چطوری باید برای پسرک توضیح بدم که نیلز خیلی کوچولو شده؟!
:|
در اقدامی انتحاری از ریخت و پاش های روی فرش به ستوه اومدم
(که پر از مهره های تسبیح های پاره شده توسط بچه ها بود :(()
و در میان جیغ و داد بچه ها و بازی های خشنشون
کل پذیرایی رو یه جاروی حسسسااااابی کردم..
الان احساس میکنم بعد از دو سه روز
انرژی مثبت در پذیرایی جریان پیدا کردهههه..
+بعدم با وجود بچه ها اساسی تجدید قوا کردم! :)
موهای پسرک رو هم به درخواست خودش با ماشین اصلاح خیلی کوتاه کردیم!
البته کچل نشده اما خیلی کوتاه شده که نمیدونم بهش میگن نمره ی چند! ههه هه!
و از وقتی موهاش کوتاه شده انقددددددرررررر شبیه کودکی های مستر شده که کلاً رو اعصاب منه!
:|
+و تو نمی دانی که مو چیست! :|
من فکر میکنم که جهان رو بر پایه ی روابط علت و معلولی ساخته ن؛
و رفتارهای ما،
در میزان اثرگذاری این علت ها بر معلولها نقش داره.
و اگر علتی برای کسی معلول خاصی رو باعث میشه؛
و برای ما نه،
به خاطر اینه که ما با رفتارمون،
اثر اصلی این علت ها بر معلول ها رو کم می کنیم.
گاهی اونقدر گناه می کنیم،
که حتی اگر تخم مرغی از دیوار خونه مون به زمین بیفته؛ نخواهد شکست!!
+نظرتون چیه؟
به نظرتون مبهم اومد؟
ادامه ی مطلب رو بخونین!
دقت کردین که بیماری در قشر محروم جامعه چقدر زیاده!
چرا واقعا؟!
+تا به حال دو سه بار برای بچه ها سر و کارمون به دکترها و مراکز پزشکی خیلی خاص افتاده
ولی مطبشون پررررررر از بیماران از مناطق محرومه که از شهرهای مجاور میان
من هیچ آدم لوکس و فشنی رو تو مطب اینها نمی بینم! مگر به همون دلیلی که ما رفتیم!
(خواستم بگم ما خیلی لوکس و فشن هستیم! :دی!)
حالا از شوخی گذشته واقعا چرا اینقدر بیماری
و مخصوصا بیماری های مادرزادی تو مناطق محروم شایعه؟!
:((
و من میرم تو مطب ها و گریه میکنممممم :((
این روزها بیشتر اجازه میدم پسرک بچگی کنه
حتی اگر دلش بخواد تمام دارچینها رو با عرق نعنا مخلوط کنه،
یا اگر دلش بخواد موقع شستن دستهاش قدری آب بازی هم بکنه،
یا اگر دلش بخواد با لباس مهمونی روی آسفالت و پیاده رو غلت بزنه،
یا دلش بخواد قبل از خود بستنی، یه دور بسته بندیش رو هم لیس بزنه،
یا حتی تر اگر بخواد با زبونش رو شیشه ی پنجره ی ماشین نقاشی بکشه!!
+مدام با خودم میگم:
هیچ مردی تا سی سالگی به این کارها ادامه نمیده!
تموم میشه لوسی! صبور باش!
در شهر بودن و رفت و آمد کردن چقدر خوبه.
+گاهی فکر میکنم کار نکردن به بهانه ی مادری کردن یک اشتباه بزرگه.
امروز برای اولین بار
گل پسر به بغل
و با وسایل حمل و نقل عمومی
رفتم یه جای دور.
:)
+وقتی رگ مادرانه م متورم میشه..
+گل پسر ماه بود، ماه!
+و قدر جلابیبم رو بیشتر دونستم!
+و الان با دست چپی بالکل افلیج در خونه می چرخم.
به من مهلت بدین..
من قول میدم خودمو برسونم..
قول میدم.
به من مهلت بدین..
و منی که تحمل دلخوری تو رو ندارم.
از دلخور شدنت بهم بر نمیخوره
برام قابل تحمل نیست.
چرا غیبت میکنیم؟
1.گاهی مشاهده ی یک رفتار چنان رومون اثر منفی میذاره
که نمیتونیم ماجرا رو با کسی شریک نشیم
و از کسی نشنویم که آره، تو حق داری دلخور باشی!
این نتوانستن ناشی از چیه؟ ضعف؟ وابستگی به تاییدات دیگران؟ یا چی؟
دوستی میگفت ماشین روح ما بس که ثابت مونده،
اصلاً راه نیفتاده و جاده ای رو طی نکرده که متوجه بشیم ایراداتش کجاست.
مثالش از اول برام دلنشین بود؛
اما عینیتش رو این روزها در خودم می بینم.
این روزها که کسی داره با سوییچ ماشین ور میره!!
+رَبِّ أعوذُ بِکَ مِن هَمَزاتِ الشَّیاطین..وَ أعوذُ بِکَ رَبِّ أن یَحضُرُون (97 و 98 مومنون)
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد؟
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد...
+حمیدرضا برقعی.
+عید همگی مبارک.
شدیداً التماس دعا
:)