آیا عزت نفس داشتن آموختنیه با ذاتی؟!
یکی از بهترین خبرهایی رو که این روزها میتونستم بشنوم
به صورت کاملاً غیرمترقبه و غیرقابل انتظار شنیدم..
خدایا شکرت همونطور که لایقشی..
+سلامتی گل پسر :)
+یک ماه بود این موضوع یک بخش بزرگی از روانم رو به صورت پنهان و ضمنی درگیر خودش کرده بود.
وقتهایی که پسرک نیست
لحظه به لحظه،
چیزی مثل سوهان دائمی
روحم رو خراش میده
و قلبم رو فشرده میکنه
و من به وضوح احساسش میکنم،
حتی وقتی که دارم میخندم...
هیچوقت فکر نمیکردم که برای منفعت اقتصادی
حاضر بشم مستر رو بذارم وسط و پاش معامله کنم،
حالا می بینم مستر که هیچ،
پسرکم رو هم گذاشتم وسط...+چه کار کردیم ما با زندگیمون؟!
چطور تونستم تا این حد خودم رو گول بزنم؟!
دیروز میخواستیم جایی بریم
و پسرک با اصرارهاش
و متکی بر حمایت های حرص درار باباش
لباسهای عیدش رو پوشید!
انقدر به چشم من خوشگل میومد
که میترسیدم اینطوری ببرمش بیرون
ملت بچه مو چشم بزنن!
:دی
+فدای تو و قد و بالات مادر! :*
یک کیک رنگی رنگی تو فر داریم
و دو تا ژله ی رنگی تو یخچال
برای اینکه امشب
مستر رو سورپرایز کنیم
و چهل ماهگی پسرک
و شش ماهگی گل پسرمون رو
جشن بگیریم.
ان شالله.
+به این میگن یک تیر و سه نشون! :دی
انقدر گل پسر مظلومانه و آروم خوابیده
که اصلا دلم نمیاد برای بردنش به مرکز بهداشت
بیدارش کنم.
:(
مادر موسی(ع) هرگز قادر نبود
موسی و هارون رو به این مقام برسونه..
اما خدا برای موسی و هارون چنین خواسته بود*..
+خدایا برای بچه های ما بخواه..
بخواه لطفا..
+ امروز چهلمین ماهگردیه که پیش ما هستی
و من چهل و نه ماهه که برای تو دعا میکنم که خدا خودش، تو رو بخواد
که من،
نمیتونم،
نمیتونم تو رو به اونجایی برسونم که لیاقتش رو داری..
تو هم برای من دعا کن پسرکم..
من به دعای تو محتاجم..
*وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (آیه ی 41 سوره طه)
دیشب من در حال جنون بودم
و مستر در خوابی آسوده!
اونقدر که دیگه نتونستم
سمفونی صدای نفسهای بی خیاااالِ مستر
رو تحمل کنم..
نمیتونم بخوابم...
این اولین شبیه که پسرک پیش ما نیست..
وای خدا مستر چطور گرفته خوابیده؟؟!
:((
+در چهل ماهگی تو...
+البته مستر به نبودن در کنار خانواده عادت کرده گویا!!
و امشب ...
پسرک حتی برای خواب هم پایین نیومد..
خودخوری و دیوونگی مال یه لحظه مه...
+به نظرم شب نحسیه! :|
میخواستیم صبر کنیم تا آب تاول ها جذب بشه
خدا رو شکر که این کار رو نکردیم.
بردمش دکتر
تاول ها رو ترکوند و پانسمان کرد
گفت سوختگیش خیلی شدیده..
+مواظب بچه هاتون باشین و هیچوقت در مورد خطرات ریسک نکنین
حتی ریسک یک هزارم درصدی :((
با دیدن انگشتهات
دیوووونه میشم
و اصلا نمیدونم
این همه کوتاهیمو چطور باید جبران کنم..
منی که این روزها دارم مطمئن میشم
که مخصوصا برای گل پسر،
مادر کاهلی هستم..
:(