طوری مادری و همسری و فرزندی کن
که خدا را خوشنود کند..
+هرچی پی نوشت ضمیمه ی این جمله کنم کمه..
طوری مادری و همسری و فرزندی کن
که خدا را خوشنود کند..
+هرچی پی نوشت ضمیمه ی این جمله کنم کمه..
دیشب اینجا بارون خیلی شدید با رعد و برقهای هولناکی میومد،
پسرک میگفت:
+من دوست ندارم بارون بیاد، بگو بارون بره!
- من که نمیتونم کاری بکنم، باید از خدا بخوایم که بارون تموم بشه.
+خب شما برو نماز بخون به خدا بگو که لطفا بارون نیاد...
+من خیلی به این دیالوگ فکر کردم..
و دلم سوخت برای خودم و پسرکی که، نمیدونه مامانش عاجزتر از این حرفهاست!
نود و نه درصد خشمهای ما
ناشی از احساس عجزمون
در اون موقعیته..
+هرچه عاجزتر، خشمگین تر!
+اون یک درصد رو هم محض احتیاط وارد ماجرا نکردم!
وگرنه نظرم رو صد در صده!
هر روز و هر لحظه رو مُخم رژه میره:
بیا و تو این ماه رجب
به خودت سخت بگیر..
+نمیدونم تو وب کدوم دوستی، اینو خوندم؛
خدا خیرش بده.
اگر یک وقتی دنیا پر از معروف شود
و خیر جهان را بگیرد
همه ی خوبها خوشحال می شوند
یا از اینکه انحصار خودشان را از دست داده اند
و چیزی برای اندازه گیری برتری خودشان ندارند
غمگین خواهند شد؟؟!
گاهی فکرهای عجیبی میکنم..
+خانم مرشدزاده.
پریروز گل پسر موفق شد برای اولین بار از پله ی آشپزخونه بالا بره.
و امروز دو تا پله رو متوالیا بالا رفت.
:)
+بذارید بچه هاتون پله ها رو تجربه کنن :)
پله چیز خوبی است.
کاش میدونستی
که شکستنِ زن،
نه فقط روی خود اون زن،
که روی همه ی یک خانواده تاثیر منفی میذاره..
+میخواستم پی نوشت کنم: و ایضاً شکستن یک مرد!
اما دیدم یک مرد، اگر واقعا مرد باشد هرگز نمی شکنه..
نظرتون چیه؟
ما گاهی تو بعضی چیزها زیادی زیاده روی میکنیم
و غافلیم از نتیجه ش..
نتیجه های غیرقابل بازگشت..
شب آرزوهای خود را چگونه گذراندید؟
با یک بالای منبر روی نیم ساعته برای مستر
و فهمیدن اینکه چقدر عقبیییم از دنیااااااااااااااا!!
+ترسم بروم عالم جان نادیده...
+شب خوبی بود..
اعیذهما بالله و ذریتهما من الشیطان الرجیم...
و کم کم قبح یک گناه میریزه،
تو برمیگردی پشت سرت رو نگاه میکنی
و اصلا نمی فهمی کِی این همه راه رو تا اینجا اومدی..
و چی شد که شد اینقدر راحت در مورد یک گناه حرف بزنی
و چی شد که کاری که اصلا تصور کردنی هم نبود
حالا به سادگی به موضوع مورد بحث من و ذهنم تبدیل شده؟!!
+مستر درست میگه،
من با تکرار اسمِ تو،
دارم به ریزش قبح گناه در وجودم دامن میزنم..
امروز مستر رو به اولین برگر لوسی ساز دعوت کردم.
انصافاً چشم نزنم خودمو عییییییییین برگرهای بیرون شده بود..
:)
+هردو راضی بودیم الحمدلله.
با گوشی عکس گرفتم وگرنه عکسشم براتون میذاشتم.