ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۳۱ مطلب با موضوع «خانوادگی :: مادرانه» ثبت شده است

میدونم خیلی بدجنسانه ست

اما از پیدا کردن یکی از نقاط ضعف پسرک

خوشحالم!



+ما تا به حال نتونستیم از پسرک آتو بگیریم و بفهمیم چی براش مهمه!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۹
لوسی می

امروز مستر قبل از رفتن در رو قفل کرد1

و پسرک که دید در قفله بدون هیچ جر و بحث و منازعه ای

تمام روز پیش من موند!

وای خدا باورم نمیشه..

دارم از خستگی بیهوش میشم

اما بی نهایت خوشحالم!

شکر.

:)



1. چون سه چهار روز پیش سر گردوندم دیدم بچه ها نیستن و در بازه!

و بعد مشاهده نمودم که پسرک گل پسر رو بغل کرده و تا بالای پله ها برده! :|

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۷
لوسی می

فکر میکنم برای شادی بچه هام

باید بچه تر باشم!

و هیجاناتم رو بیشتر بروز بدم..

اینطوری بچه ها هم یاد میگیرن

هیجاناتشون رو بروز بدن و مخفی نگه ندارن.

نه؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۵۰
لوسی می

بیمار خنده های تو ام

بیماااااار خنده های تو ام..



+بیشتر بخند..

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۱
لوسی می

چقدر خوبه که تو رو دارممممم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۵۱
لوسی می

شرمنده چشمهای مبهوت تو ام...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۰
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۹
لوسی می

گاهی در مادری هام به جایی میرسم

که فقط با این آیه خودم رو آروم میکنم

که اللهُ أعلَمُ حَیثُ یَجعَلُ رِسالَتَهُ!

:)



+میدونم که جوگیرانه ست این سوء استفاده به نفع خودم

اما خب خوبه! و منو کمی روحیه میده.. :)

بالاخره این هم رسالتیه که خدا بر دوش من گذاشته دیگه :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۴۱
لوسی می

من مادر سخت گیری هستم..

به خودم خیلی سخت میگیرم در مادری کردن!

چرا آخه؟!

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۰
لوسی می

اگر روی خورد و خوراک و راحتی بچه تون حساسین،

با بچه ای در بازه ی سنی شش ماه تا یکسال

تا حد ممکن سفر نرین!



+و از قول همسفرانمون:

با کسی که روی خورد و خوراک و راحتی بچه ش حساسه

و بچه ی شش ماه تا یک سال داره

تا حد ممکن همسفر نشین!

+خوشحالم که عید سفر نرفتیم!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۱
لوسی می

این روزها برنامه های دیگه ای رو به روزانه هامون اضافه کردم،

صبح که بیدار میشیم،

تا بساط صبحانه مهیا بشه

دعای عهد رو بذارم تا صداش تو خونه بپیچه،

و بعد از اون استماع قرآن داشته باشیم

به مدت نیم ساعت..



+میخوام موسیقی متن زندگی بچه هام این چیزها باشه...

+وقتی پسرک کوچک بود، در بدترین شرایط گریه و حالات هم که بود

دعای عهد رو که میذاشتم آروم میگرفت..

چقدر دور شدیم از اون روزها..

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۳
لوسی می

گاهی انقدر از خودم و سابقه م (علی الخصوص در مادری کردن)

منزجر میشم

که احساس میکنم فقط مرگ

میتونه منو راحت کنه!



+هرچند میدونم که حتی مرگ هم

انزجارم از خودم رو بیشتر میکنه که کمتر نمیکنه!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۳۰
لوسی می

و ما مدلی جدید برای برخورد با کودکان رو آموختیم.

ههه هه!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۳
لوسی می

دیشب اینجا بارون خیلی شدید با رعد و برقهای هولناکی میومد،

پسرک میگفت:

+من دوست ندارم بارون بیاد، بگو بارون بره!

- من که نمیتونم کاری بکنم، باید از خدا بخوایم که بارون تموم بشه.

+خب شما برو نماز بخون به خدا بگو که لطفا بارون نیاد...




+من خیلی به این دیالوگ فکر کردم..

و دلم سوخت برای خودم و پسرکی که، نمیدونه مامانش عاجزتر از این حرفهاست!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۹
لوسی می

گل پسر اخلاقیات منحصر به فردی داره.

شبیه به هیچ بچه ای که تا الان دیدم نیست..

بسیار مهربون،

فوق العاده شیطون،

بسیار صبور،

و بسیار بزرگمنش!




+البته تخمین اینکه همیشه اینطور خواهد بود

تو این سن زیادی زوده،

اما الان که اینطوره!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۳
لوسی می