ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۹۵ مطلب با موضوع «خانوادگی :: خوشبختی» ثبت شده است

اولین روز از هفتمین سال زندگی مشترکمون رو

با شستن قالیچه ها،

و دو تا پسربچه ی شیطوووون و شادااااب از آب بازی

شروع کردیم..



:)

خدایا شکرت به خاطر همه ی لذتی که در این هفتمین سال هست

و به خاطر همه ی نعمتها، لطف ها، بخششها، چشم پوشی ها، رحمتها، و بزرگ شدنهایی که در این شش سال بود،

کدومشو میتونم طوری شکر کنم که از پسش بربیام؟!

+برای هفتمین سال خیلی حرف دارم که وقت ندارم بنویسم. اینو نوشتم که بعدا یادم بمونه که بنویسم!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۶
لوسی می

امروز بعد از یک سال به یکی از شبکه های اجتماعی پژوهشگرانه سر زدم

و دیدم یکی از دوست داشتنی ترین اساتیدم منو فالو کرده!

:)



+استاد سایه ات به سرم مستدام باد. :)

+تصور کردم که احتمالا اکثر دانشجوهاش رو فالو کرده باشه

اما وقتی نگاه کردم دیدم فقط سی نفر رو فالو کرده که هیچکدومشون رو هم من نمیشناسم!

بعد برای اینکه بیشتر ذوق کنم و خودمو تحویل بگیرم،

تصور کردم که منو به عنوان پژوهشگر خوبی به یادش داشته! ههههه ههه! :)

البته شما که میدونین من واقعا یک آدم خیلی معمولی ام! و یک دانشجوی خیلی معمولی تر!

فقط دلم تنگ بشد بسیار..

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۱
لوسی می

امروز افطار به صورت خیلی خانوادگی

مهمون سازمان مستر بودیم؛

دست مستر هم درد نکنه

که تو راه بازگشت برام میوه ی دوست داشتنیِ تمام اعصار زندگیم رو خرید

و من تا سر حد زنده شدن، عقده هامو رفع کردم!

:دی



+خیلی بامزه ظرفش رو دادم دست پسرک که ایشونم بخوره.

وسط خوردن هاش بدون اینکه کسی حرفی بزنه یا چیزی ازش بپرسه

یهو با دهنِ پر گفت: خعلی خوشمزه ست.. :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۵
لوسی می

آدم چطور میتونه حق شکر خداوند رو به جا بیاره

از ابن بابت که یه ماشین کولردار زیر پاشه؟!




+من و مستر خاطره ای از یه تجربه ی مرگبار از نماز جمعه در گرمای تابستون با زبون روزه و بدون ماشین داریم!

هربار که تو ماه رمضون سرظهر بیرون هستیم یاد اون خاطره میفتیم!

و برای همین با تک تک سلولهام درک میکنم ماشینِ کولردار چه نعمتیه!

:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۷
لوسی می

امروز از صبح که بیدار شدیم

هربار مستر رو "عشق هشت ساله" صدا زدم!

:)



+هشت سال گذشت از روزی که بابام، دست من رو تو دست مستر گذاشت..

+البته به تاریخ قمری! :)

من کلا برای هر مناسبت دو دور جشن میگیرم! هم قمری هم شمسی!

همینطوری دلمون خوشه دیگه! دنبال بهانه ایم! :)

البته خب موقع انتخاب ایام، به تاریخ های قمری هم دقت میکنیم و اغلب برامون مهمن!

:)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۲
لوسی می

امروز منو بردی به خاطرات لذت بخش رمضانهای قبل.

من که کاملا از یاد برده بودم..

ازت ممنونم.

یک دنیا ممنونم..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۸
لوسی می

الحمدلله رب العالمین.



+بابت اخلاقهای خیلی خوبِ پسرکم و گل پسرم :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۲
لوسی می

خوشبختی یعنی

به صورت غیرمنتظره

یه دوستی ازت خووووب تعریف کنه!

اونم با لغاتی که همیشه دوست داشتی در موردت صادق باشن!




+هرچند میدونی که سزاوار اون تمجید نیستی

اما خب... استماعش هم لذت داره دیگه!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۷
لوسی می

خوشبختی یعنی مستر صبح بره ماموریت

و شب برگرده خونه!



+واااای! منو این همه خوشبختی محاله! :)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۹
لوسی می

دیشب مستر برگشت.

با یک روسری برای من،

یک توپ برای گل پسر،

و یک موتور برای پسرک.

خوشحالم کرد اما خیلی خسته تر از اون بودم که کلی هیجان به خرج بدم

و عذاب وجدان گرفتم..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۴
لوسی می

هیچ جمله یا کلمه ای بلد نیستم،

که بتونه مراتب قدرشناسی من رو نسبت به حرکت دیشبت بیان کنه..

من که نمیتونم،

امیدوارم که خدا ازت بپذیره و اجر دنیا و آخرتش رو بهت بده.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۳۵
لوسی می

پر از حس های متناقضم..

پر از حس دلتنگی برای همه ی لحظه های تلخ و شیرین اینجا،

به همراه حس ناراحتی از اینکه بین ما و خانواده ی مستر خیلی سخت گذشت؛

و الان از هم ناراحتیم؛

و کاش اگر نه همه ی روزهای بینمون،

بلکه لااقل قسمت اعظم خاطراتمون ناشی از رخدادهای شیرین می بود،

که بعدها با لذت از این پنج شش سال یاد کنیم که نمی کنیم،

و البته حس غالبِ وجودم حس یه لذذذذت عمیییییییقه،

از اینکه من و مستر بالاخره مستقل شدیم!

:)

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۲
لوسی می

حسم درست بود!

دیشب آخرین شب بی خونگی ما بود!

:)



+پست فک رمز شده.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۱۹
لوسی می

در راستای اینکه غذاهای ذغالی سرطان زا عنوان شدند،

تصمیم گرفتم از حالا جوجه ها رو تو فر کباب کنیم.

و امروز تصمیمم رو عملی کردم..

جاتون خالی خیلی عالی و خوشمزه و بی دردسر بود.

:)



+پیشنهاد میکنم حتما امتحان کنین :)

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۱۶
لوسی می

نمیدونم چطور میتونم خدا رو شکر کنم

بابت اینکه مستر از بس باشعوره

که من هرچی غر عالم تو دلم هست

رو میتونم با اعتماد تام و تمام بهش بگم..



+هرچند که میدونم در هر حال من نباید اینطوری رفتار کنم،

اما ازاینکه مستر آدم فوق العاده ایه

و اصلا نه در ذهنش

و نه در کلامش

و نه در قلبش

از حرفهام سوء استفاده نمیکنه

باید شکرگذار باشم..

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۹
لوسی می