ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۴۰۸ مطلب با موضوع «بقیه» ثبت شده است

ما از اول ازدواجمون

سرِ قضیه ی بردن و رسوندن مادر مستر

به نقاط مختلف شهر

داستان ها داشتیم

و همین باعث شده که

من هنوز که هنوزه

نتونم با این جمله ی مستر که "باید مامانو ببرم!" کنار بیام!

اینطور وقتها حس بدی نسبت به خودم و عدم سعه ی صدرم دارم

اما جالبه که هروقت خاطراتم رو مرور کردم به خودم حق دادم!

:(

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۲
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۵ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۴۲
لوسی می

خیلی دلم پره

خیلی حرف دارم

اما نمیدونم کدوم رو بگم

و از کی غیبت کنم! :دی

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۰
لوسی می

مامان امروز رفت کربلا.

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۹
لوسی می

همکلاسی ای داشتم

که خواستگار دوستم بود!

در حقیقت عاشق شده بود..

و ما دوست داشتیم ازدواج سر بگیره

و اون آقا رو صاحب شخصیتی خیلی موجه می دیدیم

که در جهت نورانیت و معنویت گام بر میداره!

به دلایلی، ازدواجی صورت نگرفت.

و دوست منم که ازدواج کرد و رفت سر زندگیش.

از صدقه سر همین فیس. بوک خانمِ آقای همکلاسی رو دیدم.

ینی بگم یه سر سوزن وجه اجتماعیش به دوست من شباهت داشته باشه!

نداره والا!

چرا؟؟!



+گاهی به سرم میزنه این خبر رو به دوستم بدم و بگم که دلت محکم باشه که خیلی خوب شد نشد با فلانی ازدواج کنی!

اما خب! تصمیم گرفتم غیبت نکنم! هههه هه!

در نتیجه گفتم بیام به شما بگم! چرا اینطوریه؟!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۹
لوسی می

چقدر بعضی ها پررو اند!

واقعا جای تاسف داره!

من موندم اینا با این همه بیچارگی روحی ای که دارند،

وقتی ازدواج کنن چه زندگی ای خواهند داشت!




+بعد من هی برای کی میگم قبل از ازدواج خودسازی کنین؟

خب شروع کنین دیگه ای بابا! :|

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۹
لوسی می

خونه مون به تمام معنا

به یک خونه ی پسر دار تبدیل شده!



+و در همین وضعیت،

بعد از ماه ها،

مادرشوهرجان اومد خونه مون!

:|

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۳۷
لوسی می
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۵۳
لوسی می

پر از حس های متناقضم..

پر از حس دلتنگی برای همه ی لحظه های تلخ و شیرین اینجا،

به همراه حس ناراحتی از اینکه بین ما و خانواده ی مستر خیلی سخت گذشت؛

و الان از هم ناراحتیم؛

و کاش اگر نه همه ی روزهای بینمون،

بلکه لااقل قسمت اعظم خاطراتمون ناشی از رخدادهای شیرین می بود،

که بعدها با لذت از این پنج شش سال یاد کنیم که نمی کنیم،

و البته حس غالبِ وجودم حس یه لذذذذت عمیییییییقه،

از اینکه من و مستر بالاخره مستقل شدیم!

:)

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۲
لوسی می

دقت کردین که بیماری در قشر محروم جامعه چقدر زیاده!

چرا واقعا؟!



+تا به حال دو سه بار برای بچه ها سر و کارمون به دکترها و مراکز پزشکی خیلی خاص افتاده

ولی مطبشون پررررررر از بیماران از مناطق محرومه که از شهرهای مجاور میان

من هیچ آدم لوکس و فشنی رو تو مطب اینها نمی بینم! مگر به همون دلیلی که ما رفتیم!

(خواستم بگم ما خیلی لوکس و فشن هستیم! :دی!)

حالا از شوخی گذشته واقعا چرا اینقدر بیماری

و مخصوصا بیماری های مادرزادی تو مناطق محروم شایعه؟!

:((

و من میرم تو مطب ها و گریه میکنممممم :((

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۸
لوسی می
خدا رو شکر

که شرایط آزمون از بین رفت..

الحمدلله.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۰
لوسی می

از اینکه کسی از بالا به پایین به من نگاه کنه اصلا خوشم نمیاد.

اصلا!!



+البته هیچکس خوشش نمیاد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۲۹
لوسی می

گاهی هم باید گفت

امان از تفاوت های فرهنگی!

که راه الزام و تاکید بر درست و غلطها رو بر آدم می بنده..

:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۵
لوسی می

بالواقع تو امتحان منی..




+أعوذُ باللهِ مِن نَفسی.

إِنَّ النَّفسَ لَأَمارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِی(53 یوسف)


+بدون برنامه ریزی قبلی،

پست دو هزارم از آنِ خودم شد..

و تو!

که کاش

تو زندگی من،

نبودی اصلا!

:|

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۰۰
لوسی می

مادر استاد راهنمام فوت کرده.

و من بی خبر بودم.

:(

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۳۰
لوسی می