ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۸۱۵ مطلب با موضوع «شخصی :: روزنوشت» ثبت شده است

امروز برای اولین بار مربای توت فرنگی درست کردم،

و مربا رو گذاشتم رو گاز،

ساعت گاز رو رو 20 دقیقه کوک کردم،

و رفتم سراغ سامان دهی اتاق بچه ها.

یه مدت گذشت دیدم صدای ساعت بلند نشد،

اومدم پای گاز،

چشمتون روز بد نبینه،

مربام کلا سر رفته بود همه ی گاز شده بود آب مربای توت فرنگییییییییی!!

اصلا نمیتونم توصیف کنم که تماشای اون منظره چقدر دردناک بود.

دلم میخواست آبشو از رو گاز جمع کنم بریزم تو مربا! :|

شاید به جرئت بتونم بگم که سه لیوان آب داده بود و همه ش ریخته بود رو گاز.

هیچی دیگه

الان یه مربای غلیظ داریم.



+البته که من مربا رو غلیظ دوست دارم و در هر حال میذاشتم همینقدر غلیظ بشه،

اما خب دلم خیلی سوخت! خیلی!

خدا رو شکر که مربا و توت فرنگی ها نسوختند!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۱۶
لوسی می

اساسی افتادم رو دور ترمیم پوست صورتم!

این دفعه با همه ی دفعاتی که ترمیمها رو نیمه کاره رها کردم،

فرق میکنه!

قول میدم!




+پوست صورت من به شددددددت مستعده برای داغون شدن!

فکر نکنید افتادم رو دور سوسول بازی!

افتادم رو دور ترمیم پوستِ داغون شده که جوانیمان را گرفت! خخخخ!

+حالا اینکه این ترمیم من درآوردی چی هست،

باشه برای نیمه ی خرداد،  که ان شالله بعد از چهل روز در صورت اثربخشی و البته وجود تقاضا،

بیام براتون تجویز کنم.

+بعدا نوشت تقریبا نصفه نیمه رها شد اما همون قدرش هم بی اثر بود! :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

اینجا راه به راه داره زلزله میاد!

:|



+زلزله در نیمه شب خیلی ترسناکه :(

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۹
لوسی می

در اقدامی بی سابقه،

امروز صبح قبل از پسرک بیدار شدم،

ناهار رو تا حد مکفی آماده کردم،

و بعد از صبحانه بچه ها رو با تاکسی بردم پارک!

براشون آب میوه برداشتم که هر از چندی بخورن و بهانه نگیرن.

یک ساعت و نیم بیرون بودیم،

بلال خریدیم،

و بعدم برگشتیم.

و ساعت یک ناهار خوردیم.

عااااالی بود.

الان هم بچه ها خوابن!

و میرم که بلال بپزم.

بعدم بشینم پای بساط پایان نامه م.

:)



+همه ش فکر میکنم کاش یه پارک نزدیک خونه مون بود.

پارک نزدیک خونه ی ما، نزدیکه اما رفت و برگشت تا پارک گل پسر رو خسته میکنه

خیلی هم بزرگه و تا برسیم به وسایل بازی خودش یه راهپیماییه واقعا!

برای همین دیگه قوتی برای بازی کردن براش نمیمونه،

این شد که امروز با تاکسی رفتیم یه پارک دیگه.

:)

+احساس فوق العاده ای نسبت به امروزمون و خودم دارم. :دی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۰
لوسی می

منِ سیاست گریز

این روزها دوباره ناچارم بنشینم پای تلویزیون،

و مباحثات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رو بشنوم،

و مدااام حرص بخورم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۳۶
لوسی می

اولین مأموریت مستر در سال جدید،

از فردا صبح شروع میشه.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۹
لوسی می

فردا مهمون دارم و اصلا و ابدا حال و حوصله ی عصرانه ی مفصل ندارم،

میخوام فقط میلک شیک درست کنم و کیک!

فقط!

:|



+حالا شاید لطف کردم و با میوه هم پذیرایی کردم!

شاید!

+بعداً نوشت: میلک شیک کاپوچینو و کیک پذیراییم بود که عالی شد.

و میوه رو هم لطف کردم و گذاشتم! :دی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۴
لوسی می
وقتی وارد مشهد شدیم

هرجا نگاه کردم جز بهشت ندیدم!

این بار سعی کردم به دیدِ یک مسافر به شهر نگاه کنم،

همونطور که به شهرهای دیگه نگاه کرده بودم،

و وااااااااقعا مشهد خیلی قشنگه!

خیلی خیلی خیلی!

ورودی شهر که خیلی قشنگتر از همه جای اصفهان بود!

فقط مشکل اینه که اینجا بوی گل نمیده! :)))

دیگه مستر گفت الحمدلله که اینجا هم بهشت شد!

حالا با خیال راحت به زندگی کاریم میرسم!

:))



+قبل از ورود به شهر مثل همیشه حس و حال اینجا منو گرفت!

به مستر میگم واقعا نزدیک شدن به اینجا، حسی داره که هیچ جای دیگه ای نداره،

هیچ شهر دیگه ای این حسو نداره،

نه به خاطر اینکه شهر ماست!

به خاطر اینکه "تو" در این شهری!

+لا أُقسِمُ بِهذَا البَلَد، و أنتَ حلٌّ بهذَا البَلَد..

سوگند به این شهر، شهری که تو در آن جای داری..(1و 2 سوره ی بلد)

صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی.

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۷
لوسی می

اصفهان واقعا بهشت دل انگیزیه.

من زندگی در اصفهان رو هم خیلی خیلی دوست خواهم داشت.

سرسبزتر از شیراز،

اما عطر شیراز محشر بود..



+حسرت نشستن کنار زاینده رود پر آب به دلمون موند :(

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۴۴
لوسی می

صبح بچه ها رو بردیم باغ پرندگان که برای پسرک تجربه خوبی بود

و در کمال تعجب من، به هر پرنده ای میرسیدیم می پرسید :مامان اینجا (رو تابلوی راهنما)چی نوشته؟

و جزییاتش رو هم میپرسید:

بگو نوشته چی میخوره؟

اسمش چیه؟

این کنجکاویش رو خیلی دوست داشتم.

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۴۱
لوسی می

قم پر برکت :)

الان قم هستیم و خانم پسرخاله ی مستر مجموعه کامل «من دیگر ما» رو به من هدیه داد :)

به نظرم از فرط بروز هیجان از دریافت این پنج کتاب

دیگه داشتم از مسیر اصلی قدردانی خارج میشدم

و ندید بدید بازی درمیووردم!



+:/

+یادم باشه یه بار از مدل قدردانیم فیلم بگیرم ببینم من موقع قدردانی چه جوری ام! :))

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۳۷
لوسی می

تصمیم داریم به اتفاق پدر و مادر مستر،

بریم سفر :)

کجا؟

ایرانگردی با محوریت شیراز!

الانم مشغول خونه تکونی بعد از نوروز و قبل از سفر هستم!

هوارتا کار دارم و نشستم اینجا!

:دی



+این چهارمین سال متوالیه که به لطف خدای مهربون تو ماه رجب عازم سفریم :)

سفر در ماه رجب رو دوست دارم! :)

+یعنی میشه رجب آینده، یا همین رجب اصلا، عازم کربلا بشم؟ یعنی میشه؟؟! لطفا! (نه نشد :()

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۴
لوسی می

امروز در اقدامی انتحاری بچه ها رو بردیم آتلیه!

آقا یه فاجعه ای بود امروز که نگو و نپرس!

از بدقلقی های پسرک و گل پسر بگیر که یه عکس درست درمون نشد ازشون بگیریم،

تااااا رو اعصاب بودنِ خود خانم عکاس!

که کلا سه تا ایده برای عکس داشت،

و اصلا بلد نبود عکس بگیره!



+فک کن یه عکس از گل پسر رو ماشین گرفتیم،

فقط سقف ماشین دیده میشه و گل پسر!

و دیگر هیچ! اصلا معلوم نیست ماشینه! :|

فقط همونو دادیم چاپ کنن! بس که بقیه ش افتضاح بود! :|

+ببخشید که نگرانتون کردم،

اینجا یه مقدار سرمون شلوغ شد و نت هم نداشتم،

بعد تنبلی و شلوغی سر، مزید برعلت شد که نت نخرم!

مرسی که نگرانم بودین، مرسی که ازم خبر گرفتین، مرسی که اینقدر مهربونین :*

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۰۲
لوسی می

امروز با وجود شرایط جوی نامساعد برای رفتن به گردش و پیک نیک،

به اصرار مستر چهاردهممان را هم به در کردیم.

:)



+خدا خیرت بده مستر جان.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۲
لوسی می

چقدر به این قسمت خندوانه خندیدممممم!

بهتره بگم چقدر گریه کردم :)))

واقعا بیژن بنفشه خواه از باحالترین هاییه که میشناسم!

:)))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۴۶
لوسی می