ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

بعد از دفاع،

رفتم از استاد داورم تشکر کردم،

بابت همه ی دورانی که برای پایان نامه م پیگیر بود.

و اصلا یادم اومد که صحبت بهاره با همین استاد باعث شد که من انگیزه پیدا کنم و حوالی تیرماه استارت انجام پایان نامه رو بزنم!

وگرنه معلوم نبود چقدر کارم طول می کشید

و قطعا حالا حالاها تموم نمیشد! :|

با توجه به اینکه تو صفحه ی قدردانی نشد اسمش رو بیارم

(یعنی استاد راهنمام گفت که تشکر از داور تو صفحه ی قدردانی مرسوم نیست و من حذفش کردم!)

حالا به نظرتون چطور میتونم ازش به نیکی تقدیر کنم؟!

خیلی تو فکرشم و احساس میکنم خیلی بزرگوارانه برام وقت گذاشته!

نمیدونم اصلا لازمه؟

یا بهتره کلا بی خیالش بشم؟!




+انصافا دو برابر خود استاد راهنمام و چهار پنج برابرِ مشاورم برام وقت گذاشت!

البته نه به این معنی که همه ی کارهامو ساپورت کرد!

به این معنی که استاد راهنما و مشاورم خیلی کم وقت گذاشتن! :)))

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۸:۵۹
لوسی می

زمستون که میشه و همه از برف و برف و برف حرف می زنن،

احساس میکنم یه مشکلی دارم حتما!

من اصلا آدم برف دوستی نیستم!

دوست دارم باریدن برف رو تماشا کنم،

اما فقط در همین حد!

برعکس بارون که همیشه دوست دارم زیر بارون قدم بزنم،

اما برف نه!

چرا؟

چون از اینکه جمع بشم تو خودم و هی نگران باشم که مبادا سر بخورم و پخش زمین بشم خوشم نمیاد!

راستش زمستان، اون وقتهایی که بدون برفه، برای من مصداق کاملی از شعر اخوانه،

و وقتی که برف داره خیلی خیلی قشنگه اما فقط برای تماشا و نه برای حضور در وسط صحنه!

نه اینکه آدم برفی درست کردن رو دوست نداشته باشم،

دوست دارم، اما هیچوقت هم براش بال بال نزدم!

شد شد، نشد نشد!

اما این روزها، به شدت از کمی بارش شهرم نگرانم!

خدایا برفی بارونی چیزی! لطفا!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۱۰
لوسی می

گل پسر اومد تو بغلم،

همو در حد پنج ثانیه در آغوش کشیدیم و رفت.

بعد اومد گفت دوباره! دو تا!

دوباره همو در آغوش گرفتیم،

رفت و اومد گفت سه تا!

و سه باره..

چهارتا!

چهارباره!

الان دهمین باره که اومده تو بغل من!

:))

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۳۴
لوسی می

چند ماه پیش یه برچسب زرد رو صفحه ی مدیریت وبلاگم زدم،

که کارهایی که باید تا آخر امسال انجام بدم رو روش نوشتم،

اولین موردش این بود که دفاع کنم!

دیشب شماره ی یک رو حذف کردم :)

چه حس خوبیه :)



+خونه مون چیزی فراتر انفجار، یا فراتر از منطقه ی جنگ زده، یا بازار شام،یا هرچیزیه که در این وضعیت شلوغی و به هم ریختگی، میشه بهش تشبیه کرد!

امروز و فردا فقط باید خونه رو مرتب و جمع و جور کنم!

این روزها به چراییِ ضرورت وجود خودم در خونه پی بردم! :|

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۵۹
لوسی می

امروز صبح،

من بودم و

مستر و

چهار تا استاد و

یک جلسه ی دفاع و

یک پایان نامه با درجه ی عالی و

دیگر هیچ!

:)



+الحمدلله تموم شد.

+حدود سه سال و نه ماه از روز دفاع پروپوزالم گذشته! :|

منی که اون روز داشتم پر پر میزدم که تأخیر نشه و یه روزی از پروپوزالم دفاع کنم که برای رعایت فاصله ی زمانی تا شهریور همون سال بتونم از پایان نامه م هم دفاع کنم(اتفاقی که نیفتاد و دفاع من به ترم بعدش موکول شد و من حسااااابی اون روز حرص خوردم از دست استاد مشاورم!) حالا بعد از سه سال و نه ماه از پایان نامه م دفاع کردم! آدمیزاد از هیچ چیز آینده ش و تصمیماتش و چرخشهای سیب زندگیش در سقوط از درخت دنیا خبر نداره..

تو این سالها اتفاقات زیادی برام افتاده و واقعا نمیتونم بگم از این همه طولانی شدنِ ارشد خیلی دلخورم! نه! من چیزی رو از دست ندادم. من الان خیلی چیزها تو زندگیم دارم که هیچ دلیلی برای حسرت درس وجود نداره و نتیجه هم که الحمدلله رضایت بخش بوده.

و مهمتر از همه اینکه از کیفیت دوره ی ارشدم راضی ترم نسبت به دوره ی کارشناسیم. این خودش خیلی مهمه :)

+چیزی که برام جالب بود این بود که هم استاد داورم و هم راهنمام، این درجه رو حق من میدونستند به خاطر زحمتی که کشیدم و "صداقتی" که تو انجام پایان نامه به خرج دادم! ههههه ههه!

و انصافاً برای این پایان نامه خیلی زحمت کشیدم. نه اینکه بگم بقیه زحمت نکشیدن برای کارهاشون، چرا شاید بیشتر از من زحمت کشیدن، اما من عملا یک سال مداوم درگیر کارم بودم و از یاد گرفتن نرم افزارها و شرکت کردن تو کلاسها و مراجعات حضوری و تماس تلفنی با خبرگان و هیچ چیز و هیچ چیز دریغ نکردم و عملا ماهیگیری یاد گرفتم در حالی که همه ش با یک برونسپاری کاری و خرید ماهی حل میشد! خدا رو شکر میکنم که نتیجه ش رو دیدم و الان لذتش رو می چشم هرچند که بیش از لذت از نمره ای که گرفتم، این نتیجه باعث شد از مصاحبت با اساتیدم در دوره ی ارشد لذت بیشتری ببرم..

+الان نزدیکه چهل ساعته که فقط یک ساعت خوابیدم! من میرم بخوابم و کم خوابی این ده روز رو جبران کنم :)


ممنونم از تک تکتون به خاطر روحیه دادنهاتون و صبوریتون در تمام مدتی که از پایان نامه م نوشتم. آی بلاگرهای خیلی خیلی دوست داشتنی :)


۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۵۹
لوسی می

به پای این پایان نامه،

چیزهای زیادی یاد گرفتم!

از هویت اصلی پایان نامه که تحقیق علمی بود که بگذریم،

دو سه تا نرم افزار بابتش یاد گرفتم،

که آخریش پرزیه! :)

آقا من عاشق پرزی ام.

:))



+هرچند که پاورپوینت افکتهای منحصر به فردی داره،

اما پرزی با چهارتا زوم این و زوم اوت، کل اون افکتها رو انگار ساپورت میکنه!

بعد اینکه کلا راحت تر از پاورپوینت هم ساخته میشه و کلی هم حرفه ای به نظر میاد(البته پاورپوینت حرفه ای منظورمه!)

اگر ارائه ای چیزی داشتین پرزی رو از دست ندین،

منم حاضرم براتون انجام بدم. :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۴۲
لوسی می

اگر این متن تقدیم رو تو پایان نامه ای دیدین،

قطع به یقین بدونید پایان نامه ی منه!

:)



+پست موقت.

+در تمام طول دوره ی مرخصی داشتم بهش فکر میکردم و روزهای آخر،

جملاتم اون چیزی شد که اصلا تو این مدت بهش فکر نکرده بودم! :))

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۱۹
لوسی می

به مسئول آموزش میگم تاریخ دفاع کیه؟

میگه معلوم نیست. تو دو سه روز آینده یه بعد از ظهر باهات تماس میگیرم میگم فردا صبحش بیای و سر راهت هم دو کیلو میوه بخری بیاری!


:/

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۸:۱۰
لوسی می

هشدار: این متن واقعا طولانیه و هیچ ارزشی جز واقع نگاری روز اول بهمن ماه نداره.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۳۹
لوسی می

بعد از گذشت دقیقا بیست و چهار ساعت و سی دقیقه 

از آخرین باری که از خواب بیدار شدم،

همین الان پایان نامه م رو روی میز مسئول آموزش گذاشتم!



+صدای منو از اداره خدمات آموزشی و دانشجویی می شنوید.

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۳۹
لوسی می

کمتر از 24 ساعت به مهلت نهایی ارائه ی پایان نامه

بچه ها رو فرستادم خونه ی پدر مستر،

و دارم مثلا کار میکنم :)



+یعنی به معنای واقعی کلمه، به دقیقه ی نود رسیدم!

مستر هم صبح قدری دیرتر رفت سرکار و این فایل ورد رو برام تنظیم کرد.

خوبه آدم یه مسترِ کار بلد تو خونه داشته باشه ها!

+قرار بود برم فایل رو به استاد نشون بدم بی خیال شدم دیگه!

+تازه خودمم تحویل گرفتم و برای ناهار پیتزا سفارش دادم!

از من بعید بود خدایی! خدااااایی! :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۶ ، ۱۴:۵۰
لوسی می

امروز با خبر شدم که یکی از دوستان مجازیم،

جایزه‏ ی (...) رو برای رساله ش برنده شده،

و از دستان مبارکِ(:دی) رئیس جمهوری اسلامی ایران جایزه ش رو دریافت کرده.

آقا واااااقعاً خوشحال شدم انگار خودم برنده شدم!

ولی چون رفاقتمون خیلی مجازی و از ابعاد غیر علمی بود نمیشد به خوبی بروز بدم،

نگران بودم فکر کنه دیگه زیادی دارم جو میدم.

اما خدایی خوشحال شدم :)

راستش اصلا فکر نمیکردم که این دوست مجازی اینقدر نخبه باشه!

اصلا ها!

دمش گرم کاش قسمت ما هم بشه چنین موفقیتهایی :)



+بعد با خودم فکر کردم اگر دکترا قبول بشم،

به استاد راهنمام میگم یه موضوعی باید برای رساله م انتخاب کنم

که احتمال برنده شدن داشته باشه! من جایزه می خواااام. :)))

+شما هم اگر نخبگی به خرج دادین ما رو با خبر کنین من واااااقعا خوشحال میشم از این رفاقتها :)

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۲۰:۴۶
لوسی می

خدا خیلی بزرگتر از اونه که با گناه کردن بشه ازش دور شد.



+نقل از این فیلمی که الان داره پخش میکنه.

خدایی عجب جمله ایه ها!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۶ ، ۱۴:۲۹
لوسی می

پیر شدم واقعا!

چرا کارهای ویرایشی متن تموم شدنی نیستن؟!

:((

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۶ ، ۲۱:۱۴
لوسی می

توی مملکتی که بخواهی اندازه یک کاغذ آچهار تابلو بزنی بالای در مغازه ات باید صدتا مجوز بگیری،

هزار و خورده ای تابلو بالا میرود: موسسه مالی اعتباری فیلان،

مردم حساب باز میکنند به امید چهارشاهی سود،

موسسات ورشکست میشوند.

سپرده گذارها اعتراض می کنند. نه یکبار شصت و چند بار...

شنیده نمیشوند...

خونشان به جوش می آید،

خون بی شغل ها هم،

خون جوانها هم،

اعتراض دارند،

کم کم اعتراض ها رنگ و بوی دیگری میگیرد...

باقی اش را هم بهتر از من در جریانید...

در همین حین: پرچم ایران را آتش میزنند،

دوستی که از روی پرچم اسرائیل نینجاوار میپرد ساکت است.

وزیر راه استعفا میدهد از وزارت،

یک دلیل هم بیشتر ندارد: از امورتجاری و بازرگانی خودش مانده است،

به عبارت دیگر : نمیصرفد!

دولت بهاری ها گم میشوند،

خفه میشوند آنگونه که انگار نبوده اند.

صدراعظم میگوید: بگذاریم مردم آزاد حرف بزنند.

شب تلگرام فیلتر میشود.

ایذه سقوط میکند،

نیروی دریایی سپاه از راه دریا آزادش میکند!

صدا و سیما از فواید فیلتر تلگرام گزارش میرود

و یک دوره همه موسیقی های حماسی مجید انتظامی را مرور میکنیم.

همه به صدا و سیما فحش میدهند.

توله پهلوی بشکن میزند که: دارم میام به تهرون...

عفریته بی شرف اشرف نشین از شلوغی ها حمایت میکند.

از دست سیداصلاحات عده ای خشمگین میشوند.

سلبریتی ها از اختشاش ها یکی به نعل یکی به میخ حمایت میکنند

و از اوف و جیز بودن گاز اشک آور و باتوم حرف میزنند.

موج سواری را عالی بلدند.

زنی شوی و فرزند مرده از حادثه ماشین آتش نشانی به متن سنگ قبر فکر میکند.

دستگیری ها آغاز میشود.

عده ای فکر میکنند هنرمند و دانشجو و روحانی بودن باعث برائت از جرم است

و هشتگ میزنند جای فلانی فلانجا نیست.

مشاور فرهنگی وزیرنفت که اتفاقا شیخ است از شلوغی ها حمایت میکند،

یکی به نعل یکی به میخ.

شعارها را یکی می دهد که از سانروف برای مردم زلزله زده لبخند هالیوودی میزند

و فحش ها سهم آنهاست که چادر به چادر درد مردم را شنیدند.

نکبت ربا زندگی هامان را برداشته،

علنا حرام می خوریم.

به هم بی رحم و مروت شده ایم.

کسی میداند کارگران معدن یورت حقوق گرفتند؟

خسارت و دیه شان پرداخت شد؟

کسی میداند الان کرمانشاه چند درجه سردی هواست؟

کسی خبر دارد مرد تاکسی سوخته الان چه میکند؟

از تعداد کارگاههای ورشکسته آماری هست؟

بگذریم.

به قول عباس: مو قبل از جنگ رو زمین کار میکردم باتراکتور،

بعد جنگ برگشتوم سرهمون زمین بی تراکتور...

وسط این همه هیاهو دوباره این مستضعفین بودند که چوب دوسرطلا شدند

و ککی که باید در تنبان حضرات می افتاد، نیافتاد؟



+باید چند سال خون گریه کنیم تا خداوند فرجش را برساند؟؟!

این مملکت را بلا گرفته..ببینید کِی گفتم :((

کِی به خودمون میایم؟؟!

+متن از حامد عسکری بود..جا داره چند بار بخونیدش. جزئیات ظریفی داره و همه ی لغات رو متعمدانه چیده ..

۲۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۶ ، ۱۱:۲۳
لوسی می