ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۱۲ مطلب با موضوع «خانوادگی :: پسرکم» ثبت شده است

پسرک: مامان یادته اون موقع دوستت اومده بود؟

من: کِی؟

پسرک: الان که نه! اون موقع، موقع، موقع، موقع، موقــــــــــــــِـــــــع! خیلی موقع!

:))



+فهمیدم برداشتش از کلمه ی"موقع" بُعد و دوری زمانه! :))

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۹
لوسی می

تویی که به وضوح بغضت رو قورت میدی

و منی که دلم میخواد همین الان بمیرم..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۹
لوسی می

امروز هی شعر میخوندم

عزیز من، جیگر من، خوشگل من، پسرک!

و از این چیزا،

که پسرک میگه:

نگفتی قند من، عسل من، عشق من!

باید بگی عشق من!

میگم بله بله شما عشق منی :)

میگه من عشق هممممممه ام!

:)



+همیشه پسرک یادآوری میکنه که منو کیک تولد صدا کن.

بگو کیک تولد من! :)

و امروز هم میگفت من ژله، همزن و کیک تولدتم! اینا رو هم تو شعرت بگو!

:))

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

به نظرم میاد که عشق اول و اخر پسرک تو خوراکی ها،

بلال باشه..

:)




+منم به شدت عاشق بلالم :)

در حدی که صبح برای بلال بیدار شد و منو بیدار کرد.

و با چنان لذت و طمأنینه ای میخوره که بیا و ببین. :)

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۳:۱۳
لوسی می

دارم برای پسرک قصه ی سنجاب و خرگوش میگم

میگم داشتن میرفتن پودر ماشین بخرن،

یهو میگه:عهههه! مگه سنجابا پودر ماشین میخرن؟؟!

میگم: خب رفتن برای داداش کوچولوش شیر بخرن

میگه:عهههه! مگه سنجاب کوچولوها شیر میخورن؟!

:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۱:۳۹
لوسی می

مستر رفته بود بیرون،

و پسرک رو برد خونه مامانم.

واقعا دلم برای پسرک تنگ شده بود،

وقتی برگشت گیج خواب بود و معلوم بود حسابی بازی کرده،

بهش میگم خوش گذشت؟

میگه آره ولی خیلی دوست داشتم شما و گل پسر هم میومدین..

:)



+شنیدن چنین جمله ای از پسرک برای من چیزی مثل رویاست! :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۷
لوسی می

برای پسرک دنبال مهدکودک خوب میگردم.

چقدر سخته!

احساس یک مسئولیت عظمی دارم!


:|


+پست تکراری نبود آیا؟!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۹
لوسی می

پسرک رو با وعده ی راهپیمایی فردا خوابوندم.

خوشحالم که خاطره ی خوبی از راهپیمایی قبلی تو ذهنش بود،

و خیلی خوب یادش اومد :)

هرچند کلا با صدای بلندگوها همیشه مشکل داریم!


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۱:۱۱
لوسی می

این روزها به فرستادن پسرک به مهد فکر میکنم.

روزهاش تو خونه با من خیلی جالب نیست.

یعنی اصلا جالب نیست!

:|



+هرجور حساب میکنم به یه حیاط یا پشت بامِ خوب نیاز دارم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۳
لوسی می

با ناراحتی به پسرک میگم روی رولهای دستمال کاغذی آب نریز!

دستمال کاغذی ها نباید خیس باشن!

پسرک: بابا گفت باید خیس باشن!

مستر: من؟ من کی گفتم؟

پسرک با لحنی که میخواد چیزی رو به یاد کسی بیاره:

همون روزی که تبلت کثیف شده بووووود!

به من گفتی دستمال کاغذی بیاررررم!

بعد گفتی باید خیس باشهههه! یادتهههه؟!

:|



+و باز خنده های زیرپوستی! :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۰۰
لوسی می

پدر و پسر مشغول تمیزکاریِ کیسِ کامپیوترن،

از پسرک چیزی میخوام که بیاره،

میگه نه من باید اینجا باشم، حواسم به بابا باشه که کارشو درست انجام بده!

:|



+این روزها من پر از خنده های زیرپوستی و لذتهای عمیقم! :))

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۹
لوسی می

وای که چرا پسرک تو تلفظ درست حروف اینقدر بی خیاله؟؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۱:۰۸
لوسی می

مجری تلویزیون خداحافظی میکنه

منم طبق عادت میگم خداحافظ!

پسرک میگه:

عه! خداحافظی کردی؟ دوست شما بود اون تو؟!



+و من کلی می خندم :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۷
لوسی می

با هر سرفه ی تو،

انگار کسی به سینه ی من چنگ میزنه..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۸
لوسی می

امان از کل کل های پدر و پسری!

:|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۳
لوسی می