امروز ما اولین آگهی روزنامه ایمون رو چاپ کردیم.
:)
+مستر میگه بیش از سی نفر از صبح تا حالا باهاش تماس گرفتن! :|
کاش اثربخش باشه.
امروز ما اولین آگهی روزنامه ایمون رو چاپ کردیم.
:)
+مستر میگه بیش از سی نفر از صبح تا حالا باهاش تماس گرفتن! :|
کاش اثربخش باشه.
از زمانی که این لپ تاپ رو خریدیم
یه چلنج بزرگی با صفحه نمایشش داشتم
که از هزار نفر هم پرسیدم چطور مشکلش برطرف میشه
یا نمیدونستند
یا مثل خودم فراموش کرده بودند و هرچه گشتند تو گزینه های تصویر پیداش نکردند!
چهار سال به همین منوال گذشت
تا اینکه گل پسر اومد و یه دستی به سر و روی این لپ تاپ کشید،
مشکل حل شد!!
:|
بهم میگه: فلانی واقعاً آدم خوبیه...
و من گاهی در تفسیر خوب بودن آدمها
به شدت مستأصل و گیج میشم..
+نظر شما چیه؟
آدم خوب، چه آدمیه؟؟!
گل پسر اخلاقیات منحصر به فردی داره.
شبیه به هیچ بچه ای که تا الان دیدم نیست..
بسیار مهربون،
فوق العاده شیطون،
بسیار صبور،
و بسیار بزرگمنش!
+البته تخمین اینکه همیشه اینطور خواهد بود
تو این سن زیادی زوده،
اما الان که اینطوره!
مستر تصمیم گرفته گاهی برام مرخصی اجباری رد کنه!
:)
+همین که به من و راحتیم فکر کردی ازت ممنونم.
واقعا چه روزهایی گذشت بر من و تو..
در تمام مدت با تو بودن
سعی کردم خودم رو راضی به رضای خدا نشون بدم
نمیدونم اگر خدا امتحانش رو در حد نهایی اعمال میکرد چقدر می شکستم
اما بروزاتم همه ش در راستای رضای پروردگار بود.
و ازش ممنونم که منو با امتحان های سخت نیازمود
و لطفش رو بر ما تمام کرد..
درسته که همچنان سختیهای ناشی از تقبل این اختلاف سنی کم ادامه داره
و ما هنوز به ثبات روانی نرسیدیم
اما هر روز که میگذره
از اینکه بچه هام کمتر از سه سال اختلاف سنی دارند
بیشتر احساس رضایت میکنم.
از لذت بخش ترین و دوست داشتنی ترین لحظات مادرانه م
وقتیه که پسرک مشغول بازیه
و گل پسر هر طور شده خودش رو بهش میرسونه
و مشغول بازی با ریخت و پاشهای پسرک میشه.
+وای که دیدن این دوتا در حال بازی
یعنی یکی از مصادیق لذت عمیق در دنیا و آخرت!
یه سری گناه ها هست
که اصلا نمیتونم باور کنم کسی انجامشون میده!
همیشه فکر میکنم کسی در دور دست ها،
در غربستان یا گزارشهای تلویزیون،
یا هرجایی که من هرگز نخواهم دیدش
مرتکب این گناه ها میشه.
و اگر کسی رو ببینم و بشناسم و دور و برم پیدا کنم
که واقعاً مرتکب یکی از اونها شده
تا مدتهای مدتهاااااااااااااااااااااا روانم پریشه!
+حتی اگر اون آدم هیچ نسبتی با من نداشته باشه
همین که میدونم واقعا موجودیت داره و این کار رو کرده،
برای من دیوانه کننده ست!!
+خدا کمک کنه و لطفش بر ما مستدام باشه که هیچوقت نه من و نه اطرافیانم
و نه همه ی کسانی که خدای واقعی رو دوست دارن
با دوراهی های سخت امتحان نشن، و هرگز و هرگز و هرگز خدا رو فراموش نکنن..
آمین.
رَبَّنا و لاتَحمِل عَلَینا إصراً کما حَمَلتَهُ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِنا، رَبنا وَ لاتُحمِّلنا ما لاطاقةَ لَنا بِه 286 بقره.
اوصیکُم یا عبادَ اللهِ
و اوصی نفسی
به زیارت عاشورا!
+و چه روزهای خوبی است برای شروع و مداومت.
من فهمیده م که تو سن لجبازی بچه ها،
مهمترین نکته ی تربیتی اینه که
پدر و مادر هرکاری که تصمیم دارن بکنن، انجام بدن،
اما موکداً با حفظ متانت و آرامش.
امروز بعد از مدتها
من و پسرک نود درصد تایممون رو با هم بودیم.
:)
+الحمدلله.
برای مستر یک بخش از یک آموزش مشاوره ای رو تعریف میکردم
که سخنران گله می کرد از اینکه بعضی والدین انقدر در آموزشها کم میذارن
که بچه به کاسه میگه بشقاب، به قابلمه میگه بشقاب، به نعلبکی میگه بشقاب و ...
پسرک یهو پرید وسط صحبت من میگه:
مامان! من به کاسه میگم کاسه،
به بشقاب میگم بشقاب،
به قابلمه میگم قابلمه،
به نعلبکی میگم نعلبکی،
و ... (مطابق عبارات من ادامه میده)
بعد یه کم فکر میکنه میگه:
ولی مامان!
من به پوریا میگم گاو!
و به گاو میگم پوریا!
:))))
+پسرک یه عروسک پشمالوی گاو داره که به صورت کاملا خودجوش اسمشو گذاشته پوریا! :))
ما الان فهمیدیم مستأجرمون آدم خیلی مهم و مشهوریه!
خیلی موضوع جالبیه برام
که یه آدم به این شهرت،
اومده خونه ما رو اجاره کرده!
+البته برای کسی، نه برای خودش.
:)
به پسرک یه حرفی میزنم و میخندم
اما پسرک نمیخنده!
میگم: خیلی بیمزه بودم نه؟!
میگه: نه! شما بیمزه نیستی که! شما خیلی هم خوشمزه ای!
:))