یه کتاب می می نی برای پسرک خریدیم
و از بس من این کتاب رو ویرایش کردم و کلماتش رو عوض کردم
که مستر میگه خب کتاب نمیخریدی!
خودت شعر میگفتی براش!
:|
یه کتاب می می نی برای پسرک خریدیم
و از بس من این کتاب رو ویرایش کردم و کلماتش رو عوض کردم
که مستر میگه خب کتاب نمیخریدی!
خودت شعر میگفتی براش!
:|
دیروز مستر به مناسبت روز پرستار
و با این استدلال که میخواد از پرستاریهای من از خودش و دو کودکمون قدردانی کنه،
منو شرمنده ی محبت و دست و دلبازیش کرد.
:)
+ازت ممنونم مسترم.
هی من میخوام منو نشناسه
هی شما منو تابلو کن!
أه!
+به شدت از دستت شاکی ام.
طبق تلاش های خالصانه ی مستر
پسرک داره یاد میگیره
که به جای واژه ی توهین آمیز و اعصاب داغون کنِ "نمیخوام"
از عبارت بسیار محترمانه و زیبای "الان شرایطش رو ندارم"
استفاده کنه!
وقتی این عبارت رو به کار می بره،
من رسماً میخوام درسته قورتش بدم. :)
+خیلی از مستر ممنونم که چنین خلاقیت فوق العاده ای به خرج داد
تا اعصاب ما از دست نمیخوام های متوالی پسرک داغون نشه :)
+مثال عینی:
من: پسرک جانم میای اسباب بازی هاتو جمع کنیم؟
پسرک: الان شرایطش رو ندارم! :))
خرید کردن برای مستر
یکی از دوست داشتنی ترین انواع خرید برای منه..
هرچند که معمولا سلایقمون متفاوته
اما مستر سلیقه منو قبول داره
و همین خوووووبه.
:)
وقتی یکی از استراتژیک ترین وسایل زندگی مستر گم میشه...
+واااای که خدا برای کسی نخواد...
:))
تا حالا نشده که بعد از گفتگوی با تو
احساس موفقیت کنم
از اینکه تونستم یه طوری صحبت کنم
که تو رو به فکر فرو ببره!
+هههه!
در زلف پر کمندش
ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی
بی جرم و بی جنایت...
+هعی روزگار!
مستر عزیزم
همین الان
داره یکی از استراتژیک ترین چالش های شغلیش رو
برای اولین بار تجربه میکنه،
امیدوارم موفق باشه.
نویسنده ی پست قبل،
یک عدد لوسی می بدون تجربه در پخت حلوا بود؛
و نویسنده ی این پست،
یک عدد لوسی می با تجربه در پخت حلواست!
:)
+حلوا، یکی از دوست داشتنی ترین خوردنی های مورد علاقه ی مستره!
وقتی اومد تو و بووووووی حلوا رو استشمام کرد
واقعا شادمانی از چهره ش می بارید :)