ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۴۰۸ مطلب با موضوع «بقیه» ثبت شده است

تشییع شهدای آتش نشان به واقع جگرسوز بود،

تمام روز بغض دردآوری داشتم که دلم میخواست های های گریه کنم اما نمیشد..

فکرمیکنم یکی از اعظم خیرهایی که میتونه در دنیا به آدم برسه،

چنین تشییع جنازه ایه.

کدومشون فکرشم میکرد که موقع مرگ،

آقای امامی کاشانی چنین نماز پرمحتوایی بر پیکرشون بخونه،

و اینچنین جمعیتی برای بدرقه شون به سرای باقی

حضور پیدا کنند،

اشک بریزند،

براشون دعا کنند،

نماز بخونند،

رهبری براشون پیام تسلیت بفرسته،

در داغشون ابراز شراکت کنه،

و براشون رحمت آرزو کنه؟!




+خدا قسمت کنه.

+خدا رحمتشون کنه و الهی که با شهدا محشور باشند.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۰
لوسی می

من فردا میخوام برم دانشگاه

و برای همین امشب اومدم خونه مامان مستر.

(گفته بودم که مستر رفت ماموریت؟)

اومدیم اینجا و سرعت دانلود به یک هفتم رسیده!

:|

ینی رسما دیگه ناامید شدم از اتمام حجممون!

تازهههه! بدتر از همه ش اینکه ظرفیت درایوهای لپتاپم داره کم میاد!

اگر فردا هم فرصتی باقی مونده باشه که بعید میدونم،

وایمکس رو میبرم دانشگاه بذارم تو فضای باز موجها رو سریعتر بگیره دانلود کنه! ههه!



+مردم میرن دانشگاه نت از دانشگاه مصرف کنن،

ما برعکسیم!

+بعدا نوشت: من به خاطر مصرف حجم نمیخواستم برم دانشگاه!

این هدف ثانویه بود که بعدا ایجادشد.

زمان مصرف با حدود 17 گیگ باقیمونده تموم شد.

اینش مهم نبود، چیزی که واقعا ضدحال شد این بود که از دانلود فیلمم فقط 50 مگ باقی مونده بود،

که زمان تموم شد و اجازه نداد ادامه بدم! :|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۰
لوسی می

الان 22 گیگ اینترنت دارم!

و نصف روز فرصت برای مصرفش!

واقعا موندم چه کار کنم!

:((

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۵
لوسی می

میدون رو دور زدیم،

یه بنر بزرگ رو ورودی بلوار نصب شده بود:

"تعمیر به جای تعویض!"

بعد عکس یه قوری داشت،

که روی قسمت آبریز قوری که شکسته بود

یه لوله وصل کرده بودن!

احساس کردم چقدر یک نفر میتونه تو طراحی کج سلیقه باشه

و چقدر جامعه ی فرهنگیِ ما هنگام انتشار این بنر، دلش خوش بوده!!

و چقدر تولید در این مملکت کم شده که به چنین چیزی توصیه میکنیم!

آیا اسم این قناعت و عدم اسرافه؟

یا ضربه زدن به تولید ملی؟!:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۳۸
لوسی می

بعد از دو ساعت و چهل و پنج دقیقه ی تمام،

استماع سخنان استادی که قرار بود یه ربع فقط برای من وقت بذاره،

(یعنی اصلا فکرشم نمیکردم کسی تا این حد انرژی و قابلیت سخنوری یکطرفه داشته باشه!)

رفتم خونه مامان مستر دنبال بچه ها و ساعت شش ناهار خوردم!

بعد یادم اومد که دورهمی دوستانه دعوت بودم،

با توجه به اینکه صاحب مجلس عذر منو بابت نرفتن نپذیرفت،

ساعت هفت با مخِ تیلیت شده،

رفتم خونه ی دوست جان!

البته باعث زنده شدنم بود.

خدا خیرش بده که گیر داد باید بیای!

:)



+عجب روزی بود دیروز!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۳۳
لوسی می

دیروز عجب روزی بود،

بعد از هزارسال رفتم دانشگاه،

استاد راهنمامو دیدم،

و یه عالمه راهنمایی های خوب،

و پیشنهادهای خوب کار از یکی از استادها دریافت کردم و برگشتم!

:)



+از کار کارمندی تو دانشگاه، تا کار پروژه ای تو دانشگاه و خارج از دانشگاه!

کارمندی رو که کلا دوست نداشتم،

اما هرچی بالا پایین کردم که اون کارِ پروژه ایِ دانشگاه رو قبول کنم دیدم با وجود بچه ها نمیشه!

با اینکه کارش از ساعت هفت صبح بود تا یک!

و مدت محدود،

و پنجشنبه های تعطیل،

و عدم اجبار ساعت حضور و کلی شرایط خوب!

خدایی چطوری میرین سرِکار؟! آهای مادرهای کارمند!

خدایی؟!

+قدری هم احساس کردم آدم مهمی ام!

+خیلی خوب بود و روحیه بخش، خیلی خوشحالم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۱۹
لوسی می

کسی از اقواممون زندگیش به شدت به مشکل خورده،

من تنها محرم زندگیشم!

و کل زندگیش رو برای من گفته و میگه و کلی شاکیه از همسرش و .. و .. و..

و من هربار که می بینمش دلم میخواد کمکی بکنم و خیلی دلم براش میسوزه و این حرفا.

حالا مدتیه که فهمیدم یکی از گیرهای بزرگ زندگیِ ایشون رفتار خودش با همسرشه!

قبلا بهش گفته بودم که با مردها باید اینطور بود و اونطور،

یه بار یه پیشنهادِ بهبود روابط دادم که هر ده روز قرار بود هردومون یه رفتارمون با همسرانمون رو اصلاح کنیم.

اما اصلا استقبال نکرد.

و هربار هم که میگم شنیده م که اینطوری باشین بهتره،

میگه من بوده م نتیجه نداشته!

:|

حالا فهمیدم این اشکالاتی که بهش پی بردم،

احتمالا بزرگترین انتقاد آقای همسرشه که البته منم به شدت به اون آقا حق میدم.

چطوری بهش بگم که بهش بر هم نخوره و با من هم دوست بمونه

و مهمتر از همه اینکه بپذیره و اصلاح در پیش بگیره؟!



+خدا و خرما!

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۳۲
لوسی می

وقتی به خاطر کوتاهیِ یک یا چند نفر،

مجبور میشم برم دانشگاه برای پیگیریِ کار مرخصیم!



+نزدیک هشت ساله تو دانشگاهم

و قطعاً بیشتر از هشت بار کارم با این نظامِ سه نقطه ی به درد نخور به هم پیچیده!

+من به پشتیبانی این ملت،

تو دهن این نظام اداری میزنم! اینجا

:((

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۴
لوسی می

خدا روحشون رو قرین آرامش قرار بده،

و ان شالله با شهدا محشور باشند.



+خدا ان شالله آتش دوزخ رو بر شما حرام کنه،

که در صدد فرونشاندن آتش از جان و مال مردم بودید.

ان شالله که چنین باشه.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۴۱
لوسی می

وقتی بچه های دوره ی کارشناسی رو می بینم،

که اکثراً بورس خارج از کشور گرفتن

و دارن تو کشورهای خوبی دکترا میخونن،

احساس خسران میکنم،

و انصافاً همتشونو تحسین میکنم!

ههه!



+میتونم بگم حداقل 60 درصد از دوستان و همکلاسی های کارشناسیم

عازم خارج از کشور شدن!

+گاهی حتی فکرمیکنم این تفکرات جنسیتیه که دست و پامو بسته!

گاهی البته! خیلی کم!

+احساس خسران از خیلی جهات، که فقط محدود به خارج نرفتن نیست!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۵ ، ۰۰:۰۰
لوسی می

پول بدی که مقاله ت رو چاپ کنن،

و بعد بری تو سایتهای نمایه شده،

و ببینی برای دریافت مقاله ت مبلغ تعیین کرده اند!

یعنی شما پولی بدی،

تا نشریه یا کنفرانس مربوطه از مقاله ی شما درآمدزایی هم بکند لطفا!

و شما فقط یه سرتیفیکیت دستت بگیری و اینور و اونور ببری و خوشحال باشی!

:|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۲۰:۴۶
لوسی می

امروز بعد از اطلاع یافتن از بازگشت مستر

در اقدامی انتحاری پدر مستر رو برای فردا ناهار دعوت کردم!!

حقیقتاً از فرط محبت نبود!

صرفاً از خوبیِ خودمه در جبرانِ لطفِ این دو سه هفته ی اخیرشون.




+خدایی هروقت مستر عازم ماموریته و اونها اطلاع دارن،

هرقدر هم تعارف گونه،

اما زنگ میزنن میگن تنها تو خونه نمون بیا اینجا.

فردا پدر مستر تنهاست،

شرط انصاف نبود که منِ مطلع، دعوتشون نکنم.

+اول که زنگ زدم مادرمستر گفت بهت خبر میدم،

بعد تماس گرفتن گفتن که پدر رو بالاخره راضی کردم که بیاد خونه تون! :|

عروس خوبی بودم که خویشتن داری کردم و نگفتم اصرار زیاد نمیکردید شاید دوست ندارن بیان! :دی

+حالا ناهار چی بپزم؟!

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۲۳:۵۲
لوسی می

حضرت امیر_علیه السلام وسط روز میرفت برای تأمین معاش،

میفرمود من میخواهم سختیِ کارکردن برای تأمین معاشم را خدا ببیند!




+با خوندن این جمله،

غرور و افتخار

جای رنج ناشی از ماموریت های مستر رو در دلم گرفت..

+جناب پناهیان خدا خیرتون بده!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۹
لوسی می

در انجامِ دو کار،

نه بنالیم، و نه غر بزنیم!

یکی کاری که منطقی و درست است،

و دیگری کاری که مجبوریم!



#نکته_های_پایان_نامه_نویسی!

+دکتر ابراهیم میثاق.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۱:۳۲
لوسی می

دین برای آدم بلند همت است

و به مذاق کسی که بلند پرواز است، خوش می‌آید.

باید ببینیم چه چیز آدم را از همت بلند باز می‌دارد؟

تربیتی که قلّه‌گرا نیست و قلعه‌محور است،

تبلیغاتی که بزرگنمای اشیاء کوچک است

و هر نوع فقر مادی و جهل معنوی،

همت بلند را نابود و انسان را از پرواز ناامید می‌کند.



+سکوت میکنم!

چون مجبورم سکوت کنم!

+جناب پناهیان.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۱:۰۹
لوسی می