همین الآن کتاب "خاطرات سفیر" به قلم نیلوفر شادمهری رو تموم کردم.
نثر کتاب فوق العاده ساده و روانه و یه جورایی برای من دسرِ بعد از "صد سال تنهایی" حساب میشد که دو ساعته خوندمش.
دقیقاً شش جای داستان، بلند بلند خندیدم و چهار جا هم به پهنای صورت اشک ریختم که چهارمین گریهم ناشی از خطوط آخر بود و دو سه دقیقهای هم طول کشید.😊😁
واقعاً دوستش داشتم.
من "صد سال تنهایی" رو به قصد اهدای هدیهای فاخر خریده بودم اما الآن تصمیم گرفتم خاطرات سفیر رو به جاش هدیه بدم.(اینجا)
+نگفته بودم که هفتهی پیش به نمایشگاه کتاب رفتیم و یه عالمه کتاب خریدیم؟🤗🤗
انقدر مستر در خرید کتاب دست و دلبازی به خرج داد که باعث شد دلخوریمو فراموش کنم و ببخشمش😉
+هیچوقت به کتابهای هدیهم خیانت نمیکنم که اول بخونم و بعد هدیه بدم. واقعاً این کار رو دوست ندارم. برام مهمه که هدیه بدم و بعد از خود طرف کتاب رو به امانت بگیرم و بخونمشون. اما خب برای برخی مخاطبان، لازمه که قبل از اهدای کتاب، حتماً خونده باشیش. با کلی عذاب وجدان و مراقبت کتابها رو خوندم که مبادا معلوم بشه خونده شدن!
و خوشحالم که پیش از هدیه دادن، "صد سال تنهایی" رو خوندم و از دادنش منصرف شدم. دریافت اون کتاب برای مخاطب من به صلاح نبود.
حالا موندم این صد سال تنهایی رو چه کارش کنم! :/
حاضرم با ۲۵ درصد تخفیف بفروشمش اصلاً. کسی طالب نیست؟ 😎
+عنوان: ۲۴ آبان، روز کتاب و کتابخوانی بود :دی