دیر رسیدن،
بهتر از نامرتب رسیدنه!
:دی
فرزندِ شما،
شما رو در جایگاهِ خدا می بینه،
در ایفای نقشِ خدا بهترین باشید.
بامدادان مستر رفت.
هعی.
+غر نزن! عه! :|
+زن باید ضرورتهای مرد را درک کند و بر او فشارِ روحی و اخلاقی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستأصل شود(...) باید او را به ایستادگی و مقاومت در میادین زندگی تشویق کند و اگر چنانچه کار او مستلزم این است که مثلاً نمیتواند یک مقداری به وضع خانواده رسیدگی کند، این را مرتّب به رخ او نکشد! (رهبری،خطبهی عقد 10 اردیبهشت 1375)
+بله چشم!
به نظرم دلم بند چیزیه که نباید باشه.
یا کلا نگاهم به زندگی باید تغییر کنه.
خسته شدم!
والا از خسته شدن هم خسته شدم!
أه!
+خدایا شکرت!
انزال سکینه1 لطفا!
1.هو الَذی أنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُومِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم(4فتح)
او کسی است که آرامش را بر قلوب مومنان نازل میکند تا بر ایمانشان افزوده شود.
+حالا مثلا منم از مومنان باشم! مثلا!
الحمدلله از مراسم یلدامون راضی بودم.
احساس کردم قابلیت مهمان داری و پذیراییِ شب یلدا رو هم دارم!
:)
+پسرک همچنان بیداره
و من و مستر منتظریم ایشون خوابش ببره
که شام مخصوص بزرگسالانمون رو بخوریم!
برای یک تایپیستِ نسبتاً حرفه ای مثل من،
بی اسپیسی بد دردیه رفقا!
بد دردیه!
+اینه که عطش پست نوشتن رو در وجودم خفه میکنه!
:((
من اصلا نمیتونم زندگی بدون تعطیلات رو تحمل کنم،
فکر میکنم به جای این همه ایام تعطیل پراکنده،
خوب بود یه هفت روزی لااقل وسط سال هم تعطیلات میداشتیم.
چقدر ترجیح میدادم که مستر از این شغلهایی داشته باشه،
که یه مدت پیاپی سر کار هستن، و یه مدت خونه.
مثلا هفته درمیون، یا دوهفه درمیون.
این تعطیلات داره کم کم منو زنده میکنه.
البته اگر مستر اجازه بده!
ههه هه!
خسته ام.
عمیقاً خسته ام.
احساس میکنم هرقدر میدوم به زندگی نمیرسم..
به اندازه ی همه ی روزهای همسرانه و مادرانه م خسته ام.
+گاهی دوست دارم به اندازه ی شش سال بخوابم..