ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۸۱۵ مطلب با موضوع «شخصی :: روزنوشت» ثبت شده است

تمام عمر رد شدم ازت

ببین کجا شدم اسیر تو!



+امشب مستر همه مون رو شام مهمون کرد!

میخواست امید به زندگی رو در خودم و خودش افزایش بده!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۷
لوسی می

دیروز مستر ما رو برد به کوهِسنگی،

وقتی میرفتیم از اینکه همه ی راه ترافیک باشه و جشن خیابونی نگران شدیم،

اما تو مسیر ما هیچ خبری نبود،

خوب که برگشتیم خونه،

دیدیم جلوی خونه بلواااااست!

:))



+البته ما زود رفتیم و زود هم برگشتیم.

در راه بازگشت دو تا از پسرخاله های مستر، برادرش، دخترخاله ش و دخترداییش رو دیدیم

که برای خودشون جلوی در خونه شون تجمع کرده بودند، ما هم بهشون پیوستیم. :)))

البته با لباسهای مشکی! :)))

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۱۸
لوسی می

این مدرسه اونجاییه که ما رأی خود در صندوق انداختیم.

اینم منظره ی زیبای بازگشت ما،

که سه چهار بار در چنین شرایطی گیر کردیم.

اما من و بچه ها برخلاف مستر حسابی ذوق کردیم از این شرایط!

:))



+تصمیم گرفتم هر هفته آخر هفته بریم اونجا!

حالا اگه قسمت بشه ان شالله.

+عکسها چرخش نود درجه ای دارن! و نمیدونم چرا!

شرمنده تون.

در سیوی که روی بلاگ دارم عکسها درستن، اینجا نمیدونم چرا با چرخش نمایش داده میشن.

در هر حال شرمنده دیگه این مدلیه! دلم نیومد پست رو حذف کنم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۵
لوسی می

الحمدلله که انتخابات تموم شد،

والا کم کم داشت باعث متلاشی شدن کانون گرم خانواده میشد!

:|



+میدونین چند وقته من و مستر با همدیگه فیلم ندیدیم؟!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۶
لوسی می

ما باختیم و ما باختیم،

خونه ی خدا رو ما ساختیم!

:دی



+حضور حداکثری که برای همه مون مبارک است

و پیروزی جناب روحانی مبارک همه باشه ان شالله.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۵
لوسی می

خب ما برگشتیم همچین جهادی هم نکردیم!

اما نیتمون الهی بود همین مهمه!

خخخخ!



+کاش سعی کنیم رسانه ی خاصی رو دنبال نکنیم،

یعنی اگر شما طرفدار یک جناح یا حزب هستید،

هی نرید تو رسانه ی همون جناح، هی بگین وااااای اونوریها چقدر فلانند و بهمان!

رسانه ی مخالف رو هم ببینید.

نذارین رسانه ها، فکرتون، و قدرت استدلالتون رو رهبری کنند.

فکر کنید.

همین.

من تو این دوران انتخابات چقدر از روحانی حمایت کرده باشم و حرص خورده باشم، خوبه؟!

حالا این به کنار؛ ببینید کار به کجاها رسید که من ناچار بودم از احمدی نژاد حمایت کنم! :|

تا آنجا که برچسب روحانیایی بودن و احمدی نژادیایی بودن هم به من زدند!

در حالی که من در این سه دوره، هرگز نام هیچکدوم از این دو جناب رو بر برگه های رأی گیری ننوشته ام!

متاسفم برای همه ی کسانی که هشت سال دوران احمدی نژاد رو مساوی ویرانی قرار میدن و امثال این تعبیر.

و متاسفم برای همه ی کسانی که روحانی رو به هر تعبیری، ضدنظام و ضد دین و مذهب تلقی میکنند و ...

اینها همونایی ان که گوششون فقط شنیده و هیچ تدبیری در پس حرفهاشون نیست!

کلا اینها رو هیچوقت طرف مشورت قرار ندین! بدونین که قدرت تفکر و ذهنیتهاشون توسط گروهی خاص درحال شکل گرفتنه.

و متاسفانه، متاسفانه اصرار دارند خودشون هم رسانه باشند!!

:|

+وَالَّذینَ اجتَنَبُوا الطَاغُوتَ أن یَعبُدوها و أنابوا إلَى اللَهِ لَهُم البُشرَى فَبَشِّر عِباد الَّذینَ یَستمِعُونَ القَولَ فَیَتَبِعونَ أحسَنَهُ

آنهایی که خود را از طاغوت به دور میدارند تا مبادا آن را بپرستند، و به سوی خدا بازگشته اند پس به آنها بشارت ده،

آنها که سخن را می شنوند و بهترین آن را تبعیت میکنند.

(17 و 18 زمر)

نتیجه گیری: از طاغوتی بودن و مستکبرین دوری کنید، حرف گوش کنید، تصمیم بگیرید!

+شواهد حاکی از این است که ما پیروز شدیم.

مشارکت مردم یعنی پیروزی بزرگ. :)

الحمدلله و المنة.

تکبیــــــــــــــر! :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۱۸
لوسی می

ما چهارتا،

ان شالله فردا عازم یک سفر جهادی هستیم!

:)



+برای موفقیت در انتخابات پیش رو دعا کنیم.

حضور حداکثری، اولین و مهممممترین فاکتور اثبات موفقیت است.

امیدوارم همگی از این آزمون سربلند بیرون بیایم،

که هرکسی که نیتش الهی باشد، و در راه تحقق نیتش تلاش کنه،

قطعا سربلند است.


+اینجا ملت خواب ندارن! از سر شب مداااام دارن جیغ جیغ میکنن

یه جوری که انگار قهرمان جام جهانی شده ایم! :|

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۲۰
لوسی می

مستر با بچه ها رفتن بیرون،

که من با افسردگی ناشی از رفتن به نزد روانپزشک

و افشا شدن شخصیتم کنار بیام!

:دی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۳۸
لوسی می

بنده به اون مشاور فهیم(!) مراجعه کردم!

و فهمیدم که ایشون روانپزشک هستند

و مشاوره شون یه جای دیگه یه وقت دیگه است!

:|



+لذا ضایع شده و بازگشتیم!

البته برای هدر نرفتنِ حق ویزیتی که پرداخت کرده بودم، یه تست روانشناسی دادم!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۳۴
لوسی می

چه بر من میگذرد این روزها!

میگذرد این روزها..

میگذرد..



+اینکه میگن هرچه داریم از شما داریم،

درست میگن گویا!

کوتاهی هام رو چطور جبران کنم؟! :(

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۴
لوسی می

الحمدلله که از دیروز ناهار داشتیم!

واقعا حس و حال نداشتم.

درسته که الان گرسنه موندم،

اما خیالم راحته که بچه ها سیرن!

همین بسه دیگه!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۲۹
لوسی می

امروز اصلا حوصله ی هیچ کاری رو ندارم،

صبح حدود یک ساعت دیرتر از پسرک بیدار شدم!

(رکورد زدم!)

و پسرک هم در رعایت سکوت رکورد زد!

از اون مشاور مثلا فهیمی که دنبالش بودم نوبت گرفتم،

و از اینکه برای یه نوبت گرفتن از دکتر،

باید حتما با کسی هماهنگ بشم که بچه ها رو نگه داره،

شاکی ام!




+روحیاتم با شرایطم سازگار نیست،

و این یکی از بزرگترین سختیهای زندگی منه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۶
لوسی می

من در غیاب مستر،

درمانده و ملول بشینم اینجا گریه های مداوم پسرک

با داستان های عجیب و غریبش در مورد خوابهای بدش رو گوش کنم،

و هیچ جوره نتونم آرومش کنم،

و گل پسر رو یکساعت تکون بدم و کمرم زق زق کنه و پام در حال شکستن باشه،

و از اونطرف خاطرات ماه عسل ملت رو بخونم!

آخه این انصافه؟!

:|



+آخه خدایی اینم شد زندگی؟؟!

(به لحن اون خانمه تو تبلیغات بخونین! :دی)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۱۱
لوسی می

امروز صبح (صبح که چه عرض کنم! ظهر!)

رفتیم پارک

تو پارک یه دور بچه های بالای سرسره رو دعوا کردم! :|

چون هی اون بالا می موندن از سرسره ی تونلی نمیومدن پایین،

پسرک هم میرفت همونجا وامیستاد تا اونا بیان پایین!

اونا هم نمیومدن!

منم رفتم بالا به همه تشر زدم که این کار درست نیست و یالا برید پایین!

یه دختری هم بود خیلی چشم سفید بود میگفت دلمون میخواد خانم!

اینجا همه دلشون میخواد اینطوری بمونن! :|

خلاصه! بعد از یک ساعت،

بکش بکش گل پسر رو از بازیها جدا کردم برگشتیم خونه،

از تاکسی که پیاده شدیم،

خانمی که تو ماشین نشسته بود با یه چهره ی فوق العاده نگران بهم گفت

خانم خیلی مواظب پسرکت باش،

خیلی شیطونه!

احساس کردم هرقدر در مقابل خستگیِ ناشی از کل کل با بچه ها

و کشیدنهای گل پسر،

و هی دنبال پسرک دویدن

و نگرانش بودن

و ندو، نرو و آروم گفتنهام

مقاومت کرده بودم،

همه ش آوار شد رو سرم!



+نمیدونم اصلا چرا چنین اثری بر من داشت جمله ی اون خانم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۴
لوسی می

امشب ذرت مکزیکی لوسی ساز تناول کردیم

جای شما خالی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۲
لوسی می