ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۴۲۹ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

باید برم تو فاز بهره برداری یا سوء استفاده یا هرچی که اسمش هست!

البته که دوست نداشتم هیچوقت اتفاق بیفته.

اما ناچارم از این فرصت استفاده کنم،

کمتر از دو ماه وقت دارم،

و باید هفته ای دو سه روز بچه ها رو ببرم خونه مامان مستر،

و برم دانشگاه!

فقط اینطوریه که میتونم به اتمام پایان نامه امید داشته باشم!

من تو خونه پایان نامه بنویس نیستم!

تعارف که نداریم،

من تو خونه پایان نامه بنویس نیستم!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۹
لوسی می

میشه یه جوری بگی که منم بفهمم؟

میشه یه جوری گیر بدی که من کم نیارم؟

میشه یه کمکی بکنی که از پا نیفتم؟!

میشه یه فرجی برسونی؟!

میشه؟؟!




+همیشه باور داشتم که خدا از جایی که گیرِ زندگی یا شخصیتته،

اونقدر امتحانت میکنه که آخرش بلند شی،

آخرش اون قابلیتِ نهفته ت رو به فعلیت برسونی.

کاش این روزها قدری هم تو فعال شدن قابلیت همرسانی کنی!

من دارم کم میارم، وَ هَل یَرحَمُ المُمتَحَنَ إلّا السُّلطانُ؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۶:۰۶
لوسی می

کاش شاعری میدانستم..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۸
لوسی می

وای که چقدر درددل کردن کار بیخودیه!

هیچ فایده ای نداره

جز اینکه آدم یهو همه ی عقده های دلش از اون موضوع رو یادش میاد،

و میگه و میگه و میگه،

و بعد از اتمام درددل هم تا مدتهااااا یادش می مونه..

انگار همه چیز از اول شروع شده..

شنونده هرقدر هم خوب،

هرقدر هم همدل،

هرقدر هم حق دهنده،

بازم نمیتونه برات کاری بکنه،

یا نمیکنه!

و بعد میرسی به جایی که

با خودت میگی:

واقعا چرا این حرفا رو زدم؟!

و این سخت ترین و تلخ ترین بخش این فراینده...



+دردهای ما همیشه ناتمام...

+ممنون از جناب فطرس.

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۲۹
لوسی می

خورشم خوشمزه بود ولی اصلا شکل و شمایل مجلسی نداشت!

اصلا!

برنجم هم سوخت!

و خیلی خیلی کم شد!

بیشتر از نصفش ته دیگ شد

و خودم تقریبا هیچی نخوردم!

ته دیگ هم نه ته دیگ معمولی!

ته دیگ سوختهههههه!

دیگه اینطوریا!

:دی



+فقط شانس آوردم که قبل از بو گرفتنش متوجه شدم!

وای از روزی که برنج بوی سوختگی بگیرههههه!

:دی

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۱۵:۰۷
لوسی می

امروز بعد از اطلاع یافتن از بازگشت مستر

در اقدامی انتحاری پدر مستر رو برای فردا ناهار دعوت کردم!!

حقیقتاً از فرط محبت نبود!

صرفاً از خوبیِ خودمه در جبرانِ لطفِ این دو سه هفته ی اخیرشون.




+خدایی هروقت مستر عازم ماموریته و اونها اطلاع دارن،

هرقدر هم تعارف گونه،

اما زنگ میزنن میگن تنها تو خونه نمون بیا اینجا.

فردا پدر مستر تنهاست،

شرط انصاف نبود که منِ مطلع، دعوتشون نکنم.

+اول که زنگ زدم مادرمستر گفت بهت خبر میدم،

بعد تماس گرفتن گفتن که پدر رو بالاخره راضی کردم که بیاد خونه تون! :|

عروس خوبی بودم که خویشتن داری کردم و نگفتم اصرار زیاد نمیکردید شاید دوست ندارن بیان! :دی

+حالا ناهار چی بپزم؟!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۲
لوسی می

شاید غبطه برانگیزترین جمله ای که به عمرم شنیدم و خوندم این جمله ست:

"با دلی‌ آرام‌،

و قلبی‌ مطمئن‌،

و روحی‌ شاد،

و ضمیری‌ امیدوار به‌ فضل‌ خدا،

از خدمت‌ خواهران‌ و برادران‌ مرخص‌،

و به‌ سوی‌ جایگاه‌ ابدی‌ سفر می‌کنم‌."



+...

+اکمل النعمات!

+وصیتنامه ی امام.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۷:۱۵
لوسی می

یکی از حسرتهام از گذشته م،

اینه که کاش مهندسی کامپیوتر رو انتخاب کرده بودم!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۶:۴۶
لوسی می

میخوام غر بزنم!

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۸
لوسی می

مدتها پیش،

یه روزی پسرکم بهم گفت:

"من میخوام تو خوشحال باشی"

هنوز صداش تو گوشمه،

یادم میاد که دغدغه ی تمام روزگار عمر من همین بوده!




+پشت این جمله ش برای من دنیا دنیا بغضه..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۳
لوسی می

بانوی کوچک های بزرگ

وقتی تو پی نوشتهاش مینوشت:

"سبکبار به استقبال بهار برویم"،

لابد فکرشم نمیکرد این موضوع دغدغه ی این روزهای زندگی من خواهد شد!

اونقدر که

تقریبا تمام کانالهای تلگرامم رو حذف،

و اینستاگرام رو نیمه تعطیل کردم،

تا سبکبار و "بدون پایان نامه"،

به استقبال بهار برم!



+ممنونم بانوی کوچکهای بزرگ!

+من انتخاب واحد میکنم!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۱
لوسی می

امروز مستر رسماً به سازمانشون سنجاق شد!

:)



+به همین مناسبت رفتیم غول خوردیم تو این سوز و سرما!

+بهت تبریک میگم عزیز.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۱۸:۳۳
لوسی می

وسوسه ی کسب موقعیتِ یک شغل به جانم افتاده!

:|



+در تخصصم نیست اما از پسش برمیام!

:|

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۱۸:۲۶
لوسی می

دوباره به سرما رسیدیم.

چقدر ناجوانمردانه هوا سرد میشه،

اونم نه یه ذره  و دو  ذره!

خیییییییلی!

:|


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۵ ، ۱۸:۲۳
لوسی می

تعطیلی امروز،

ملاقات با استاد رو کنسل،

و به زمان نامعلومی انتقال داد!

:|

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۵:۲۰
لوسی می