ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۷۷ مطلب با موضوع «خانوادگی» ثبت شده است

امروز حرفهای خوبی با هم زدیم..

بعد از مدتها..

و تصمیمهای خوبی گرفتیم..

بعد از مدتها..

ممنونم به خاطر دل پاکت،

و قلب رئوفت،

و چشمهای زلالت..

که به هردومون یادآوری کرد که چی بودیم،

و چی میخواستیم..



+تو برنامه ی پنج ساله ی دوممون تغییراتی ایجاد کردیم..

+سراپا اگر زرد و پژمرده ایم، ولی دل به پاییز نسپرده ایم..

من و تو سبز میشیم دوباره.. سبزِ سبز!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۵
لوسی می

با هر سرفه ی تو،

انگار کسی به سینه ی من چنگ میزنه..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۸
لوسی می

گاهی دوست دارم

بی وقفه،

بی انتظار،

بدون چشم داشت،

مداااام قربون صدقه ی مستر برم،

و پروانه وار دورش بچرخم..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۵
لوسی می

دوست ندارم پسرهام درونگرا باشن!

چه بکنم؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۰
لوسی می

اگر غصه ی عالم هم تو دلم باشه

کافیه تو سرت رو کج کنی و بهم لبخند بزنی

همه ش از دلم میییییرهههه..

و ناخودآگاه میخندم..

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۰
لوسی می

این روزها،

گل پسر تا می بینه تلویزیون خاموشه

کنترل رو بر میداره و میگیره سمت تلویزیون و عه عه کنان از تلویزیون میخواد که روشن بشه!

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۴۷
لوسی می

اینا برای تو دو دقیقه ست

برای من یه کوله بارِ دو ساله ست..

:((

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۴
لوسی می

امان از کل کل های پدر و پسری!

:|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۳
لوسی می

ساعت خواب پسرک رو به وضعیت مطلوب تری رسوندم.

همه ی اثربخشیش هم در زمانهای ماموریت مستر بود.

چون برنامه های زندگی مستر،

مانع از برنامه ریزی برای زندگی بچه هاست.

بالاخره این ماموریت ها باید یه فایده ای برای ما داشته باشه یا نه؟!

:)



+به این میگن تبدیل تهدید به فرصت :)

+البته هنوز جا داره که زودتر بخوابه. یا لااقل یه نیم ساعت و چهل دقیقه ای در طول روز بخوابه.

ولی راضی ام. الحمدلله علی کل حال.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۲
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۷
لوسی می

دیشب مستر برگشت.

با یک روسری برای من،

یک توپ برای گل پسر،

و یک موتور برای پسرک.

خوشحالم کرد اما خیلی خسته تر از اون بودم که کلی هیجان به خرج بدم

و عذاب وجدان گرفتم..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
لوسی می

مستر یه لباس آبی نفتی داره،

که بهش میگه سبز! :|

به پسرک میگم: این چه رنگیه؟

+ آبی.

_ باورت میشه بابا میگن این سبزه؟! :|

+ O_o

بعد یه کم فکر میکنه میگه:

+ خب این سبزه دیگه!

_ سبزه؟

+ آرهههه. بابا به آبی میگه سبز چون میخواد با زرد قاطیش کنه!

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۴
لوسی می

گل پسر دیگه کاملا راست می ایسته.

قبلا دستش رو به مبل یا جایی میگرفت که بتونه قدری به سمتش خم بشه

اما الان به دیوار راست میگیره و بلند میشه.

حسابی خودشو لوس میکنه

برای محبت کردن گردن کج میکنه و با تمام وجود لبخند میزنه

چشماشو جمع میکنه و با محبت نگاه میکنه

و من عاشق اون لحظاتی ام که تو بغلم محکم به من می چسبه

و دستشو کامل میندازه دور گردنم.

و وقتی که باهاش حرف میزنم

و رسما ولو میشه تا همچنان نازش رو بکشم و نوازشش کنم..

بچه ها.. بچه ها...بچه ها...


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۰
لوسی می

چقدر بده که زورت به کسی که میخواد به گل پسرت خربزه بده نرسه

و پسرت تمام امروز رو سرفه های الرژیک بکنه!




+کوتاهی خودم بود، میتونستم تو نه گفتن هام قاطع تر باشم.

منو ببخش گل پسرمممم.

:(

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۶
لوسی می

امروز با پسرک ژله درست کردیم

و عصر دادم که بخوره.

هنوز که هنوزه دارم تیکه های ژله رو از روی فرش و زمین آشپزخونه و یخچال جمع میکنم!

تا میام بشینم می بینم یه تیکه ژله هم اینجا افتاده!

:|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۹
لوسی می