ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

امروز در شرایطی که داشتم در حسرت زندگی خانوادگی شاد میسوختم،

مستر اومد و یه بازی طراحی کرد و چهارنفری بازی کردیم.

دفعه ی اول که من بازی نکردم پسرک برنده شد،

و دفعه ی دوم و سوم من بردم :)

مستر میگفت با تو بازی کردن حال نمیده! همه رو می بری!

و به همین استدلال 20 امتیاز منفی بهم داد.

اما بازم برنده شدم :))

راستش من حواسم نبود که دارم هی برنده میشم :))

کل کل من و مستر و غیض مستر از بردن من واقعا دیدنی بود.

فکر میکنم بیشتر از بچه ها به خودم و خودش خوش گذشت :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۲۰:۴۵
لوسی می

حالم و حال دلم خوب نیست،

همیشه احساس میکنم چیزی تو زندگیم کمه

چیزی که نه، چیزهایی!

احساس میکنم برای اینکه زندگیم خوش بگذره،

باید روزها و شبها غرق کار باشم،

و کسی مزاحمم نباشه،

من از هیچی لذت نمی برم،

همه رو مزاحم می بینم،

صبح تا شب منتظرم مستر بیاد که بچه ها رو نگه داره که من زندگی خودمو بکنم!

من برم تو نت بدون مزاحمت،

من بشینم پای پایان نامه م بدون عذاب وجدان،

من برم بخوابم و انرژی بگیرم،

من بشینم به بدبختیهام فکرکنم!

اما مستر با بچه ها باشه!

وقتی هم بچه ها نیستن انگار یه چیزی کمه.

یه چیزی اساسی کمه تو زندگیم.

خسته ی این زندگی ام.

دنبال یک هیجانم.

از اینکه هر روز حول استرسهای مستر روز رو شب کنیم،

کنار هم نشینیم،

با هم حرف نزنیم،

حرفی برای گفتن به هم نداشته باشیم،

احساس بدی دارم...

احساس خیلی بد.

این احساسها خیلی لحظه ای اند،

و همیشه اینطوری نیستم،

گاهی غرق در عشق مسترم،

اما هیچوقت به عشقش نسبت به خودم مطمئن نشدم!

:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۱۷:۳۴
لوسی می

هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُم الأرضَ ذَلُولاً فَامشُوا فی مَناکِبِها وَ کُلوا مِن رِزِقِه وَ إلَیهِ النُّشُور

أأمِنتُم مَن فِی السَّماءِ أن یَخسِفَ بِکُم الأرضَ فَإذا هِی تَمُور.



او کسی است که زمین را برای شما رام کرد تا در آن حرکت کنید و از روزی خدا تناول کنید و رستاخیز به سوی خداست.

آیا از آنکس که در آسمان است ایمن هستید که شما را در زمین فرو برد، و (به ناگاه) زمین به لرزش و اضطراب افتد؟! (15 و 16ملک)



+و انسانی که حتی از یک لحظه بعدِ خودش هم خبر نداره.

اصولاً خُلِقَ الإنسانُ ضعیفاً و این ضعف در طول حیات بارها و بارها به رخ بشر کشیده میشه، اما بشریت نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ، إنَّه کانَ ظَلوماً جَهولاً.

(انسان ضعیف خلق شده است.28 نساء،

بخشی از آنچه که به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند. 13مائده،

همانا انسان ظالم و نادان است. 73احزاب)

+خدا به بازماندگان صبر بده، و به همه ی کسانی که دلشون از این واقعه ی تلخ در آشوبه آرامش بده ان شالله.

خدایا ما رو به بلایای کمرشکن و سخت مبتلا نکن، و همه مون رو در آزمایشاتت سربلند کن.

+کمک کنیم. خیلی کمک کنیم.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۲۰
لوسی می

امروز هم رفتم سراغ کارهای پایان نامه م.

الحمدلله اوضاع خوب بود.

یکی شماره مو گرفت که برای همکاری باهاشون باهام تماس بگیره! هههه هه!

هرچند که بعید میدونم تماس بگیرن ولی من به حد کفایت از این پیشنهاد لذت بردم و انرژی گرفتم!

این اولین جایی بود که مراجعه کردم و روزمو ساخت!

یه جا هم رفتم که متصدیش گفت یا خیلی خوش شانسی یا خدا هواتو داشته وگرنه سابقه نداشته به کسی اینطور جواب بدن!

برام نامه مهر و موم شده گذاشته بودن!

اینم آخرین جایی بود که رفتم و زندگی رو بهم برگردوند! :دی

خدای را سپاس:)



+امروز برای ثبت نام پسرک تو مهد تصمیم قطعی گرفتم.

احساس میکنم به نفع خودشه. فردا صبح میریم مهد. 

فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۲۱:۵۳
لوسی می

تصمیم گرفتم پسرک رو بذارم مهد!

هرطور حساب میکنم،

به هرچیزی که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که مهد رفتن به صلاح خودشه.

اینکه هر روز تو خونه باشه،

و منم مشغول کارهام، یا ذهنم درگیر کارهام،

بیشتر باعث ایجاد درگیری بین ما و کلافگی برای من و اوست.

خیلی دوست داشتم تو خونه باشه،

و من هم از صبح تا شب باهاش بازی کنم،

و مدام بخندیم و بازی کنیم و شعر و کتاب بخونیم و کاردستی درست کنیم،

اما شدنی نیست.

گل پسر هست،

کارهای پایان نامه و دکترام هست،

لجبازیهای بی حد و حصرش هست،

این روزها برنامه ی زندگیش رو روال خوبی افتاده بود،

اما جر و بحث بین پسرک و گل پسر گاهی بر سرِ هیچ،

و فقط به خاطر انباشته شدن انرژی پسرک،

چیزیه که دلم میخواد ازش جلوگیری کنم.

لجبازی های مداوم و فریادزدنهای گاه و بیگاه من چیزیه که نمیخوام به عادت زندگیمون تبدیل بشه.

احساس میکنم اگر پسرک بره مهد،

هم روزهای خودش با برنامه ی بیشتری می گذره،

هم به خودش بیشتر خوش میگذره،

هم هوش اجتماعیش تقویت میشه،

هم زمان من بیشتر میشه،

هم من میتونم با گل پسر بیشتر وقت بذارم،

هم بیشتر به کارهای خودم برسم،

هم کیفیت با هم بودنِ من و پسرک بهتر میشه،

اوقاتی که با هم هستیم خوشحالتریم،

مسلسل وار رو اعصاب هم نمیریم،

و هم اینکه یه سری مهارت خوب کسب می کنه.

و من از بی مهارتیهاش عذاب وجدان نمیگیرم و از خودم شاکی نمیشم.

قرآن حفظ میکنه،

حرف زدنش بهتر میشه.

این حداقلهاشه.

و هرطور حساب میکنم مهد برای الانِ ما بهترین گزینه ست.



+تَوکلتُ عَلَی اللهِ.

فَاللهُ خیرٌ حافظاً وَ هوَ أرحَمُ الرّاحمین.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۳۱
لوسی می

ساعت هفت و بیست دقیقه ست.

و من قراره دوباره کفش آهنی بپوشم و برم دنبال کار پایان نامه م!

به این امید که امروز زنده بمانم!

و حداقل یک چهارم کارم رو پیش ببرم ان شالله.



+دفعه ی قبل!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۲۱
لوسی می

تا به حال شاید ده بار (کمتر یا بیشتر) به همین سازمان دولتی مراجعه کرده م،

و شاید در مجموع پنجاه بار با انواع و اقسام سازمانهای دولتی کار داشته م،

هیچوقت و هیچ کس،

اینقدری که این آقا برای من وقت گذاشت،

و برادرانه منو در راستای انجام کارم کمک کرد،

از هیچ کارمندی خیر ندیدم،

و برای هیچ کارمندی هم تا به حال به قدر این آقا طلب خیر نکردم!




+اگر هرکسی در هرجایی که هست،

همتش بر انجام خدمت صادقانه باشه،

به واقع مملکت بهشت میشه.

از خودمون شروع کنیم.

+واقعا اولین باری بود که با لبخند از یک اداره بیرون اومدم،

مستر گفت چی شد؟ پیش رفت؟

گفتم نه! هیچی! هیچیِ هیچی!

اما ته دلم راضیِ راضیِ راضی بودم. از اینکه اگر کارم پیش نرفته لااقل مطمئنم نمیشده که پیش بره،

تمام راه ها امتحان شد.. اما نشد که بشه.

+خدا خیرتون بده جناب، من که نمیتونم امیدوارم خدا به خیر براتون جبران کنه.


بعدا نوشت: حالا به لطف خدا کارم قدری خوبتر از قبل داره پیش میره! :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۷
لوسی می

دوست دارم یه نفر بهم بگه که پایان نامه م رو با نمره ی عالی تموم میکنم،

و دکترا هم قبول میشم!

چیزایی که الان هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ امیدی به هیچکدومش ندارم!

:|

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۱۱
لوسی می

امروز رفتم با استاد دوست داشتنیم صحبت کردم،

در حد دو جمله فقط!

دلم میخواد یه روز بشینم یه دل سیر با هم حرف بزنیم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۲۲:۰۵
لوسی می

من از اتمام پایان نامه م

و قبولی در کنکور دکترا ناامید شده م!

والسلام.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۲
لوسی می

امروز اون گروهی که به عنوان مستمع آزاد تو کلاسشون شرکت می کنم،

کوییز کلاسی دارن!

و من نمیدونم باید درس بخونم یا با خیال راحت نخونم!

:|

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۰۹:۲۷
لوسی می

وقتی شارژر لپ تاپم به صورت خودکار درست میشه!



+بیشتر از یه ماهه که خرابه!

دید ما از رو نمیریم بنده خدا خودش از رو رفت! :|

البته گوش شیطون کر باشد و چشمش کور ان شالله! :)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۲۲:۲۴
لوسی می

دارم مجازی طور، با یک آقایی قرار ملاقات میذارم!

آقایی که البته قراره در نقش یک استاد باهاش ملاقات کنم،

اما خب مدتهاست رابطه ی مجازی داریم،

این اولین ملاقات من با یک آقا بعد از حدود دو سال آشنایی و معاشرت مجازیه!



+راستش اصلا حس خوبی ندارم!

چرا نباید روم بشه بهش بگم نمیام؟!  :|

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۴
لوسی می

معشوق من بگشوده در روی گدای خانه اش،

تا سر کشم من جرعه ای از ساغر و پیمانه اش...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۲۱:۴۶
لوسی می

امروز برای کار پایان نامه م رفتم.

نمیدونم چرا سیستم قوای جسمیم هماهنگ نبود انگار!

دو ساعت رفتم، با ده نفر صحبت کردم،

و انصافاً همه هم پایه بودن و خوب جواب دادن،

اما من به یک جنازه تبدیل شدم!

اونقدر که با یک خواب دو ساعته و گذشت حدود 5 ساعت،

هنوز که هنوزه زنده نشده م!



+من نمیتونم!

من نمیکشم!

من در این راه می میرم!

+یا رب فرجی برای کارم برسان!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۸:۴۶
لوسی می