ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۸۱۵ مطلب با موضوع «شخصی :: روزنوشت» ثبت شده است

همه چیز برای رفتن من و بچه ها پیش مستر جور شد،

اما گل پسر برای دومین بار در این هفته تب کرد!

:(



+گوش شیطون کر، ان شالله مستر فردا میاد.

و شنبه دوباره برمیگرده.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۱
لوسی می

ای غم بگو  از دستِ تو،

آخر کجا باید شُدن*؟

در گوشه ی میخانه هم،

ما را تو پیدا میکنی...




*واژگان: شدن در این بیت یعنی رفتن.

+از شهریارِ عزیز که دیروز پیامی مبنی بر فوت دختری که عاشقش شده بود، به دستم رسید!

راست یا دروغ خدا هر دو رو رحمت کنه ان شالله.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۱
لوسی می

دیروز بچه ها هردو تبدار بودند.

بس که برف ندیده ایم لابد!

:(



+و امروز فهمیدم که مدتی قبل در اتفاقی عجیب

من مناسبتِ یکی از روزهای مهم زندگیمونو یادم رفت و گذشت!

:|

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۱۲:۲۵
لوسی می

امروز پسرک و گل پسر با پسرعموشون رفتند برف بازی..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۶
لوسی می

از وقتی برای اتمام حجم دانلود،

صبح وشب مشغول بودم،

قانون وای فایِ خونه کاملا مهجور مونده بود،

امروز دوباره قانون رو به بایدِ خونه تبدیل کردم.

و آرامش و شادی به زندگیمون برگشت..



+امان از این اینترنت و سیستم های دیجیتال!

که وقتی مشغولش میشی

واقعا از درک و ساختنِ همه ی لحظات شادی بخش زندگیت می مونی!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۹
لوسی می

این روزا کی تموم میشه؟!

ای خدا.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۵
لوسی می

دیروز ظهر رفتم خونه مامان،

و تاعصر اونجا بودیم!

:)

چهارمین روزِ نبودنِ مستره،

و این سه روز خوب سرمون شلوغ بود!

خدا رو شکر.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۴
لوسی می

تشییع شهدای آتش نشان به واقع جگرسوز بود،

تمام روز بغض دردآوری داشتم که دلم میخواست های های گریه کنم اما نمیشد..

فکرمیکنم یکی از اعظم خیرهایی که میتونه در دنیا به آدم برسه،

چنین تشییع جنازه ایه.

کدومشون فکرشم میکرد که موقع مرگ،

آقای امامی کاشانی چنین نماز پرمحتوایی بر پیکرشون بخونه،

و اینچنین جمعیتی برای بدرقه شون به سرای باقی

حضور پیدا کنند،

اشک بریزند،

براشون دعا کنند،

نماز بخونند،

رهبری براشون پیام تسلیت بفرسته،

در داغشون ابراز شراکت کنه،

و براشون رحمت آرزو کنه؟!




+خدا قسمت کنه.

+خدا رحمتشون کنه و الهی که با شهدا محشور باشند.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۰
لوسی می

من فردا میخوام برم دانشگاه

و برای همین امشب اومدم خونه مامان مستر.

(گفته بودم که مستر رفت ماموریت؟)

اومدیم اینجا و سرعت دانلود به یک هفتم رسیده!

:|

ینی رسما دیگه ناامید شدم از اتمام حجممون!

تازهههه! بدتر از همه ش اینکه ظرفیت درایوهای لپتاپم داره کم میاد!

اگر فردا هم فرصتی باقی مونده باشه که بعید میدونم،

وایمکس رو میبرم دانشگاه بذارم تو فضای باز موجها رو سریعتر بگیره دانلود کنه! ههه!



+مردم میرن دانشگاه نت از دانشگاه مصرف کنن،

ما برعکسیم!

+بعدا نوشت: من به خاطر مصرف حجم نمیخواستم برم دانشگاه!

این هدف ثانویه بود که بعدا ایجادشد.

زمان مصرف با حدود 17 گیگ باقیمونده تموم شد.

اینش مهم نبود، چیزی که واقعا ضدحال شد این بود که از دانلود فیلمم فقط 50 مگ باقی مونده بود،

که زمان تموم شد و اجازه نداد ادامه بدم! :|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۰
لوسی می

امروز یکی از دعاهای مفاتیح رو برای اولین بار خوندم،

و همه تونو دعا کردم!



+میدونم پست بیمزه ای بود ولی همینی که هست! باید می نوشتمش!

+نمیگم کدوم دعا!

بس که مشهوره

و نیک نیست که آبروی خود را ببرم!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۶
لوسی می

شام خوب بود،

خیلی خسته نشدیم

اما کم اومد!

ما کلا پنج نفر آدم بودیم!

و غذایی که قرار بود هشت نفر رو سیر کنه،

و قدری هم بمونه،

کم اومد!

خودم فقط یه برش پیتزا خوردم!

:|

و حتی یک قطره از سوپ هم باقی نموند!

:|

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۴
لوسی می

وقتی استیک نوت* من برای استقبال از مستر،

رو آینه ی دستشویی می مونه و یادمون میره برش داریم!

بعد برادر مستر میره و میخونه ش!

:|



*من از خدا که تو را آفرید، ممنونم.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۲
لوسی می

خب امروزهم قراره پیتزا بپزیم،

البته من غذای جانبیش رو به دلایل بده بستونانه حذف کردم.

که خسته هم نشم.

موادش رو هم صبح پختم،

الان فقط مونده پهن کردنشون روی خمیر دوست داشتنیم!

و پختن.




+اون دفعه من چیکن استراگانف هم پخته بودم و سوپ!

که سوپ به خاطر بچه ها این بار هم هست.

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۷
لوسی می

امروز مستر مرخصی گرفت

و  پیشمون موند تا قدری از غیبتش در ده روز آینده رو پیشاپیش جبران کنه،

و به رسم سه شنبه ها،

ما میزبان پدر مستر هم بودیم.



+راستی! یه بخاری عاریتی روشن کردیم!

البته خیلی کوچیکه اما به نظر من که اثرش واقعا قابل ملاحظه ست!

+این سه پست اخیررو نوشتم و عازم بیرون بودم

یهو احساس کردم نیاز به ویرایش داره به دلایلی!

اومدم ثبت موقت کردم چون فرصت ویرایش نداشتم

و الان دوباره منتشرشون میکنم.

ببخشید که یه کم قاطی پاتی شد! :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۵
لوسی می

بعد از دو ساعت و چهل و پنج دقیقه ی تمام،

استماع سخنان استادی که قرار بود یه ربع فقط برای من وقت بذاره،

(یعنی اصلا فکرشم نمیکردم کسی تا این حد انرژی و قابلیت سخنوری یکطرفه داشته باشه!)

رفتم خونه مامان مستر دنبال بچه ها و ساعت شش ناهار خوردم!

بعد یادم اومد که دورهمی دوستانه دعوت بودم،

با توجه به اینکه صاحب مجلس عذر منو بابت نرفتن نپذیرفت،

ساعت هفت با مخِ تیلیت شده،

رفتم خونه ی دوست جان!

البته باعث زنده شدنم بود.

خدا خیرش بده که گیر داد باید بیای!

:)



+عجب روزی بود دیروز!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۳
لوسی می