ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۱۲ مطلب با موضوع «خانوادگی :: پسرکم» ثبت شده است

مستر یه لباس آبی نفتی داره،

که بهش میگه سبز! :|

به پسرک میگم: این چه رنگیه؟

+ آبی.

_ باورت میشه بابا میگن این سبزه؟! :|

+ O_o

بعد یه کم فکر میکنه میگه:

+ خب این سبزه دیگه!

_ سبزه؟

+ آرهههه. بابا به آبی میگه سبز چون میخواد با زرد قاطیش کنه!

:)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۴
لوسی می

امروز با پسرک ژله درست کردیم

و عصر دادم که بخوره.

هنوز که هنوزه دارم تیکه های ژله رو از روی فرش و زمین آشپزخونه و یخچال جمع میکنم!

تا میام بشینم می بینم یه تیکه ژله هم اینجا افتاده!

:|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۹
لوسی می

دو روزه هرچی از پسرک خواهش میکنم که بریم بیرون بازی کنیم

نمیاد که نمیاد!

:|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۲۶
لوسی می

به من نگاه میکنه و میگه چشمم رو ببین.

میگم چی شده؟

- داره اشک میاد.

+آره. چشمت قرمز شده اشکش میاد.

بعد بهم خیره میشه.

میگه شما چی شده؟

+هیچی!

_چرا یه چیزی شده. چشمات میگه!

+نه مامانی چیزی نشده.

-چرا! چشمات میگه داری غصه میخوری...

من بغض میکنم.. باورم نمیشه که تو اینقدر چشم خونیت خوب باشه.

+بیا بغلم تا غصه هام تموم بشه..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۸
لوسی می

یهو پامیشه میاد سر منو می چسبونه به شکمش!

میگم چی شده؟

میگه نگا! بوم بوم بوم!

متوجه میشم که صدای قلبشو میگه.

میگم آها صدای قلبت؟ بعد سرمو میذارم رو سینه ش و گوش میدم

یک لحظه احساس میکنم از زمان و مکان گذشتم

و برگشتم به روزگاری که صدای قلبش رو با گوشی دکتر می شنیدم.

میگم چقدر قلبت تند میزنه مامانی.

میگه آره.. دیدی؟ قلبم داره چشمک میزنه همه ش.

:))

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۴
لوسی می

برای بردن پسرک به دکتر

امروز ماجرا داشتیم!

من نمیدونم کی پسرک رو از دکتر و آمپول ترسونده!

در شرایطی که من هیچوقت از این دو مورد نه بد گفتم

و نه به عنوان دست مایه ی تنبیه و ارعاب استفاده کردم!



+همچنین است قضیه ی پلیس دیدن در جاده و خیابون!! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۵
لوسی می

به پسرک میگم از اینا نمیخوری؟ خوشمزه ست ها!

میگه نه!

- میخوای یکی بهت بدم؟

+اگرم بدی بازم نمیخورم!

همینطور که صحبت میکنیم پوست یکی رو می کنم و بهش میدم.

روشو بر میگردونه، و بعد میگه:

دیدی! با اینکه دادی بازم نخوردم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۵
لوسی می

مدتیه که پسرک عطای خواب بعد از ظهر رو به لقاش بخشیده

و در عوض، شب یک ساعت زودتر میخوابه!

فقط یک ساعت!

:(



+ولی غروب به بعد دیگه میره تو فاز بی اعصابی! :|

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۴۲
لوسی می

پسرک داره تک تکِ کاردها و قاشق ها رو

با چسب نواری کاملا باندپیچی میکنه!

نمیدونم باید مانع بشم یا بی خیال باشم بذارم لذتشو ببره!

فعلا که گزینه ی دوم رو دارم پیاده میکنم!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۵۴
لوسی می

امروز جنازه ی یک سوسک در خونه مون رویت شد! :(

و من دیوانه شدم وقتی که پسرک تا حد ممکن به سوسکه نزدیک شد که با دقت تمام تماشاش کنه.

خیلی خودمو کنترل کردم که اصصصصصلا نفهمه من چقدر نسبت به سوسک فوبیا دارم..

تازههههه! بهش گفتم بهم بگو چند تا دست و پا داره!!! فک کنننن!!!



+بعدم در اقدامی عجیب که در من کاملا بی سابقه ست مثل یک مادر شجاع جنازه رو جمع کردم!

تا نیم ساعت کل وجودم در حال مور موریسم مزمن بود :(

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۱۲
لوسی می

چطوری باید برای پسرک توضیح بدم که نیلز خیلی کوچولو شده؟!

:|

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۵
لوسی می

موهای پسرک رو هم به درخواست خودش با ماشین اصلاح خیلی کوتاه کردیم!

البته کچل نشده اما خیلی کوتاه شده که نمیدونم بهش میگن نمره ی چند! ههه هه!

و از وقتی موهاش کوتاه شده انقددددددرررررر شبیه کودکی های مستر شده که کلاً رو اعصاب منه!

:|



+و تو نمی دانی که مو چیست! :|

۲۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۳
لوسی می

این روزها بیشتر اجازه میدم پسرک بچگی کنه

حتی اگر دلش بخواد تمام دارچینها رو با عرق نعنا مخلوط کنه،

یا اگر دلش بخواد موقع شستن دستهاش قدری آب بازی هم بکنه،

یا اگر دلش بخواد با لباس مهمونی روی آسفالت و پیاده رو غلت بزنه،

یا دلش بخواد قبل از خود بستنی، یه دور بسته بندیش رو هم لیس بزنه،

یا حتی تر اگر بخواد با زبونش رو شیشه ی پنجره ی ماشین نقاشی بکشه!!



+مدام با خودم میگم:

هیچ مردی تا سی سالگی به این کارها ادامه نمیده!

تموم میشه لوسی! صبور باش!

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۸
لوسی می

بعضی وقتها که پسرک چیزی رو مخفی میکنه

بهش میگم: چشمات داره اون چیز رو به من میگه!

حالا امروز یه چیزی ازش پرسیدم،

با حالت پیروزمندانه ای میگه:

چشمام رو ببین چقدر ساکت شده!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۲
لوسی می

از ساعت نه و نیم چراغهای ما خاموشه

و پسرک تریپ خواب برداشته

اما هنوز که هنوزه

بیدار و سرحال و قبراقه!

:|



+رویای زود خوابیدن بچه ها،

هنوز به یک رویای دست یافتنی تبدیل نشده..

:(

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۵۹
لوسی می