ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

در آتش غرق شدند و در دریا سوختند...



+فکر لحظه های آخر یک عزیز، آدم رو پیر میکنه.

و ما تدری نفس بأی ارض تموت.. و هیچ احدی نمیداند که در کدام زمین از دنیا خواهد رفت...(34لقمان)

اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم.نثار روحشون.

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۲۰:۵۲
لوسی می

چهار سال پیش یعنی زمستان نود و دو،

سه تا موضوع به استاد راهنمام دادم،

و گفتم یکی از اینها رو میخوام برای پایان نامه کار کنم.

این یکی رو انتخاب کرد و به من داد.

بعد از چهار سال،

حالا امروز رفتم و گفتم اینم پایان نامه م خدمت شما!

یعنی شما بگید استاد راهنمام اگر یه خط از کار منو خونده باشه تا الان!

صفر تا صدش رو شخصاً نوشتم و تقدیمش کردم!

حالا این وسطها یه وقتهایی بهش میگفتم اینو هم میخوام اضافه یا کم کنم،

اما نه تو دفاع پروپوزال و نه هیچوقت دیگه،

نمیدونست من دارم چه کار میکنم!

حالا قراره تا پس فردا بخونه تا بدونه قضیه چیه!

اوکی بده که برم برای دفاع.

:)

احساس آرامش و راحتی دارم.


الحمدلله این مرحله هم گذشت..

دو تا خوان مونده!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۲۰:۵۰
لوسی می

5 روز تا فرصت نهایی پایان نامه.



+اوضاع بد نیست. کار عقب مونده ی زیادی ندارم،

هرچند که استاد مشاورم یه سری اصلاحات به پایان نامه وارد کرد که شاید وقت گیر باشه اما تو پنج روز میتونم برسونمش ان شالله.

مشکل اصلی اینه که من هنوز فایل رو ندادم استاد راهنمام بخونه!

نگرانم که استاد راهنما تأخیر کنه در رسوندن مطالب به من.

خودم هم گاهی شک میکنم که آیا روش کارم درست بوده یا نه! احساس میکنم به قولی یه گوشه ش هنوز بازه!

اما خب فعلا که همینه که هست!

همین دیگه! همه چی نرماله تقریبا و محتاج دعاییم :)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۶ ، ۰۹:۳۶
لوسی می

پریروز کار رو تحویل گرفتم و دلم میخواست بشینم یه دل سیر گریه کنم!

همون شبی که گل پسر رو دوباره برای تب کردنهاش دکتر بردیم،

انگار یه بخشی از این همه فشاری که این روزها روم بود میخواست از چشمهام خارج بشه،

بعد رفتیم حرم.

اما روم نشد چیزی بگم و برگشتیم.

میخواستم فصل آخر رو ببرم که استاد تأیید کنه و بعد دیگه پایان نامه رو تموم کنم،

به هر سختی ای که بود ساعت یازده و نیم بالاخره استاد رو پیدا کردم،

و بهم گفت همه شو بیار! نه فقط فصلهای منتخب!

این شد که رفتم تو سایت نشستم و تا ساعت هفت شب مشغول ویرایش همه ی فصلها شدم.

آخرش هم چیزی که میخواستم نشد، نصفش کجکی بود و نصفش راستکی!

ولی خب لااقل غلط نگارشی و محتوایی نداشت.

شب..

دیگه حتی نمیتونستم خودمو نگه دارم!



+حالا منتظر شنبه هستم که استاد نظرش رو بگه.

و بعد ببرم به استاد راهنما تحویل بدم،

و بعد فصل آخر رو بنویسم.

و بعد ویرایشها رو انجام بدم،

و بعد...

دفاع کنم.

خدا رو شکر شرایط جوری نشده که نیاز باشه شب بیداری بکشم،

اما دوست داشتم دو هفته زودتر تموم میشد.

اونطوری فرصت بیشتری برای همه چیز وجود میداشت،

و نگرانی از تعلل احتمالی اساتید رو به دوش نمی کشیدم..

+به واقع دلسوزترین آدم برای پایان نامه ی من استاد داورم بوده!

هربار که می بینمش، بلااستثنا میپرسه کارت تموم شد؟

و انگار همه ی بار و سختی کار از دوشم برداشته میشه!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۰:۳۴
لوسی می

دوست دارم بشینم یه دل سیر گریه کنم.

آره فکر خوبیه.

فکر کنم سبک شم...




+اوشون کار رو تحویل داد.

کار رو تحویل گرفتم و دنیایی از غصه و دلهره رو دلم ریخت..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۱۸:۴۳
لوسی می

جناب آقا فرمودند پایان نامه ی بنده بسی پیچیده تر از اون چیزیه که فکرش رو میکردند

و گویا فعلا جمع شدنی نیست! :|

البته اینو استاد مشاورم هم قبلا به من گفته بود.

من نمیدونم این استادهای سه نقطه وقتی که پروپوزال می نوشتم نمیتونستند اینو بگن؟!

من میخواستم موضوعم خاص و باحال باشه،

اما نه دیگه اینقدر! :|

خلاصه هنوز که هنوزه کار تموم نشده.

اما عوضش مقاله م که دیشب فرستادم امروز اکسپتش اومد! فک کن! :دی

حالا نمره م حداقل از نوزده حساب خواهد شد.

البته اگر استادها مهربان باشند از نوزده و نیم.

دارم فکر میکنم یه مقاله ی دیگه هم بدم اصلا :)

و گل پسر دوباره تب کرد.

بیماری بچه ها واقعا داره منو پیر میکنه و رسماً روان و جسمم داره تحلیل میره...



+از روزی که پسرک رو تو مهد ثبت نام کردیم تقریبا یک ماه گذشته

و دقیقا چهارده روز پسرک از بابت بیماری غیبت داشته! :((

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۱۴:۰۰
لوسی می

بالاخره جناب آقا نشستند پای کار بنده!

خدا به خیر بگذرونه.



+امشب آخرین فرصت ارسال مقاله ست.

و تا پس فردا اگر پایان نامه تموم شد، که شد،

اگر نشد عملا دیگه امیدی برای اتمامش تا انتهای این ترم وجود نداره.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۶ ، ۱۸:۴۵
لوسی می

وقتی این پست رو می نوشتم

اصلا فکرشم نمیکردم که نیمه ی دی بگذره

و من هنوز در همون مرحله باشم.

:|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۹
لوسی می

بیماری به خونه مون حمله کرده و انگار حالا حالا هم قصد عقب نشینی نداره،

حالا نه تنها بچه ها که منو هم درگیر کرده و خدایی خیلی هم ارتش نیرومندی داره.

و من در 10 روز مونده به آخرین فرصتِ پایان نامه م،

به معنای کلمه افقی هستم،

و هنوز منتظر این آقا!

:|



+این روزها بچه ها در بی حال ترین وضعیتی که دارن مدام یا پای تلویزیونن و یا خوابن و یا دارن با تبلت بازی میکنن،

و من قدرتش رو ندارم که سرگرمی دیگری تدارک ببینم،

و اگر هم قدرتی وجود داشته باشه به ناچار به پایان نامه م اختصاصش میدم!

+بگذرد این روزهای تلخ تر از زهر، بار دگر روزگار چون شکر آید :)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۶ ، ۱۰:۳۸
لوسی می

گل پسر نشسته اینجا،

و چشمهای قشنگش در نهایت حالت کج شدگی قرار داره،

اما حاضر نیست برای درمان همکاری کنه و چیزایی که بهش میدم رو بخوره،

حتی آب پرتقال رو!

و من کارد بزنی خونم در نمیاد!

:|

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۶ ، ۱۳:۴۷
لوسی می

گل پسر یه ماشین پلیس به اسم بَبو داره،

یه چیزی تو مایه های سرجهازی و اینا!

که همه جااااااااااااا باهاشه!

همه جا!


+جالبه که گفتنِ کلمه ی "ماشین پلیس" توسط گل پسر بسیار فصیحانه اتفاق میفته،

اما به این میگه بَبو!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۶ ، ۱۸:۳۱
لوسی می

حدسم درست بود!

فراموش کرده!

آخه آدم اینقدر بی مسئولیت؟! :|

:((



+ایشون!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۶ ، ۱۴:۳۱
لوسی می

دیشب یکی از سخت ترین شبها بود،

پسرکم به شدت تب داشت و هرکار میکردم تبش پایین نمیومد..

تا ساعت سه بیدار بودم و هر نیم ساعت پاشویه ش کردم،

اما بعد تا ساعت شش بیهوش شدم!

دوباره ساعت شش پاشویه رو ادامه دادم و دوباره استامینوفن دادم.

ساعت هفت تبش پایین اومد..

و بعد خوابیدم!

خیلی خوابم میاد...



+باورم نمیشه با اینکه اینقدر ضعیفیم تا این حد احساس تملک بر دنیا رو داریم!


+بعدا نوشت: تب بالا امروز همچنان ادامه داشت، و به سی و نه و نیم هم رسید و منم بردمش تن شویی!

اما بی فایده بود.. عصر بردمش دکتر و گفت تو این سن و سال دیگه شیاف استامینوفن جواب نمیده! همون شربت فقط!

گل پسر هم تب کرده. معلومه که قضیه ویروسیه و از پسرک گرفته..  :(

امشب ان شالله مستر میاد.. لازمه که باشه هرچند که دلم براش میسوزه که نیومده باید وارد پروسه ی تیمارگری بشه.

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۶ ، ۱۰:۴۷
لوسی می

هر روز انگار به اندازه ی یک هفته داره میگذره!

منتظر خبرشم!

تلگرام که قطعه.

ترکیده اس ام اس میفرستم جواب نمیده.

و دیگه بیش از این نمیشه اصرار کنم.

نگرانم که کلا حواسش پرت باشه و سرش شلوغ و به کار من نرسه.

اصلا از این طرز برخورد خوشم نمیاد!

دارم به روزی فکر میکنم که قرار بذاریم همو ببینیم،

بعد به احتمال زیاد من با پیش فرض "ملاقات با یک آدم سه نقطه" وارد ملاقات خواهم شد!

:|



+آن کس که قرار است در بخشی از کار پایان نامه یاری ام کند.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۲
لوسی می

آیا کسی هست که مثل من تا امروز از وجود نرم افزاری به نام اسنیپینگ تول بی خبر بوده باشه

و کاملاً غافلانه فقط با پرینت اسکرین کار میکرده؟؟!



+snipping tool در accessories

تقریباً همون کارِ print screen رو انجام میده

اما خیلی تمیزتر و قشنگتر و خوبتر و باحالتر و اینا.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۹:۵۶
لوسی می