ما از اول ازدواجمون
سرِ قضیه ی بردن و رسوندن مادر مستر
به نقاط مختلف شهر
داستان ها داشتیم
و همین باعث شده که
من هنوز که هنوزه
نتونم با این جمله ی مستر که "باید مامانو ببرم!" کنار بیام!
اینطور وقتها حس بدی نسبت به خودم و عدم سعه ی صدرم دارم
اما جالبه که هروقت خاطراتم رو مرور کردم به خودم حق دادم!
:(