ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۳۱ مطلب با موضوع «خانوادگی :: مادرانه» ثبت شده است

داشتم به توانایی های پسرک فکر میکردم

و احساسِ همیشگیِ کم گذاشتن به سراغم اومد.

بعد فکر کردم به خاطر خودش هم که شده

امسال می فرستمش مهد..

باورم نمیشه وقتی که تبلیغی که تو پارکینگ افتاده بود رو برداشتم

و به صورت جدی، مثل یک مشتری براندازش کردم،

احساس میکردم نزدیکه که قلبم از تصور رفتنِ پسرک به مهد،

از جا کنده بشه..

:((



+هیچوقت فکر نمیکردم تا این حد به پسرک وابسته باشم. :(

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۰۷
لوسی می

امروز به اصرار پسرک با هم کیک پختیم.

یک کیک رنگی رنگی.

:)



+تصمیم داشتم برای همسایه هم ببرم و فتح بابی در روابط باشه

اما قالب کیکم بزرگ بود خیلی ضخامتش کم شد و اصلا مجلسی نبود که بشه ببرمش!

+و فهمیدم کیک پختن با دو بچه که بچه ی کوچکتر یک ساله باشه،

بسیار بسیار سخت تر و اعصاب داغون کن تر از کیک پختن با دو بچه ست که بچه ی کوچکتر زیر یک سال باشه!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۳
لوسی می

چقدر من همیشه ماه ذی القعده و ذی الحجه رو دوست داشتم

و جدیداً خیلی بیشتر دوستشون دارم

چون هر دو پسرم متولد چهاردهمِ این ماه ها هستند.

:)



+ماه ذی القعده شروع چله ی ترک گناه باشه برای رسیدن به عیدقربان،

و ماه ذی الحجه چله ی آمادگی برای عاشورا؛ ان شاءالله.

برای محرم آماده بشیم.


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۵
لوسی می

بازی، بازی، بازی و بازی!!

واقعا چرا بچه ها از بازی کردن خسته نمیشن!!

این روزها من تقریبا روزی سه تا چهار ساعت پیوسته با پسرک بازی میکنم!

اما خسته نمیشه!

بی خیال نمیشه!

کم نمیاره!

نمیگه دیگه بسه!

چرااااا؟؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۴۰
لوسی می

امروز بعد از مدتها

که پسرک هوسِ "ساندویچِ الویه با گوجه فرنگی که توی پلاستیک مخصوص ساندویچ گذاشته بشه و تو پارک خورده بشه" کرده بود

و هی میگفت و میگفت و میگفت،

این مهم رو براش انجام دادم و عصر به صرف ساندویچ رفتیم پارک.

اونم کدوم پارک؟!!

پارک خاطره هااااا!

:)




+تا حالا دقت نکرده بودم که پارک خاطره های دوران عقد من و مستر

همین چند قدمی خونه مونه!

+آخ که چقدر این خونه خوبه! :)))

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۴۸
لوسی می

الان ده روزه که ما نت داریم

و الحمدلله بچه ها هیچوقت منو گوشی به دست یا پای لپ تاپ ندیدن.

همیشه این یکی از ایده آل هام بوده.



+البته وقت هم نمیکنم.

اما قبلا وسط فرصت نداشتن ها بازم یه جایی برای نت باز میشد،

که وقتی بچه ها سرگرمن من به نت برسم،

اما الان دیگه نهههه!

وایمکسمون در تمام طول بیداری بچه ها خاموشه،

البته بیشتر برای مضراتش!

این قانون خونه مونه. :)

+آخه چقدر این خونه خوبه :)

+ان شالله که این رویه رو حفظ کنیم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۴۵
لوسی می

از صبح تا وقتی که مستر بیاد

حدود هشت و نیم، نه ساعت با بچه ها هستم

و واقعا وقتی مستر میرسه

انگار چوب خطم پر شده!!



+امروز مستر برای خرید که رفت

دیگه نمیتونستم بچه ها رو کنترل کنم..

+البته کار مستر هشت، نه ساعته نیست.

یازده ساعتی بیرون از خونه ست اما خب ما دو ساعت اول صبحش رو تا هشت میخوابیم :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۸
لوسی می

بعضی غذاها رو اصلا پایه نبودم درست کنم.

مثل دیزی، مثل کشمش پلو..

فقط به برکت حضور بچه ها و علاقه ی پسرکه که می پزم

و بعد از دست پخت خودم لذت می برم و می فهمم چقدر خوشمزه ن!

اینطوری میشه که میرن تو لیست غذاهای کثیرالطبخ!

:)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۱۹
لوسی می

امروز حس جدیدی از مادری رو تجربه کردم.

با حوصله ای بی سابقه به پسرک شام دادم

و کلی با هم بازی کردیم.

فکر میکنم برای پسرک هم خاطره ای به یادماندنی شد

چون شعرهایی که میخوندم رو تا موقع خواب میخوند.

:)



+آخه چقدر این خونه خوبه :)

+البته یه دلیلش بی سابقگیش این بود که این بار گل پسر خواب بود فراغ خاطر داشتم.

+خدا به همه دل خوش بده الهی.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۲
لوسی می

پسرک هنوز حروف اول رو به خوبی تلفظ نمیکنه.

دارم زیادی نگران و البته قدری عصبی میشم..

نگران از اینکه نکنه من باهاش کم حرف زدم که اینطور شده...



+راستش من از بعد از ازدواج فوق العاده کم حرف شده م..

البته تو خونه فقط!

تو خونه ترجیح میدم بیشتر سکوت کنم!

و فکر میکنم این مسبب تلفظات غلط پسرک باشه..

:((

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۷
لوسی می

برای دومین بار در سه روز گذشته

بچه ها رو تنها گذاشتم!



+پریروز برای اولین بار به مدت 4 دقیقه گذاشتمشون و رفتم خرید!

گل پسر خواب بود و پسرک مشغولِ تی وی.

+امروز هم وقتی برگشتم، دیدم پسرک داره برای خودش کتاب میخونه

و گل پسر همچنان خوابه،

به پسرک وعده ی جایزه دادم :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۳۴
لوسی می

پسرهای من از موقع نقل مکان به این خونه،

هر روز زودتر از دیروز بیدار میشن!

الان تایم بیداری به هفت و نیم رسیده!

خدا رحم کنه!

:))



+همینطوری بمونه راضی ام :)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۶
لوسی می

یک هفته ای هست که تصمیم گرفتم هر روز صبح

بچه ها رو حداقل نیم ساعت

با هدف آفتاب گیری و تأمین ویتامین دی

ببرم بیرون.

چند روزی این کار رو کردم و اصلا هم حاضر نبودم کوتاه بیام

اما خیلی برام سخت بود،

ماشالله گل پسر حسابی سنگینه و من هم که مشکل منع حمل بار دارم،

اما با همه ی سختیش به تصمیمم پایبند بودم

اما امروز ناگهان یادم اومد که خونه مون از سمت طلوع خورشید محرمه :)

خلاصه که ساعت هشت نیم تا نه که تایم صبحانه خوری امروزمون بود

پرده رو کشیدم و پنجره رو باز کردم و با بچه ها جلوی آفتاب صبحانه خوردیم :)

لذتی که در این صبحانه برای من وجود داشت وصف نشدنیه :)


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۴
لوسی می

امروز روز خیلی خوبی داشتیم

تصمیم دارم روزانه هامو اینطور بچینم

که بعد از صبحانه

حوالی ساعت نه، نیم ساعتی بیرون باشیم.

بعد از برگشت معمولا گل پسر میخوابه

و پسرک هم عصر میخوابه :)

اینطوری هم جذب ویتامین داریم،

هم ساعتهایی برای هم،

هم قدم زدن های سه تایی با فراغت خاطر،

هم استراحت بعد از ظهر،

و هم ساعتی برای خودم بودن.

:)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۳
لوسی می

خدای من!

تو عجب برزخی گیر کردیم!

فقط میتونم بگم ممنونم ازت

که لااقل مدتها پیش الارمشو بهمون داده بودی..

این روزها تسلیم ترم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۸
لوسی می