ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۸۳ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

یک روز طی یه جریانی

من و مستر فهمیدیم که اون همسایه ای که بوی سیگارش خونه ما رو پر میکنه

همین همسایه ی روبروییه.

امروز خانمش اومد خونه مون.

بهش گفتم: کسی تو ساختمون ما سیگاریه؟!

بوی سیگارش شبها کل ساختمون رو بر میداره.

واقعا به قدری طبیعی اظهار بی اطلاعی کرد

که من اول فکر کردم شاید نمیدونه شوهرش سیگار میکشه

و بعد فکر کردم شاید من و مستر اشتباه گرفتیم و اون همسایه ی سیگاری کس دیگه ایه!!



+ و قدری بعدتر، فکر کردم نکنه نباید بهش اعتماد کنم و اینقدر حرفه ای دروغ میگه! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۴
لوسی می

امروز دو تا کیک پختم

که فریز کنم و بتونم تقاضای کیک پسرک

تو ده دوازده روز اول محرم رو پاسخگو باشم.

:دی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۱
لوسی می

گاهی به سرم میزنه دوباره کنکور کارشناسی بدم

و این بار یه رشته ی درست درمون تر از مهندسی بخونم!

مثلا دندون پزشک بشم یا رادیولوژی بخونم.

یا وکیل!

تو دندون پزشکی و رادیولوژی شک دارم

اما فکر میکنم وکیل خوبی بشم من!

:دی



+قبل از گذر سن باید به نتیجه برسم.

جدیدا خیلی از این فکرها میاد سراغم!

اگر دغدغه ی نوبت دومی(شبانه) شدن رو نداشتم حتما تا الان یه بار دیگه کنکور داده بودم!

بی اغراق بگم دلم حتی برای استرس کنکور تنگ شده..

فکر میکنم یا باید به این افکارم لبیک بگم

یا برم سراغ دکتراااا!


+بعدا نوشت: مشکل سرِ مادر بودن و خانم خونه بودن و اصلا دختر بودنه،

وگرنه مهندسی هم برای کسی که بخواد کار کنه و وقت و انرژی داشته باشه چیزی کم ندارههههه..

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۱۸
لوسی می

یک پست نسبتاً کولانی! (همون طولانی خودمون! :دی)

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۳
لوسی می

استقامت اساس کار است

وگرنه یک وزنه‌ی سنگین را آدم ضعیفی مثل بنده هم ممکن است بردارد

و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛

اما نمیتواند نگه دارد؛ آن را می‌اندازد.

قوی و کننده‌ی کار، کسی است که بتواند این وزنه‌ی سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد.

خیلی از ماها نیت‌هایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد میشویم؛

اما نمیتوانیم این نیت را نگه داریم؛

این نیت در اثنای راه به موانعی برخورد میکند؛ سایش پیدا میکند؛ کمرنگ و ضعیف میشود

و احیاناً یک جاذبه‌ی قوىِ معارضی دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوی خودش جذب میکند؛

یک وقت نگاه میکنید، میبینید اصلاً نیت رفت؛

نیت یک چیز دیگر شده؛

آن وقت راه انسان عوض میشود..



+رهبر انقلاب.

+إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ "ثُمَّ اسْتَقامُوا"

تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ(30 فصلت)

برای آنهایی که گفتند پروردگار ما الله است و سپس استقامت ورزیدند فرشتگان فرود می آیند که نترسید، و غمگین نباشید که شما را به بهشتی که وعده داده بودند بشارت است.

+مواظب نیت هاتون باشین. خیلی زیاد..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۱
لوسی می

دل من غصه نخور

یه روز آقاتو می بینی...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۸
لوسی می

و مردهایی که

به خاطر اثبات ریاستشون در خونه

حتی حاضرن سر اثبات سیاه بودن ماست هم با خانم هاشون بجنگن.

و نمیدونن این جنگ چقدر اثبات کننده ی بیچارگی شخصیتی اونهاست..

یعنی برخورد خانمهاشون چی بوده

که اونها برای این اثبات ریاست نیاز به چنگ زدن به چنین دستاویزهای مزخرفی دارن؟!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۲۰
لوسی می

وقتی من و مستر میریم مهمانی شام

و از پیش تصمیم میگیریم که بیشتر از ساعت ده نمونیم

چون تایم خواب بچه هاست.

میریم و ساعت ده و نیم تازه شام رو میارن!

:|

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۳
لوسی می

باااااز یه بغضی گلومو گرفتههههه..



+دلم یه دلِ سیر گریه میخواد..

من برم به گریه ی قشنگ و دوست داشتنیم برسم.

شبتون خوش.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۸
لوسی می

سیر نمی شوم زِ تو

نیست جز این گناه من..



+جور نکن، جفا نکن، نیست جفا سزای من..

+بس که این بیت رو برای پسرک خونده م

این روزها گاهی میشنوم که با خودش میخونه.

همیشه هم موقع خوندنش بغض میکنم.. بغضی عمیق اما قورت دادنی.. :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۲:۵۸
لوسی می

بچه ها راستشو بخواین دارم انگیزه های نوشتنم رو از دست میدم.

حقیقتش چون شما مخاطبینِ همیشه حاضر در صحنه م حضور دارین

و دوستتون دارم و دلم برای کامنتهاتون تنگ میشه هنوز دارم می نویسم!

یعنی نوشتنم صرفاً جهت احترام به نگاه و محبت شما خوبانه،

وگرنه...


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۵۲
لوسی می

چهار سال پیش که برای پسرک سیسمونی میخریدیم

سرویس تخت و کمدش رو ام دی اف انتخاب کردیم و خریدیم.

حالا امروز، بعد از این همه مدت،

فهمیدم* که چوب های به کار رفته تو این سرویس اصلا ام دی اف نیست و ملامینه ست!!!

رفتم فاکتور خرید رو نگاه کردم دیدم روش نوشته چوب ام دی اف!

حالا موندم چه کار کنم؟

بعد این همه مدت برم سراغشون یا نه؟!



* بعد از تجربه ی کابینت سازی میتونم ام دی اف رو از غیر ام دی اف تشخیص بدم.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۳۰
لوسی می

دیروز تصمیم داشتم بچه ها رو پارک ببرم

اما تصور بغل کردن گل پسر در تمام اوقات پارک رفتن

برام فاجعه بود برای همین از خیرش گذشتم

و به جاش مشغول گشتن دنبال کالسکه ی خوب تو شیپور شدم!

واقعا به کالسکه احساس نیاز میکنم.

اما اصلا نمیدونم گل پسر چقدر تو کالسکه دووم میاره...




+قبلا که کالسکه ش به خاطر دو نفری نشستنها نشکسته بود با وجود بودن کالسکه بازم میومد بغل من!

حالا نمیدونم خریدنش چقدر ریسک داره!

من کلا تو خرید کردن بخیلم! مخصوصا اگر احتمال بدم که اون وسیله به حد کافی کارم نمیاد و فقط به درد انبار شدن میخوره!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۸
لوسی می

دیروز به پیشنهاد دوست گلم یک کیک گورخری (شما بخونید زبرا) با بچه ها درست کردیم؛

بعدم چند تیکه شو بردم برای همسایه ی پایینی که ببینم چقدر دویدنهای پسر ما خونه شونو می لرزونه

و چند تیکه ش رو هم امروز بردم به یک همسایه ی دیگه دادم که شارژر موبایلشو بهم بده

که در غیاب مستر، تنها راه ارتباطی من با دنیای خارج از خونه قطع نشه.

کیک با برکتی بود الحمدلله.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۶
لوسی می

مستر که نیست،

بچه ها هم که خوابن،

خونه هم نظم قابل قبولی داره،

من نشستم اینجا و دارم برای عصر برنامه می چینم،

که اوقاتمون رو بدون مستر چطور بگذرونیم؟!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۵:۰۴
لوسی می