پسرک شامش رو خورده و بعد از چند دقیقه بستنی میخواد
مستر: اگه سیری بستنی نخور!
پسرک: نه گشنه م!
مستر: اگه گشنه ای بیا با من شام بخور!
پسرک در حد پنج ثانیه فکر میکنه و میگه:
نع! من از شام سیرم،
اما از بستنی گشنه م!
:)
با مستر تصمیم گرفتیم
قضای تولد سه سالگی پسرکمون رو به جا بیاریم
و یک تولد سه در سه براش بگیریم؛
در سه روز قبل از سه سال و سه ماه و سه روزگیش!
:)
یه تابلوی نادعلی تو خونه داریم
پسرک می پرسه رو این تابلو چی نوشته؟
میگم نوشته هروقت چیزی خواستی امام علی رو صدا بزن و بگو یا علی.
میخنده و میگه من قبلا از امام علی... نه! نه! از امام حسین کیم خواسته بودم..
:)
+تو عزیز دلمی :)
این سن استقلال طلبی بچه ها
هی داره کم و کمتر میشه انگار!!
+امروز مهمانی دعوت بودیم
و پسرک با ما نیومد :(
+در غیاب پسرک حتی یک لقمه غذا راحت از گلوی من پایین نرفت.. :|
ما امروز رفتیم تی وی بخریم :)
خیلی حس خوبی دارم
که با مستر میریم اجناس مختلف رو تماشا میکنیم و انتخاب میکنیم،
از اینکه مثل تازه عروس و دامادها دنبال جهیزیه باشیم خوشم میاد..
و همه شون رو با عشق نگاه میکنم :)
شاید به این خاطر که من اصلا برای خودم جهاز نخریدم..
+گفته بودم که پسرک تی وی سابقمون رو به دیار باقی فرستاده؟؟! :|
مِن باب تشویق کردن پسرک به صورت غیر مستقیم،
رو به گل پسر میکنم و میگم:
گل پسرم، خوش به حااااااالت، چه داداش خووووووبی داری..
پسرک با بی خیالی محض:
خب باشه. من فردا داداش شما میشم!
:دی
+بیا برات ماکارونی پختم!
- من ماکارونی نمیخوام،
برای من نپُخ، برای بابا بپُخ!
:))
دیشب پسرکم و باباش رفتن سه تا بستنی خریدن
شب پسرک و دوستش دو تاشو خوردن.
حالا امروز پاشده بود تو فریزر دنبال سومی میگشت.
میگم: مامان حان مگه دیشب نخوردین بستنیا رو؟!
میگه: دو تا که نخریدیم، سه تا خریدیم، یکیش مونده!
:)
با پسرک نشستیم تی وی می بینیم
جواد رضویان رو نشون میده
میگه اینکه نِه1 رو میخونه،
خانمش کجاست؟!
:|
1 اون ترانه ای که جواد رضویان تو خندوانه خوند.