دیروز تو دانشگاه یه مقرِّ خیمه مانندی بنا کرده بودن،
در دو طرف، از خانمها و آقایون پذیرایی میکردند،
چون میدونستم یکی از دوستام احتمالا اونجاست رفتم ببینمش (که نبود البته!)
حالا پذیرایی چی بود؟
پشمک! :))
همونجا آقایون به صورت دانشجوطورانه پشمک درست میکردن میدادن دست ملت.
در نوع خودش بامزه بود :)
طرف خانمها یه سری کاج چیده بودن روی میز،
روی کاجها یه کارت گذاشته بودن(حتی نچسبونده بودن، هی میفتاد!)،
و رو کارتها نوشته شده بود: "من از یادت نمی کاهم."
بعد سه نفری ریختن رو سر من که طرحشون رو توضیح بدن.
یعنی در حدی که میپریدن تو حرف هم! :|
و گفتن که این به مناسبت جشن آغاز ولایت امام زمانه،
و اینم به رسم هدیه ست (همون کاجِ کارت به سر!)
فلسفه ی کاج و یاد امام زمان رو متوجه نشدم اصلا.
بعدم بهم یه پشمک دادن! :|
فک کن من با این هیبت و چادر و کلی دم و دستگاه که با خودم حمل میکردم یه سیخِ پشمکی هم میگرفتم دستم!
گفتم ممنونم نمیخورم.
گفت پس بیا برای امام زمان_عجل الله فرجه دل نوشته بنویس آویزون کن به این درخت! :|
کپ کردم یعنی!
بابا این کارا برای بچه های ابتداییه نه دانشجو جماعت! :|
هیچی دیگه،
اونطرف دیدم یه عکس گذاشتن روش نوشتن "چقدر خوبه که یکی به یادمون باشه،
و دل آدمو گرم میکنه اینکه بدونیم یکی مواظبمونه،
و کی بهتر از کسی مثل پدر؟"
بعد زیرش حدیث مرتبط نوشته بودن:
"ذکر و یاد کردن، کلید دوستی ومحبت است."
یعنی ذوقِ انتخاب حدیث در حد صفر!
کارت رو از روی کاج برداشتم،
کاج رو بهشون پس دادم گفتم کارت رو می برم به عنوان یادگاری،
کاج باشه برای شما،
که مجبور نباشین بازم از اینا جمع کنین!
+ضدحال بودم یعنی؟
خب طرح اونا هم برای من ضدحال بود!
این به اون در! :دی
+حالا نمیدونم آیا باید دوستم رو از بچه گانه بودن طرحشون مطلع کنم آیا؟!
+واقعا کار فرهنگی تو جامعه مون نیاز به یک بازبینی کلی داره! :|
کار فرهنگی کلا شده خیمه و جشنواره و نمایشگاه عکس و هدیه به رسم یادبود!
این که دانشگاهشه و طبقه ی دانشجو!
از بقیه چه انتظار.