وقتی پسرکت خیلی با حوصله
یک کتاب برمیداره
و میشینه روی مبل
و از اول تا آخرش رو همراه با ورق زدن کتاب میخونه..
:)
+حفظ کردن اشعار و خوندنش برای پسرک بی سابقه نیست
اما هیچوقت به آخر کتاب نرسیده بود!
همیشه وسطش بی خیال میشد و می رفت!
وقتی پسرکت خیلی با حوصله
یک کتاب برمیداره
و میشینه روی مبل
و از اول تا آخرش رو همراه با ورق زدن کتاب میخونه..
:)
+حفظ کردن اشعار و خوندنش برای پسرک بی سابقه نیست
اما هیچوقت به آخر کتاب نرسیده بود!
همیشه وسطش بی خیال میشد و می رفت!
منی که این روزها دارم مطمئن میشم
که مخصوصا برای گل پسر،
مادر کاهلی هستم..
:(
امروز برای اولین بار
پسرکم خودش همه ی بساط صبحانه ش رو آورد
و تمام و کمال بدون حضور من نوش جان کرد.
:)
تایم بیداری پسرک
و به تبعش ساعت بیداری همه مون،
به هفت و نیم صبح رسیده!
+خیلی خوبه. سحرخیزی رو دوست دارم
اما به شرط اینکه ظهر و شب هم بچه ها زودتر بخوابند..
والا همه ی بچه ها تا چهارماهگی مشکلات معدوی و بادگلوشون حل میشه
گل پسر ما دیگه نزدیکهای شش ماهشه
اما ما هنوز با این موضوع مشکل داریم.
ای بابا!
:(
خیلی دوست دارم که صبحها
برای صبحانه خوردن با مستر بیدار باشم
اما نمیتونم..
از بعد از تولد پسرک اصلا دیگه نتونستم.
:(
یکی از ناب ترین اولین های گل پسر
امروز اتفاق افتاد..
:)
+هرچند که خیلی بیتابی کرد و خسته بود :)
برای داشتن مردِ زندگی
باید زنِ زندگی باشی..
+و برعکس.
+تو فقط لیلی باش..
امروز در اقدامی فوقِ استرس زا،
در کنار برنامه ی ناگهانی بقیه
که مستر مثل همیشه بهشون اوکی داده بود،
برنامه ی خودمون رو هم هرطور بود پیاده کردم و کنار نکشیدمتا مستر رو نسبت به لزوم پایبندی و اعتنای کامل به برنامه ی خانوادگی خودمون
متنبه و متوجه کنم.
فکر میکنم اقدام انتحاریم کاملا موفقیت آمیز بوده!!
دیروز مستر به مناسبت روز پرستار
و با این استدلال که میخواد از پرستاریهای من از خودش و دو کودکمون قدردانی کنه،
منو شرمنده ی محبت و دست و دلبازیش کرد.
:)
+ازت ممنونم مسترم.
هی من میخوام منو نشناسه
هی شما منو تابلو کن!
أه!
+به شدت از دستت شاکی ام.
طبق تلاش های خالصانه ی مستر
پسرک داره یاد میگیره
که به جای واژه ی توهین آمیز و اعصاب داغون کنِ "نمیخوام"
از عبارت بسیار محترمانه و زیبای "الان شرایطش رو ندارم"
استفاده کنه!
وقتی این عبارت رو به کار می بره،
من رسماً میخوام درسته قورتش بدم. :)
+خیلی از مستر ممنونم که چنین خلاقیت فوق العاده ای به خرج داد
تا اعصاب ما از دست نمیخوام های متوالی پسرک داغون نشه :)
+مثال عینی:
من: پسرک جانم میای اسباب بازی هاتو جمع کنیم؟
پسرک: الان شرایطش رو ندارم! :))
- من تو را بزرگ کردم،
با جان و شیره ی خود تو را
پرورش دادم
و اکنون که می روی از تو هیچ نمی خواهم
و هیچ انتظاری از تو
ندارم ،
فقط یک وصیت می کنم
و آن این که
«خدای بزرگ را فراموش نکنی»
+ای مادر!
بعد از بیست و دو سال به میهن عزیز خود باز می گردم
و به تو اطمینان
می دهم
که در این مدت دراز
حتی یک لحظه
حتی یک لحظه
«خدا را فراموش نکردم...»
+رویای بزرگ من برای خودم و بچه هام و همه و همه و همه!
که هرکار میخوان بکنن،
هرجا میخوان برن،
با هرکس که میخوان باشن،
هرطور دوست دارند زندگی کنن،
فقط هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت خدا رو فراموش نکنند...
خدایا بخواه براشون.. و برای همه..
و استجب لمن لایملک الا الدعا و سلاحه البکاء
(و اجابت فرما برای منی که جز دعا سرمایه ای ندارم و سلاحم گریه است...فرازی از دعای کمیل)
+متن بالا از خاطرات چمران عزیز، بود.. چمرانِ بزرگ..
چمرانِ چمران!