطه ی رهایی رسید و نوک انگشتاش از زمین جدا شد ما زمینی ها فرصت داریم رقصش توی هوا و اشتیاقش رو ببینیم
بعدش خدا اغوشش و بازمیکنه و با تمام وجود به اغوش میکشش
درست مثل بچگی ها و پریدن هامون از ارتفاع
من به شهادت اینطوری نگاه میکنم!