ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۱۲ مطلب با موضوع «خانوادگی :: پسرکم» ثبت شده است

تایم بیداری پسرک

و به تبعش ساعت بیداری همه مون،

به هفت و نیم صبح رسیده!


+خیلی خوبه. سحرخیزی رو دوست دارم

اما به شرط اینکه ظهر و شب هم بچه ها زودتر بخوابند..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۶
لوسی می

طبق تلاش های خالصانه ی مستر

پسرک داره یاد میگیره

که به جای واژه ی توهین آمیز و اعصاب داغون کنِ "نمیخوام"

از عبارت بسیار محترمانه و زیبای "الان شرایطش رو ندارم"

استفاده کنه!

وقتی این عبارت رو به کار می بره،

من رسماً میخوام درسته قورتش بدم. :)



+خیلی از مستر ممنونم که چنین خلاقیت فوق العاده ای به خرج داد

تا اعصاب ما از دست نمیخوام های متوالی پسرک داغون نشه :)

+مثال عینی:

من: پسرک جانم میای اسباب بازی هاتو جمع کنیم؟

پسرک: الان شرایطش رو ندارم! :))

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۶
لوسی می

جدیداً وقتی پسرک رو می بوسم

میگه:

"ممنونم!"

:)



+و من یه حس لرزش در دلم احساس میکنم..

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۱
لوسی می

خونه مامان هستیم وکیمیا در حال‌ پخش.

علی انصاریان رو که می بینم یاد خاطره ی کودکیش میفتم

و برای مامان تعریف میکنم

که وقتی از فرط شیطنت مدیر مدرسه شون انداخته ش تو سیاه چال

دست به کار شده و کل دیوارهای اتاقک سیاه چال رو

با فرچه و رنگهایی که اونجا بودن رنگ کرده!!

مامان بعد از ذوق کردن سریع میگه:

مطمینم اگر پسرک باشه هم همین کار رو میکنههههه!



+ دقت که میکنم می بینم مامان درست میگه، 

پسرک تو فضای تنبیه هم که باشه 

برای خودش تفریح ایجاد میکنه

و کلا نسبت به تنبیه بی خیاااااله!


۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۹
لوسی می

تعجب میکنم که بچه ای با این سن و سال

چطور تونسته کل شیشه ی آبلیمو رو

بدون استفاده از قیف

تو بطری نوشابه خالی کنه

و اصلا  هم روی زمین نریزه!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۷
لوسی می

دو سه بار پسرک رو صدا میزنم

هی میگه الان میام و خبری ازش نمیشه..

میرم تو آشپزخونه و می بینم

گردو ها رو ریخته تو ترازو

و چند وقتی هست که سطل عسل رو وارونه نگه داشته

تا عسلها بریزه تو گردوها...



+به موقع رسیدمممم.

+شانس آوردم که سطل عسل نیمه پر بود و گرانرویش بسیاااار!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۳
لوسی می

و تویی که اونقدررر بزرگ شدی

که خودت کیک تولدت رو انتخاب میکنی...

:)



+ای ساربان آهسته...لطفا.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۵۶
لوسی می

هروقت با پسرک بازی های هیجانی انجام میدم

دیگه سطح انرژی و هیجاناتش از کنترلم خارج میشه!


+برعکسه! عوض اینکه انرژیش تخلیه بشه، افزایش پیدا میکنه!

+دیروز با هم حسابی آلیسا بازی کردیم! یادتونه؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۵۲
لوسی می

گل پسر رو میخوابونم ومیرم تو اتاق

یهو با صدای گریه ش برمیگردم و می بینم مثل همیشه پسرک بیدارش کرده

 و بعدم نشسته کنارش.

دوباره میذارمش رو پام تا بخوابه.

هنوز خوابش سنگین نشده

که صدایی مثل خالی کردن یه بطری آب میشنوم و

 بلافاصله صدای جا ادویه ای ها

خواب گل پسر خمار رو بیخیال میشم و میذارمش و میرم تو آشپزخونه

می بینم قوری چای ساز رو برداشته

توش رو پر از روغن مایع کرده 

و کل ادویه ها رو هم خالی کرده تو صافی قوری...

:\


+ اینم طرز تهیه ی دم کرده ی ادویه در روغن!

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۱۹
لوسی می

هر ترفندی به کار می برم

بازم حریف پسرکم نمیشم که با گل پسر کشتی نگیره.

بعد از اینکه تقریبا داد میزنم که ولش کنه

بهش برمیخوره و میره تو اتاق.

میرم تو اتاق میشینم کنارش:

- چه کار کنم که شما متوجه بشی و به داداشی کاری نداشته باشی؟

+ ازم معذرت خواهی کن!

- مگه من چه کار کردم که معذرت خواهی کنم؟

یهو میزنه زیر خنده و میگه ههههههههه اشتباه گفتم کهههه!

بعدم انقدر میخنده و میره تو فاز شوخی کردن

که کل دیالوگ هدفمند تربیتیم رو زیر سوال میبره!

:))

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۷
لوسی می

- مامان آب میاری بریزم تو غذام؟

+من فکر میکنم آبش بسه مامان جون

- نه. فک کن! 

چند لحظه مکث:

-خب.الان فک کردی دیدی بس نیست!


بعدم میاد آب می بره می ریزه تو قابلمه ش!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۱
لوسی می

پسرکم مشغول تهیه ی ماکارونیه.

روغن و آب و نمک و ماکارونی و آویشن ریخته تو قابلمه

 و گذاشته رو گاز مجازیش

و اصرار داره بشینه پیش من و غذاشو هم بزنه.

دلم از تماشای معجونش اساسی به هم می پیچه..

نمی تونم اصلا به محتویاتش نگاااه کنم.

أه! آخه اینم شد بازی؟!

:))

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۵۸
لوسی می

این روزها

هربار که در فر رو باز میکنم

با یکی از شاهکارهای پسرک مواجه میشم.

مخلوط آرد و روغن

مخلوط آب و آرد

و یا هر مخلوط دیگه ای 

که تو قالب کیک ریخته 

و امیدوار بوده تو فر به کیک تبدیل بشه...

:))

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۳
لوسی می

یک ساعته که پسرک رفته رو تختش تا بخوابه،

میرم بالا سرش می بینم هنوز بیداره:


- پسرک من چرا نمی خوابه؟

+ برای اینکه هیچکس پیشش نیست!


:)


+عزیزمممممم...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۴۹
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۴
لوسی می