هیچوقت فکر نمیکردم که برای منفعت اقتصادی
حاضر بشم مستر رو بذارم وسط و پاش معامله کنم،
حالا می بینم مستر که هیچ،
پسرکم رو هم گذاشتم وسط...+چه کار کردیم ما با زندگیمون؟!
چطور تونستم تا این حد خودم رو گول بزنم؟!
هیچوقت فکر نمیکردم که برای منفعت اقتصادی
حاضر بشم مستر رو بذارم وسط و پاش معامله کنم،
حالا می بینم مستر که هیچ،
پسرکم رو هم گذاشتم وسط...+چه کار کردیم ما با زندگیمون؟!
چطور تونستم تا این حد خودم رو گول بزنم؟!
باورم نمیشه که پسر عموی پسرک
تا این حد قسی القلب باشه!!
+پسرک ما امروز در طلب اسباب بازی پسرعموش
نیــــــم ساعت تمااااام های های گریه کرد!
اما پسرعمو حاضر نشد اسباب بازی رو بهش بده! :|
+البته که اگر هم میداد من به خاطر گریه های بی دلیل پسرک مانع از داشتنش میشدم
اما اینکه پسرعمو اصلا حاضر نشد
و پیشنهاد هم نداد که بیا با این بازی کن
برام خیلی عجیب و تلخ بود!!
پسر ده ساله!!
نمیدونم چطور میتونم خدا رو شکر کنم
بابت اینکه مستر از بس باشعوره
که من هرچی غر عالم تو دلم هست
رو میتونم با اعتماد تام و تمام بهش بگم..
+هرچند که میدونم در هر حال من نباید اینطوری رفتار کنم،
اما ازاینکه مستر آدم فوق العاده ایه
و اصلا نه در ذهنش
و نه در کلامش
و نه در قلبش
از حرفهام سوء استفاده نمیکنه
باید شکرگذار باشم..
پسرک با هزارسازه ش یه چیزی درست کرده
که اسمشو گذاشته "دودکُش"
که با یه سرش، دود ماشین ها رو می کُشه
و با یه سر دیگه ش ماشین هایی که دود میکنن رو شمشیر میزنه!!
:|
این روزها زندگی مادرانه م
'گرفتار یک برزخ شده.
که اصلا نمیدونم برای خروج ازش
باید چه کار کنم..
:(
دیروز میخواستیم جایی بریم
و پسرک با اصرارهاش
و متکی بر حمایت های حرص درار باباش
لباسهای عیدش رو پوشید!
انقدر به چشم من خوشگل میومد
که میترسیدم اینطوری ببرمش بیرون
ملت بچه مو چشم بزنن!
:دی
+فدای تو و قد و بالات مادر! :*
مدتیه گل پسر یادگرفته
وقتی ازمون چیزی میخواد،
چشماشو ببنده و داد بزنه!
:|
+همینو کم داشتیم فقط!
وقتی که مستر با کلید در رو باز میکنه
و میاد تو، منم تا می بینم اومده شروع میکنم و
غر میزنم و غر میزنم و غر میزنم
و تا از تو آشپزخونه میام بیرون
می بینم با دو تا شاخه گل رز
که زیباییشون خارج از قدرت توصیفه
مقابل من واستاده..
برای بازی کردن با خانواده وقت بذارین.
یه سرگرمی مشترک با همسرتون پیدا کنین
و حتی اگر شده ماهی یک بار
به اون سرگرمی بپردازین..
بازی های مشترک پدر و مادر و فرزندی هم که اصلا لازم نیست بگم چقدر ایده آله.
+قدری هم خلاق باشید بد نیست! :دی
+شاید حتی مسخره به نظر بیاد که بگم
که بدونید عشقی که در پس بازی با خانواده،
به طرفین تزریق میشه
با کار های دیگه ایجاد نمیشه.
:)
+دیروز با مستر رفتیم شهربازی
نه برای بازی خودمون
به هدفِ بازی کردنِ پسرک..
خیلی خوشحال شدم که مستر
برای پسرک یک بازی رو شارژ کرد که پسرک مشغول باشه
و در زمان بازی پسرک با همدیگه یه بازی دونفره ش رو انجام دادیم.
و بعد با پسرک سه تایی بازی کردیم.
+یاد باد آن روزگاران، یاد باد..
وقتی پسرکمون
صندلی تو حیاط ویلا رو
پرت میکنه تو استخر پر از آب!
:))
+گاهی فکر میکنم پسرک واقعا شیطنتش فراتر از تصورات منه! :|
ما برگشتیم.
این دو روز پسرکمون مداااام بازی کرد،
و بهار تنفس کرد..
+الحمدلله :)
+وقتی مستر پرسید: از سفرکمون راضی بودی؟
با تمام وجود گفتم: بعلههههه! :)
ممنونم مستر عزیزم.. یک دنیا ممنونم..
-مامان گل پسر داره کاغذ میخوره!
+وای مامانی ازش بگیر!
- شما مامانشی خودت ازش بگیر!
+شما هم داداششی دیگه! ازش بگیر لطفا!
-خب داداشش باشم! میگم شما مامانشی، باید مواظبش باشی، خودت باید بگیری ازش!!