ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۱۲ مطلب با موضوع «خانوادگی :: پسرکم» ثبت شده است

به پسرک حق میدم

که نتونه یک ساعت و بلکه بیشتر

بی سر و صدا یه جا بشینه

تا من گل پسرِ بدخواب شده رو بخوابونم!

:|

:((((



+رسما دیگه کمرم داره میشکنه!

شاید یک ساعت باشه که دارم گل پسر رو تکون میدم!

+از عواقب مهمانی رفتن!

+بعد نوشت: بی خیال خوابوندن گل پسر شدم!

شام پسرک رو دادم که بره بخوابه

و الان گل پسر دوباره رو پامه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۵
لوسی می

شاید به جرئت بتونم بگم

امروز اولین روزی بود که پسرک ظهر نخوابید،

و نه من کلافه شدم و نه او!

با هم خمیر بازی کردیم.

و گل پسر هم به حدکفایت خوابید.




+پسرک تمام مدت با پچ پچ حرف میزد،

و گفت از حالا گل پسر که خوابید بیا با هم خمیر بازی کنیم!

این بازی سر و صدا نداره! :))

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۲۳
لوسی می

دیشب جای شما خالی عروسی دعوت بودیم.

پسرک که آبنمای تالار رو پایین آورده بود!

گل پسر هم تمام مدت داشت با لوازمات سفره عقد بازی میکرد،

جداً که از تاب و توان افتادم.

در حدی که دیگه بیخیالش شدم.

همه میگفتن برو پسرتو بگیر

میگفتم دیگه نمیتونم!

ترجیح میدم خسارت احتمالیشو پرداخت کنم!

و الحمدلله اتفاقی نیفتاد.

:)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۰۸
لوسی می

وقتی لب پسرکم تبخال میزنه.

:((

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۳
لوسی می

این روزها پسرک کاملا کسله،

اصلا پسرک همیشگی نیست،

به شدت بهانه گیر،

غرغرو، شاکی، و گوشه نشین!

و من..

کم طاقت!


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۲۸
لوسی می

دیروز بچه ها هردو تبدار بودند.

بس که برف ندیده ایم لابد!

:(



+و امروز فهمیدم که مدتی قبل در اتفاقی عجیب

من مناسبتِ یکی از روزهای مهم زندگیمونو یادم رفت و گذشت!

:|

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۵
لوسی می

امروز پسرک و گل پسر با پسرعموشون رفتند برف بازی..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۶
لوسی می

خب!

پسرک افتاده رو دور حرف گوش نکردن!

چه باید کرد؟!

وقتی پسرت مداااام نه و نه و نه میگه و میخواد همیشه برنده ی کل کل "حرف من یا حرف تو" باشه!؟





+دو سه بار صبوری کردم

اما وقتی دیدم تمام کلوچه ها رو پودر کرد و پاشید رو زمین

فرستادمش تو اتاقش!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۱۳
لوسی می

دیروز مامانم یه ساندویچ از مراسمی همراه خودش اورده بود،

و نصفش رو داد به پسرک و گفت نصفه ی دیگه باشه برای دایی.

پسرک سهم خودشو خورد و گیر داد که بقیه شم میخوام!

گفتم اگر دایی یه روزی سهم شما رو اینطوری بخوره ناراحت نمیشی؟

گفت نه! من که اصلا نمیدونم مامانم برام ساندویچ آورده!

:|



+یعنی تا حالا اینطوری قانع نشده بودم!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

امروز پسرکم های های گریه کرد

و بهانه ی باباشو گرفت.

بعد به مستر زنگ زد

و گفت چرا اینقدر ماموریتتو طول میدی؟!




+خیلی سعی کردم از تماس گرفتن با مستر منصرفش کنم،

اما نشد،

دلش پر بود،

خوشحالم که در این ابراز احساسات پسرانه،

تو موقعیت مستر نبودم...

+ما رو ببخش پسرکم..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۶
لوسی می

مدتها پیش،

یه روزی پسرکم بهم گفت:

"من میخوام تو خوشحال باشی"

هنوز صداش تو گوشمه،

یادم میاد که دغدغه ی تمام روزگار عمر من همین بوده!




+پشت این جمله ش برای من دنیا دنیا بغضه..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۳
لوسی می

بالاخره موفق شدم پسرک رو به صحبت با یک غریبه وادار کنم!

الحمدلله اون آقای غریبه هم خیلی مهربون بود.




+پسرک عاشق پاندای کنگ فو کار شده

و عکس این پاندا رو شخصاً از آقای مغازه دار گرفت!

بهش گفته بودم که من برات نمیگیرمش!

امیدوارم این موفقیت در بازگشایی تعاملات اجتماعیش اثر مثبت گذاشته باشه!
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۸
لوسی می

امروز نهم دی ماه،

روز خوبیه،

امروز پسرک من 50 ماهه شد..

الانم مردهای خونه همگی رفتن پیرایشگاه!

:)

و گل پسر برای اولین بار رفته!

:)


#50_months_old

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۵ ، ۱۱:۴۱
لوسی می

تو جابجا کردن اتاق ها،

پسرک تا دلت بخواد رو اعصاب رفت،

و در حرکتی که واقعا از پسرک بعید بود

و درتمام عمرش تک و توک از این حرکات انجام داده بود،

مثل مادر مرده ها (دور از جون من!) های های گریه کرد،

که من اتاق قبلیمو میخوام!

وای که واقعا آزمونی بود که توش شکست خوردم،

اما بعدش ازش عذرخواهی کردم که بی اجازه ش به ناچار اتاق ها رو عوض کردیم،

و به جاش یه روتختی خوشگل بهش هدیه دادم.

به نظر رسید که راضی شده الحمدلله!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۸
لوسی می

امروز برای اولین بار خودت به تنهایی بدون اینکه کسی ازت بخواد،

یا قبلا کسی برات نوشته باشه

به صورت خودجوش

نوشتی:"مامان!"

البته برعکس!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۸
لوسی می