ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۴۲۹ مطلب با موضوع «شخصی» ثبت شده است

امروز اصلا حوصله ی هیچ کاری رو ندارم،

صبح حدود یک ساعت دیرتر از پسرک بیدار شدم!

(رکورد زدم!)

و پسرک هم در رعایت سکوت رکورد زد!

از اون مشاور مثلا فهیمی که دنبالش بودم نوبت گرفتم،

و از اینکه برای یه نوبت گرفتن از دکتر،

باید حتما با کسی هماهنگ بشم که بچه ها رو نگه داره،

شاکی ام!




+روحیاتم با شرایطم سازگار نیست،

و این یکی از بزرگترین سختیهای زندگی منه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۶
لوسی می

داشتم فکر میکردم حتی اگر هیچوقت به بهشت نرم،

لااقل اجر حجابی که دارم باید محفوظ بمونه!




+حجاب، مصونیت است و محدودیت!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۵۱
لوسی می

من در غیاب مستر،

درمانده و ملول بشینم اینجا گریه های مداوم پسرک

با داستان های عجیب و غریبش در مورد خوابهای بدش رو گوش کنم،

و هیچ جوره نتونم آرومش کنم،

و گل پسر رو یکساعت تکون بدم و کمرم زق زق کنه و پام در حال شکستن باشه،

و از اونطرف خاطرات ماه عسل ملت رو بخونم!

آخه این انصافه؟!

:|



+آخه خدایی اینم شد زندگی؟؟!

(به لحن اون خانمه تو تبلیغات بخونین! :دی)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۱۱
لوسی می

امروز صبح (صبح که چه عرض کنم! ظهر!)

رفتیم پارک

تو پارک یه دور بچه های بالای سرسره رو دعوا کردم! :|

چون هی اون بالا می موندن از سرسره ی تونلی نمیومدن پایین،

پسرک هم میرفت همونجا وامیستاد تا اونا بیان پایین!

اونا هم نمیومدن!

منم رفتم بالا به همه تشر زدم که این کار درست نیست و یالا برید پایین!

یه دختری هم بود خیلی چشم سفید بود میگفت دلمون میخواد خانم!

اینجا همه دلشون میخواد اینطوری بمونن! :|

خلاصه! بعد از یک ساعت،

بکش بکش گل پسر رو از بازیها جدا کردم برگشتیم خونه،

از تاکسی که پیاده شدیم،

خانمی که تو ماشین نشسته بود با یه چهره ی فوق العاده نگران بهم گفت

خانم خیلی مواظب پسرکت باش،

خیلی شیطونه!

احساس کردم هرقدر در مقابل خستگیِ ناشی از کل کل با بچه ها

و کشیدنهای گل پسر،

و هی دنبال پسرک دویدن

و نگرانش بودن

و ندو، نرو و آروم گفتنهام

مقاومت کرده بودم،

همه ش آوار شد رو سرم!



+نمیدونم اصلا چرا چنین اثری بر من داشت جمله ی اون خانم!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۴
لوسی می
من فکر میکنم مشکل شخصیتی دارم!

چرا بعضی چیزها اینقدر برام مهمه؟!

یحتمل سعه ی صدر ندارم

و یفقهوا قولی برام زیادی مهمه!




+نباید اینطور باشه! نباید!

+گاهی مصداق "لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفسَک" میشم اصلا! :|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۸:۳۳
لوسی می

امشب ذرت مکزیکی لوسی ساز تناول کردیم

جای شما خالی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۲
لوسی می

امروز برای اولین بار مربای توت فرنگی درست کردم،

و مربا رو گذاشتم رو گاز،

ساعت گاز رو رو 20 دقیقه کوک کردم،

و رفتم سراغ سامان دهی اتاق بچه ها.

یه مدت گذشت دیدم صدای ساعت بلند نشد،

اومدم پای گاز،

چشمتون روز بد نبینه،

مربام کلا سر رفته بود همه ی گاز شده بود آب مربای توت فرنگییییییییی!!

اصلا نمیتونم توصیف کنم که تماشای اون منظره چقدر دردناک بود.

دلم میخواست آبشو از رو گاز جمع کنم بریزم تو مربا! :|

شاید به جرئت بتونم بگم که سه لیوان آب داده بود و همه ش ریخته بود رو گاز.

هیچی دیگه

الان یه مربای غلیظ داریم.



+البته که من مربا رو غلیظ دوست دارم و در هر حال میذاشتم همینقدر غلیظ بشه،

اما خب دلم خیلی سوخت! خیلی!

خدا رو شکر که مربا و توت فرنگی ها نسوختند!

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۱۶
لوسی می

اساسی افتادم رو دور ترمیم پوست صورتم!

این دفعه با همه ی دفعاتی که ترمیمها رو نیمه کاره رها کردم،

فرق میکنه!

قول میدم!




+پوست صورت من به شددددددت مستعده برای داغون شدن!

فکر نکنید افتادم رو دور سوسول بازی!

افتادم رو دور ترمیم پوستِ داغون شده که جوانیمان را گرفت! خخخخ!

+حالا اینکه این ترمیم من درآوردی چی هست،

باشه برای نیمه ی خرداد،  که ان شالله بعد از چهل روز در صورت اثربخشی و البته وجود تقاضا،

بیام براتون تجویز کنم.

+بعدا نوشت تقریبا نصفه نیمه رها شد اما همون قدرش هم بی اثر بود! :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

اینجا راه به راه داره زلزله میاد!

:|



+زلزله در نیمه شب خیلی ترسناکه :(

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۹
لوسی می

در اقدامی بی سابقه،

امروز صبح قبل از پسرک بیدار شدم،

ناهار رو تا حد مکفی آماده کردم،

و بعد از صبحانه بچه ها رو با تاکسی بردم پارک!

براشون آب میوه برداشتم که هر از چندی بخورن و بهانه نگیرن.

یک ساعت و نیم بیرون بودیم،

بلال خریدیم،

و بعدم برگشتیم.

و ساعت یک ناهار خوردیم.

عااااالی بود.

الان هم بچه ها خوابن!

و میرم که بلال بپزم.

بعدم بشینم پای بساط پایان نامه م.

:)



+همه ش فکر میکنم کاش یه پارک نزدیک خونه مون بود.

پارک نزدیک خونه ی ما، نزدیکه اما رفت و برگشت تا پارک گل پسر رو خسته میکنه

خیلی هم بزرگه و تا برسیم به وسایل بازی خودش یه راهپیماییه واقعا!

برای همین دیگه قوتی برای بازی کردن براش نمیمونه،

این شد که امروز با تاکسی رفتیم یه پارک دیگه.

:)

+احساس فوق العاده ای نسبت به امروزمون و خودم دارم. :دی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۳۰
لوسی می

منِ سیاست گریز

این روزها دوباره ناچارم بنشینم پای تلویزیون،

و مباحثات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رو بشنوم،

و مدااام حرص بخورم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۳۶
لوسی می

اولین مأموریت مستر در سال جدید،

از فردا صبح شروع میشه.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۹
لوسی می

فردا مهمون دارم و اصلا و ابدا حال و حوصله ی عصرانه ی مفصل ندارم،

میخوام فقط میلک شیک درست کنم و کیک!

فقط!

:|



+حالا شاید لطف کردم و با میوه هم پذیرایی کردم!

شاید!

+بعداً نوشت: میلک شیک کاپوچینو و کیک پذیراییم بود که عالی شد.

و میوه رو هم لطف کردم و گذاشتم! :دی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۴۴
لوسی می

امروز قراره مبعوث بشم برای رسالت حفظ قرآن!

بسم الله و بالله و علی برکت الله.




+بخوان به نام پروردگارت، که آفرید.( 1 و 2 سوره ی علق)

+عیدتون مبارک.

+حواستون هست که فقط سه روز به آخر رجب باقی مونده؟

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۶
لوسی می

چقدر بهار خمارانگیزه!

من همه ش دوست دارم بخوابم،

اما پایان نامه نمیذاره.

مجبورم تمومش کنم!

مجبووووووورممممم..

مجبووووووور!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۲۱
لوسی می