ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

مادر استاد راهنمام فوت کرده.

و من بی خبر بودم.

:(

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۳۰
لوسی می

از صبح دیروز، پنجشنبه مورخ چندم اردیبهشت

تو آشپزخونه بودم

لغایت الان که بامداد جمعه ست!

این وسط سه ساعت هم بیرون از خونه بودم

و دیگر هیچ!




+عوضش دسر و ناهار فردامون آماده ست! هه! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۲۹
لوسی می

از اینکه کسی

کار اشتباهم رو به روم بیاره دلخور میشم.




+به روم بیاره، نه اینکه تذکر بده!

تذکر خوبه. :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۲۷
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۸
لوسی می

گاهی دقیق که میشم

می بینم بیش از حد

از زندگیمون انتظار دارم..



+نمی بینم که تو همه ی تلاشت

رضایت و راحتی ماست.

و تا به حال لحظه ای هم از این تلاش دست برنداشتی..

منو ببخش.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۴
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۷
لوسی می

از اینکه همین امتحانات ساده ت رو هم نمیتونم پاس کنم؛

واقعا خجالت زده میشم..




+یا مَن اَرجُوهُ لِکُلِّ خَیرٍ..

+ تو که علیمی به بیچارگی ما..

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۵
لوسی می

میدونم خیلی بدجنسانه ست

اما از پیدا کردن یکی از نقاط ضعف پسرک

خوشحالم!



+ما تا به حال نتونستیم از پسرک آتو بگیریم و بفهمیم چی براش مهمه!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۹
لوسی می

امروز مستر قبل از رفتن در رو قفل کرد1

و پسرک که دید در قفله بدون هیچ جر و بحث و منازعه ای

تمام روز پیش من موند!

وای خدا باورم نمیشه..

دارم از خستگی بیهوش میشم

اما بی نهایت خوشحالم!

شکر.

:)



1. چون سه چهار روز پیش سر گردوندم دیدم بچه ها نیستن و در بازه!

و بعد مشاهده نمودم که پسرک گل پسر رو بغل کرده و تا بالای پله ها برده! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۷
لوسی می

دیشب از بس ملول بودم

که دلم میخواست برم خونه ی کسی و با کسی حرف بزنم

اما با سه جا تماس گرفتم

اولی که گفت نیاین!

دومی که همسرش نبود،

و سومی هم خواهرم بود که جایی دعوت بود..

عوضش نیم ساعت پای تل با خواهرم حرف زدم..

همون خیلی خوب بود.

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۹
لوسی می

فکر میکنم برای شادی بچه هام

باید بچه تر باشم!

و هیجاناتم رو بیشتر بروز بدم..

اینطوری بچه ها هم یاد میگیرن

هیجاناتشون رو بروز بدن و مخفی نگه ندارن.

نه؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۰
لوسی می

یکی از رویاهای من،

داشتن یک خونه ویلایی با حیاط کاملا محرمه.

حتی حاضرم به خاطرش

برم یه شهر کوچیک زندگی کنم..



+لااقل تا وقتی که بچه ها مدرسه نمی رن.

+حجاب محدودیت است

و مصونیت.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۹
لوسی می

خونه ی ما رسماً کلنگی شده،

مورچه ها دارن ما رو میخورررررن!

:((



+وایییی که یکی از بدترین احساسات عدم امنیت،

همین حس هجوم حشراته! :((

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۱
لوسی می

بیمار خنده های تو ام

بیماااااار خنده های تو ام..



+بیشتر بخند..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۱
لوسی می

یه پست مثلا رمزی هم بذاری و یادت بره رمز بذاری براش!

:|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۱
لوسی می