ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۴۰۸ مطلب با موضوع «بقیه» ثبت شده است

احساس میکنم همه دارن از زیر بار مسئولیت شونه خالی میکنن،

میدونم این قضاوت در حد و اندازه ی من نیست و تنها خداست که آگاهه.

اما حرصم گرفته.

ذهنم درگیر خیلی چیزها میشه

که اصلا این چه توقع بیجاییه که یک نفر هرچند مادر باشه، داره؟

بعد فکر میکنم حالا هرچقدر هم توقع بیجا باشه، آیا میشه به یک مادر گفت نمیایم؟!

بعد فکر میکنم که شاید اگر ما بریم، دعای خیر یک مادر پشتمون باشه..

بعد فکر میکنم اصلا نخواستم دعای خیر کسانی پشتم باشه که خیرخواهیشون محل سواله!

بعد تر فکر میکنم که مستر از من خواهشی کرده، و آیا انصافه که بهش بگم نه یا اصلا به چالش بکشمش؟

و بعدتر تر احساس میکنم که نه گفتن به یک مادر،

به هر توجیه و دلیل و بهانه ای، بدتر از هر اتفاقیه..

تصمیممو میگیرم و از خدا میخوام نذاره با منت و حتی کوچکترین اشاره ای این کار خیر رو از بین ببرم..




+اصولا من تا یک کار رو خالص برای خدا انجام بدم، یه پروسه ی روانی طول می کشه.

یعنی میشینم با خودم هزارتا اما و اگر و ان قلت توش میارم، که تصمیمم خالص دربیاد،

و اگر احساس کنم که خالص نمیشه اصلا انجامش نمیدم. یا لااقل تکلیفم با خودم روشن میشه.

اصلا دوست ندارم ذره ای شک از برای خدا بودنِ کارم، برای خودم لااقل باقی بمونه.

البته این رفتار یه جاهایی خیلی خوبه و یه جاهایی خیلی رو اعصابه!

+من حرصم میگیره که تو خانواده ی مستر نعمت ها و خیرخواهی ها از آنِ دختر خانواده ست و کارها و تکالیف بر دوش پسر خانواده!

کلا اینها داماد رو به هیچ وجه من الوجوه تو گزینه های خیر رسانی به خانواده داخل نمی کنند.

یعنی اصلا هیچ توقعی از داماد و دختر وجود نداره. هرچی هست وظیفه ی عروس و پسره!

+مادر و پدر مستر به خونه ی ییلاقی که قبلا ازش گفته بودم رفته بودن، اونجا با شهر ما سه چهار ساعت فاصله ی زمانی داره.

و مادرش از بچه هاش خواست که یکی بیاد منو برگردونه خونه. پدرتون اینجا می مونه.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۵:۱۱
لوسی می

اگر شما مورد منت و لطف خدا هستید،

و کسانی که همیشه باهاشون سر و کار دارین،

بهره ی مکفی از شعور انسانی و اجتماعی رو دارن،

دلیل نمیشه که تصور کنید همه ی آدمها همینطور هستند..



+گاهی خوبه با چنین آدمهایی مواجه بشیم،

که این نعمت مخفیِ خدا در همنشینانمون و مخاطبانمون رو درک کنیم.

الحمدلله علی کل حال.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۱:۱۳
لوسی می

نفسهام به شماره افتاده،

و قلب و مغزم دیگه کشش نداشت که اتفاقی که افتاده رو* پیگیری کنه.

چند دقیقه ای هست که صفحه رو بستم و هنووووز گریه میکنم..

خدای من..

هنوز وقتی یادم میاد که چطور گل پسرم رو نجات دادی،

با تک تک سلولهام شکرگزارت میشم

و یک خواهش ازت دارم

تو که پسرانم رو سالم تحویلم دادی که چشمم روشن شود و غمگین نباشم1

چی میشه بااااز منت بذاری و خودت هم تربیتشون رو برعهده بگیری2؟




+وای خدای من فقط خودت میدونی چقدر در مقابل تو احساس عجز و استیصال دارم و حجم سپاس از این همه منتی که بر من گذاشتی رو نمیتونم برآورده کنم

و چقدر تو کریمی که این همه سرکشیِ حقیری چون من رو به روم نمیاری و همیشه شنونده ی دعایم هستی...

*ماجرای تولد سختِ امیرعباسِ اینستاگرام که همین امروز دیدمش...

1. فَرَدَدناهُ إِلىٰ أُمِّهِ کَی تَقَرَّ عَینُها وَلا تَحزَنَ (ما موسی را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد-13 قصص)

2. و اصطَعَنتُکَ لِنَفسی (خداوند خطاب به حضرت موسی_علیه السلام: من تو را برای خودم ساختم.-41 طه)

+لازم به گفتن نیست اما حتی اگر مجرد هستید این روزها برای نسلتون خییییییلی دعا کنید.



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۳
لوسی می

مخم رسما تیلیت شده.

رفتم پیش همسایه پایینی،

برای حساب کتابهای قبض های برق ساختمون!

وااااای که رفتنم با خودم بود و برگشتنم با خدا..

با یه مخ داغووووون!




+حرف، حرف، حرف! خدای من!

+به مستر میگم برام جالبه. من خودم یه آدم کاملا پرحرف بودم

و کاملا آمادگی شنیدن یه عالمه حرف رو داشتم!

اما از وقتی که با هم ازدواج کردیم دیگه تحمل شنیدن و شنیدن و شنیدن مداوم رو ندارم!

بس که مستر ساکته! مخ منم عادت کرده! :|

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۶
لوسی می

من موندم واقعا

چطور مردهایی که به یه سری چیزها مثل حجاب، نماز و روزه معتقد و مقیدند،

حاضر میشن با خانم هایی ازدواج کنن که به این چیزها تقیدی ندارن؟!

و در عین حال تقیدهای خودشون رو هم حفظ می کنن!



+یعنی مردی رو میشناسم که تمام ماه رمضون رو تنهایی روزه میگیره!

یا مردهایی که مادر و خواهرانشون کاملا محجبند، اما خانمشون اصلا!

چطوری میشه؟!

+یکی اومده رادیاتورهامون رو نصب کنه،

بچه ها پیش مستر هستند

و این شده که من قانون وای فای خونه رو زیر پا گذاشتم!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۹
لوسی می

دیشب به طرزی عجیب و ناگهانی

شاید برای اولین بار در عمرم،

حسادت به کسی رو تجربه کردم..

حسادت به دختری که،

بدون اینکه تلاش خاصی بکنه،

عزیزترین برای همسرشه،

عزیزترین برای پدرشه،

عزیزترین برای مادرشه،

و حتی عزیزترینه برای برادرانش...



+هیچوقت فکر نمیکردم به او حسودیم بشه.. هیچوقت!

اولش از خودم بدم اومد و خیلی سعی کردم که حسم رو کتمان کنم.

اما خب.. چه میشه کرد..


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۵:۲۶
لوسی می

یک روز طی یه جریانی

من و مستر فهمیدیم که اون همسایه ای که بوی سیگارش خونه ما رو پر میکنه

همین همسایه ی روبروییه.

امروز خانمش اومد خونه مون.

بهش گفتم: کسی تو ساختمون ما سیگاریه؟!

بوی سیگارش شبها کل ساختمون رو بر میداره.

واقعا به قدری طبیعی اظهار بی اطلاعی کرد

که من اول فکر کردم شاید نمیدونه شوهرش سیگار میکشه

و بعد فکر کردم شاید من و مستر اشتباه گرفتیم و اون همسایه ی سیگاری کس دیگه ایه!!



+ و قدری بعدتر، فکر کردم نکنه نباید بهش اعتماد کنم و اینقدر حرفه ای دروغ میگه! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۶:۴۴
لوسی می

و مردهایی که

به خاطر اثبات ریاستشون در خونه

حتی حاضرن سر اثبات سیاه بودن ماست هم با خانم هاشون بجنگن.

و نمیدونن این جنگ چقدر اثبات کننده ی بیچارگی شخصیتی اونهاست..

یعنی برخورد خانمهاشون چی بوده

که اونها برای این اثبات ریاست نیاز به چنگ زدن به چنین دستاویزهای مزخرفی دارن؟!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۲۲:۲۰
لوسی می

وقتی من و مستر میریم مهمانی شام

و از پیش تصمیم میگیریم که بیشتر از ساعت ده نمونیم

چون تایم خواب بچه هاست.

میریم و ساعت ده و نیم تازه شام رو میارن!

:|

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۳
لوسی می

چهار سال پیش که برای پسرک سیسمونی میخریدیم

سرویس تخت و کمدش رو ام دی اف انتخاب کردیم و خریدیم.

حالا امروز، بعد از این همه مدت،

فهمیدم* که چوب های به کار رفته تو این سرویس اصلا ام دی اف نیست و ملامینه ست!!!

رفتم فاکتور خرید رو نگاه کردم دیدم روش نوشته چوب ام دی اف!

حالا موندم چه کار کنم؟

بعد این همه مدت برم سراغشون یا نه؟!



* بعد از تجربه ی کابینت سازی میتونم ام دی اف رو از غیر ام دی اف تشخیص بدم.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۵:۳۰
لوسی می

مستاجری که به جای ما ساکن خونه ی پدرشوهر شده،

انگار همونیه که همیشه مادرشوهرم آرزو داشت عروسش اونجوری باشه!

:دی

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۵ ، ۲۱:۳۴
لوسی می

چقدر خوندنِ نیکولا رو دوست دارم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۴۶
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۸
لوسی می

از کسی حلالیت طلبیدم..

کاش از اعماق وجودش حلال کنه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۹
لوسی می

اگر احساس کنین مامانتون با حرفی یا کاری

به حریم خصوصی شما تجاوز کرده،

باید چه کار کنین؟!

نه دوست دارم به مستر بگم چون قطعا کلافه میشه و مامان خودمو ضایع کردم؛

و نه دوست دارم به روی مامانم بیارم و در موردش صحبت کنم.

این دومین باره که مامانم کاری میکنه که من تا این حدددد شاکی میشم..



+دارم قل قل، قل قل، قل قل می جوشم!

به حدی که قانون وای فای در بیداری بچه ها ممنوع رو زیر پا گذاشتم اومدم اینجا روانم رو آروم تر کنم!

+میدونم مامان فکرشم نمیکرده که کارش اینطور اعصاب منو به بازی بگیره

اما یه ذره اگر تدبیر و خردمندی به خرج میداد اینطور نمیشد..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۳۰
لوسی می