من و مستر هر دو فکر میکردیم شنبه یازدهم فروردینه.
احساس میکنیم یه روزمون الکی هدر رفته که متوجه گذرش نشدیم.
:(
+چه بده! :(
من و مستر هر دو فکر میکردیم شنبه یازدهم فروردینه.
احساس میکنیم یه روزمون الکی هدر رفته که متوجه گذرش نشدیم.
:(
+چه بده! :(
تازه داشتیم به تعطیلات دل خوش میکردیم،
تازه داشتیم تعطیلات رو زندگی میکردیم،
تازه داشتم دل از هم پاشیده م رو جمع و جور میکردم،
تازه داشتم آرامش رو دوباره مزه مزه میکردم..
تازه داشتم عاشقی میکردم..
چقدر زود تموم شدی نوروز 96..
امروز بعد از یک سال دوستانه دور هم جمع شدیم.
:)
بعد یه بحثی بود از قوانین اجتماعی،
که وسط بحث، یکی از بچه ها بهم گفت یه چیزی گفتی منو تحت تاثیر قرار دادی!
دوبار گفت که این جمله ت خیلی باحال بود!
حالا میخوام برای مستر تعریف کنم
اما هرچی فکر میکنم یادم نمیاد چی گفتم که تحت تاثیر قرار گرفت!
:|
هرشب نزدیک خونه مون مراسم تیراندازی برگزار میشه!
:|
+من نمیدونم این اسلحه رو چرا میدن دست اینا!
+ینی ما کجا زندگی میکنیم؟! وسط میدون تیر! :))
*منظورم اینه که هر شب صدای تیراندازی میاد!
بس که بد میگذرد زندگیِ اهل جهان،
مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند!
+این بیت رو هر سال به یاد میارم و راستش گاهی احساس میکنم در من صادقه!
من واقعا هر سال منتظر تعطیلات نوروزم!
+راستش هنوز هم از لحظه هام لذت نمی برم و تماماً نگران گذر لحظه هام!
نگران روز چهاردهم،
نگران فرداهاااااا تا نوروز سال آینده،
نگران تکرار سال گذشته،
نگرانِ
تنهایی..
اینجا بهار ما بارونیه :)
گوش شیطون کر، هر روز از اول سال بارون اومده،
یه بارون نم نم و ریز که وااااقعا میطلبه که زیر بارون پیاده راه بری
و نفسسسس بکشی.
ان شالله که سال همه مون پر از برکت باشه،
و دلهامون به سخاوت آسمانِ این روزها.
امروز دعای ندبه ی معهود رو برگزار کردیم.
وَ نَحنُ نَقولُ
اَلحَمدُلِلّهِ رَبِّ العالَمین.
+اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج.
کی باور میکنه که خونه تکونی ما هنوز تموم نشده؟!
:|
+کلا بعد از تحویل سال دیگه بی خیال شدیم انگار!
البته فقط شستن زمین آشپزخونه و تمیزکردن راهرو مونده ها!
ولی همونم بی خیال شدیم! :|
+سال نو مبارک!
و ما منتظر اذان صبح هستیم!
آخرین نماز صبح سال نود و پنج رو اول وقت بخونیم،
و بریم بخوابیم!
+همچنان وضعیت خونه تعریفی نداره،
اما از پست قبلی تا الان، روکش مبلها رو عوض کردم!
پارچه شو خریده بودم رویه ی دسته های مبلها رو عوض کردم :)
پذیرایی از درون تمیزه و از برون شلووووغ!
آشپزخونه از درون تمیز و مرتبه، اما از برون نیاز به تمیزکاری داره!
و من خسته ام!
:|
+راستش دوست دارم همه چیز رو بریزم دور!
+الحمدلله اتاقها از درون و بیرون تمیز و ایده آلند!
فردا سالگرد رسمیِ عقد رسمی من و مستره!
ما سال 87 عقد کردیم که سال کبیسه بود،
هشت سال از ازدواجمون گذشته،
و امسال هم سال کبیسه ست!
:)
بالاخره نشستم پای خالی کردن حافظه ی موبایلم!
هیچی جا نداشت!
هیچی!
حتی یک بیت!
:|
+از ابتدای تولد گل پسر تا الان توش عکس و فیلم داشتم.
دارم رو دو تا فلش میریزم که مطمئن تر باشه مثلا!
+با وجود ِ این احتیاط بازم از دست رفت! یکی از فلشها گم شد و دیگری فیلمها رو نمیخونه! :((
کاش بتونم بازیابیشون کنم. (فروردین 97)
دارم چاق میشم!
این هر روز خرید رفتنها،
و اکثرا فست فود خوردنها،
اساسی داره چاقمون میکنه.
من نزدیک دو کیلو وزن اضافه کردم!
:|
این روزها همه ش داریم میریم خرید!
همه ش!
و خدایی مستر هم به طرز عجیبی پایه ست.
:)
+امروز چند تا گلدون گل خریدیم.
امیدوارم زندگی پر برکتی تو خونه ما داشته باشند.
به یک عدد درخت بریده شده نیاز دارم!
:|
+راستش دلخور هم هستم که میخوام درخت بریده شده بذارم تو خونه م!
دلم میسوزه!
اما خب! وقتی بریده شده، بریده شده دیگه!
حالا من استفاده کنم چه اشکالی داره؟!
+از وقتی تصمیم گرفتم درخت بیارم تو خونه،
به درختهای خیابون نظر دارم!
و راستش حس خیلی بدیه که چنین نظری بهشون دارم! :|
اما خب دست خودم نیست! :دی
+یک سال گذشته و ما هنوز درخت مذبور رو پیدا نکردیم :)) (فروردین 97)