ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

دیروز گل پسر این نقاشی رو کامل کرد و رنگش کرد.

بعد تا مدتهاااا با لبخند بهش نگاه کرد و گفت مامان ببین چقدر مهربونه 😄

گفتم آره خیلی خوشحاله که شما رنگش کردی. :)

باز با لبخند به عکس نگاه کرد و گفت: ببین! داره به من نگاه می‌کنه😍

بعد یه کم رفت دورتر و گفت: هنوزم داره به من نگاه می‌کنه و بهم می‌خنده😊

گفتم آره شما رو خیلی دوست داره.. :)

بعد دوباره برگشت پیش نقاشی و تا مدتها نشست کنارش و بهش نگاه کرد.‌ مثل یک دوستِ واقعی ^_^

احساساتش خیلی برام جالب بود.

پاک، معصوم، مهربون ^_^


+میشه مهم نباشه که کجکیه؟ :)

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۷ ، ۱۱:۳۰
لوسی می

لا مَلجَاءَ مِن اللهِ اِلّا اِلَیه.*


*هیچ پناه و گریزی از خدا نیست مگر خودش.(۱۱۸ توبه)



+این فرمول اعجازآمیزِ بیان همه‌ی دردها و همه‌ی درمان‌ها برای بشر است.

خیلی آیه‌ی عجیبیه. خیییلی...

+عنوان از جناب حافظ.


۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۷ ، ۰۸:۰۳
لوسی می

حالم اصلا خوب نیست.

نه روحی و نه جسمی.

آوار شدنِ همه‌ی رویاهات اتفاق سختیه. خیییلی سخت..

ولی چه میشه کرد؟ 

بالاخره باید خودتو جمع و جور کنی و از جا بلند شی و ادامه بدی.

زمان می‌خوام.. فرصت میخوام برای بلند شدن.

کاش یه نفر بهم میگفت که اینها همه‌ش توهمات کودکانه بود.

کاش در میانه‌ی این ماجرا اینقدر عاجز و ذلیل نبودم..

کاش دستم به جایی بند بود.

دنیای عجیبیه.

از یه لحظه‌ی بعد خودت خبر نداری،

و هیچ‌وقت هم دنیا به خاطر تو برنمی‌گرده و منتظر تو نمی‌مونه.

هیچ‌وقت براش مهم نیست که تو افتادی، که تو جا موندی، که تو له شدی،

هیچ‌وقت براش مهم نیست که راه برات سیاه و تاریک شده و نمی‌تونی جلوتر بری.. 

اصلا براش مهم نیست..

تحت هر شرایطی که هستی فقط یک فرمول درمان وجود داره:

لا ملجاء من الله الا الیه.*


*هیچ پناهی از خدا نیست مگر خودش.(۱۱۸ توبه)

+خوش است دردی که باشد امید درمانش...

+عنوان: بیتی از جناب سعدی.(و پ.ن اول همان)

+برامون دعا کنین. لطفا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۷ ، ۲۰:۲۲
لوسی می

ابوریحان بیرونی بلوغ را به سه مرحله تقسیم کرده:

۱. بلوغ جسمی: آن‌که جسم انسان به رشد خودش برسد و بتواند تولید مثل کند.

۲. بلوغ عقلی: آن‌که نفس فکری و ناطقه‌ی انسان کامل شود و عقل، از قوه به فعل در آید.

۳. بلوغ تدبیری: آن‌که انسان اگر تنها ماند بتواند خودش را مدیریت کند، اگر خانواده تشکیل داد بتواند خانواده‌اش را مدیریت کند و اگر به ریاست رسید بتواند زیردستانش را مدیریت کند.




+برام جالب بود :)

+از آثارالباقیه ابوریحان بیرونی.

+عنوان: شعری از حسین چمنی.

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۷ ، ۰۹:۲۲
لوسی می

باید بدانیم که قلب ما به هرچه علاقه و محبت پیدا کند قبله‌ی توجهش همان خواهد بود و اگر اشتغال به امری مانع از پرداختن به محبوب شود به محض آنکه آن اشتغال کم شود و از میان برود دوباره قلب به سوی محبوبش پرواز خواهد کرد (قطع به یقین، همه‌مون تجربه‌ش رو داشتیم و داریم، پس فکر کنیم به چیستی و چراییِ محبت‌هامون.)

و دل ما با حبّ نفس و حب دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز ساختن دنیایش ندارد. و این حب دنیا مانع از فراغت قلب و انس با پروردگار است و منشاء هر خطایی حب نفس و حب دنیاست.

پس اول شرط مجاهدت با نفس و حرکت به سوی خدا تفکر است.

و تفکر یعنی انسان لااقل در هر شب و روز، مقداری ولو اندک، با خودش فکر کند که این همه نعمات و رحمت گسترده و ارسال انبیا و کتب و راهنمایی‌ها برای چیست؟

آیا همه‌اش برای ادای شهوات دنیا بوده است؟ آیا انبیا که ما را از شهوت و دنیا پرهیز می‌دادند با ما دشمنی داشته‌اند؟

آیا این نفسِ شقی، که سالهای سال در پی کسب شهوات عمر خود را صرف کرده چیزی نصیبش شده؟ آیا آن‌کس که تو را دعوت به دنیا و شهوات و گسترش لذات می‌کند خودش از وضعیتش راضی است و تمام و کمال از آرامش برخوردار است؟

پس باید انسان شب و روز، ولو اندک مدت، با خود تفکر کند که از دویدن به دنبال دنیا و شهوات چه چیزی عایدش شده و سابقین چه بهره‌ای از دنیا بردند و برای چه کسی راحتی و خوشی پیدا شده؟ ("این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد؟ اون بلیط شانس دائم بگو قسمتِ کی شد؟"طور!)



+الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(۱۹۱آل عمران)

+اینجا اون مرحله‌ایه که باید برای زندگیمون معنا و مفهوم بسازیم و به مشغله‌ها و مشغولیت‌هامون جهت بدیم. تا برای طی مسیرهامون انگیزه و اراده و عزم جزم پیدا کنیم.

تا پست بعدی به این پست عمل کنیم. حتما حتما هر روز به محتوای دنیامون فکر کنیم. به هدف تلاشهامون. به انگیزه‌هامون، به اون چیزهایی که ته دلهامون مخفی کردیم. به علت"دلخوری‌ها" و "شادی‌هامون". به قبله‌ی آمالمون. اون "دلم می‌خواهد"هایی که هر روز بهشون مبتلاییم. به اون توجیهاتی که به خودمون ارائه میدیم، به چراییِ سست شدن‌هامون، به خودخواهی‌ها و دنیاخواهی‌هامون و به چرایی‌ِ زندگی‌هامون که حتی عباداتمون رو هم در جهتِ "سری توی سرها در آوردن و مجلس‌آرایی و خودنمایی" قرار داده. هرقدر ماهیت وجودِ دنیازده‌ و غفلت‌زده‌مون بیشتر برامون آشکار بشه برای طی مسیر حق تشنه‌تریم، پس این فصل رو جدی بگیریم. و اگر نکته‌ای برای هم‌افزایی و کمک به همدیگه داریم دریغ نکنیم و کامنت بذاریم. :)

+عنوان: نقل از آلبرت آینستاین یا همون انیشتن، رفیق خودمون. :)

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۰
لوسی می

اول شرط مجاهدت با نفس و حرکت به سوی خدا تفکر است.

و تفکر یعنی انسان لااقل در هر شب و روز مقداری ولو اندک فکر کند که این همه نعمات و رحمت گسترده و ارسال انبیا و کتب و راهنمایی‌ها برای چیست؟

آیا همه‌اش برای ادای شهوات بوده است؟ آیا انبیا که ما را از شهوت و دنیا پرهیز می‌دادند با ما دشمنی داشته‌اند؟

آیا این نفس شقی که سالهای سال در پی کسب شهوات عمر خود را صرف کرده چیزی نصیبش شده؟ آیا آن‌کس که تو را دعوت به دنیا و شهوات می‌کند خودش از وضعیتش راضی است و تمام و کمال از آرامش برخوردار است؟

پس باید انسان شب و روز، ولو اندک مدت، با خود تفکر کند که از دویدن به دنبال دنیا و شهوات چه چیزی عایدش شده و سابقین چه بهره‌ای از دنیا بردند و برای چه کسی راحتی و خوشی پیدا شد؟ (این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد؟ اون بلیط شانس دائم بگو قسمتِ کی شد؟)

بعد از تفکر، بکوش و از خداوند با زاری و عجز تمنا کن که وظایفت را به تو بنماید.

و انجام آن وظایف عزمی نیاز دارد. عزم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبرانِ آن‌چه که در انجامش کوتاهی کرده در زمان حیات، و بالاخره آن که ظاهر و صورت وجود خودش را شرعی کند. آنطوری که بر حسب ظاهر حکم کنند که این شخص، انسانِ شرعی است.

کسی گمان نکند که بدون تطهیر ظاهرِ مملکت انسانیت، می‌تواند به حقیقت انسانیت نائل شود و یا تطهیر باطن کند که این غروری است شیطانی و از حیله‌های بزرگ ابلیس است و تا سالک، فتحِ مملکت ظاهر نکند، از فتوحات باطنی بالکل محروم است و راهی برای سعادت او گشوده نگردد.

پس بکوش که صاحب عزم شوی و بدان که جرئت بر معصیت و ارتکاب آن انسان را بی‌عزم می‌کند و او را ممکن است چنان در پرتگاه هلاکت افکند که دیگر نتواند از برای خود چاره کند بلکه در صدد چاره‌جویی هم برنیاید...


+جمله‌ی آخرش خیلی وحشتناکه. نه؟ خیلی خیلی خیلی! :((

+اینجا اون مرحله‌ایه که باید در جهت رفعِ بندها تلاش کنیم. اون بندهایی که برخی‌هاشو در کامنت‌های این پست نوشتیم ولو به ظاهر.

+عنوان: نقل از آلبرت آینستاین یا همون انیشتن، رفیق خودمون. :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۷ ، ۰۹:۱۸
لوسی می

۱. من اسم جناب هاشمی شاهرودی رو در پست قبلی غلط بنویسم و احدی نه متوجه بشه و نه تذکر بده!

۲. من "هجرت از خود به سوی خدا" رو "هجرت از خدا" بنویسم و احدی نه متوجه بشه و نه تذکر بده!

اصلا منم دیگه بهتون تذکر نمیدم :(


۳. اگر دوست داشتید امثال دو پست قبل رو ادامه بدم بهم بگین.

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۱۱:۲۲
لوسی می

من برای رشد کردن خیلی کارها کرده‌م(الکی!)

خیلی راه‌ها رو امتحان کردم، خیلی رذیله‌ها رو کنار گذاشتم، رو نمازهام کار کردم، رو ارتباطم با امام عصر کار کرده‌م، رو خشمگین نشدن کار کردم، رو انجام واجب و ترک محرمات کار کرده‌م، رو برنامه‌ریزی کار کرده‌م، رو اهمیت ندادن به حرف مردم و داشتنِ اعتماد به نفس کار کرده‌م، رو نرم کردن زبانم کار کرده‌م، نمیگم همه رو به غایت پیش بردم و الان مشکلی از این موارد ندارم. چرا دارم. زیاد هم دارم. اما هر کدوم از اینها تو یه دوره‌ای از زندگیم اولویت اولم بوده. مثلا یک ماه و دو ماه مجدّانه به رفع یک رذیله پرداختم ولی به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم! رذیله‌هه کمی بهتر شد اما من نشدم! و همین شد که رهاشون میکردم و ناامید و سرگشته به دنبال گره کوووورِ زندگیم گشتم.

اونهایی که از مدتها قبل با من همراه بوده‌ن میدونن بارها از این موضع و این سرگشتگی‌ها پست گذاشتم و بیچارگیمو به اشتراک گذاشتم و بارها هم سرزنش شدم!

من خیلی فکر کردم، خیلی گشتم و مدام پرسیدم که اون گره کور زندگی من کجاست؟ اون چیه که پامو بسته و هر کار میکنم بازم نه قلبم نورانی میشه و نه خیال‌ها و توهمات ذهنیم کم میشه، و نه نمازهام که عصاره‌ی حیات معنوی منه درست میشه، چرا من آدم متشرعی هستم که مومن نیست؟ مگه قرار نبود شریعت من رو هدایت کنه؟ مگه قرار نبود دل دادن به شریعت و اطاعت از اون درهای کمال رو به روی من باز کنه؟ مگه قرار نیست من مسلمان باشم و مهتدی؟ مگه قرار نیست انجام واجب و ترک محرم راه رو نشون بده و باز کنه؟ پس کو؟ چی شد؟!

پستهای مرتبط با این درگیری‌ها تو وبم زیاد بوده. از چراییِ خسارتِ دنیا و آخرت خوارج و ابن ملجمِ نمازشب‌خوان و شمرِ جانباز صفین بگیر، تا بیان بیچارگی‌های خودم.

این همیشه‌ی همیشه سوال بزرگ زندگیم بوده.

تا اینکه به لطف خدا، پس از رخ دادن سلسله اتفاقات بسیااار، بزرگی به من گفت:

"پرداختن به قِشرِ اعمال و رعایتِ ظاهر آن و محروم بودن از برکات باطنی آنها، از اعلا مراتبِ خسران است و موجب حسرت‌هایی است که عقل ما از درک آن عاجز است."

و من عرض کردم که ای استادِ الهی! به من بگو که دردم از کجاست؟ که به نظر میرسه من هم فقط ظاهر اعمال رو رعایت میکنم. باطن این اعمال کجاست؟

و ایشان فرمود: 

"ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر زحمتی که هست احوال خودت را اصلاح کن."

گفتم "کدوم احوال؟ آن کدام حالت است که اثر باطنیِ تمام افعال مرا خنثی می‌کند و جز ظاهر اعمال چیزی برایم نمی‌ماند و مرا خسر الدنیا و الآخره کرده است؟"

فرمود: 

"قوتِ سلوک هرکس به مقدار قوت نظرش بر عزت پروردگار و ذلّت عبد است. و هرچه نظر انانیت و خودبینی و خودخواهی در انسان غالب باشد، انسان از کمال انسانیت دور، و از مقام قرب ربوبی مهجور است. پاره کردن این حجاب از تمام حجاب‌ها مشکل‌تر و خود، مقدمه‌ی پاره کردن سایر حجاب‌هاست و این همان کلید غیب و شهادت و راه عروج به کمال روحانیت است. اولین شرط سلوک الی الله خروج از منزل خودبینی و خودپرستی است. پس هرکس با خودبینی و در حجابِ خودخواهی طی منزل کند، تلاشش باطل است و هرچه بیشتر پیش رود بیشتر به خودبینی می‌رسد.

پس سالک را ضروری است که به مقام ذلت خود پی ببرد و هرچه این نظرِ ذلت، قوت گیرد عبادتش روحانی‌تر و روحش قوی‌تر شود."

و من لبرییییییز از خودبینی و خودخواهی‌ام.. و هرکار میکنم و هر عبادتی انجام میدم با محوریت منافع و لذات شخصیِ خودم و یا ترس از عقوبته.

که عبادت از روی ترس دوزخ و شوق بهشت ابتدایی‌ترین مرحله‌ی عبودیت است.

هدف پایانی تکلیف الهی نه عالم شدن است، نه فیلسوف شدن، نه فقیه شدن و نه عارف شدن، بلکه انسان کامل شدن است. و انسان کامل شدن یعنی به مقام نورانیت قلب رسیدن. و نورانیت قلب جز با خالی شدن از خود، و پر شدن از ربوبیت حق ممکن نیست.

و هر تلاشی در این مسیر و هجرت از خود به سوی خدا، ان‌شالله ماجور و مستوجب برکت است که می‌فرماید:

و من یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً الی اللهِ وَ رسولِه ثُمَّ یُدرِکهُ الموتُ فقَد وقَع اجرُهُ علَی اللهِ.

هرکس از خانه‌اش بیرون رود در حالی که به سوی خدا و رسولش هجرت می‌کند و آنگاه مرگ او را دریابد پاداش او بر خدا واقع و لازم شده است. (۱۰۰ نساء)



+پیکر یکی از عزیزترین مهاجرانِ الی الله امروز تشییع میشه، من از صمیم قلب برای آیت‌الله شاهرودیِ عزیزممممم درجات اعلی و همنشینی با شهدا و رحمت و مغفرت الهی رو آرزو میکنم. اگر براتون مقدوره امشب برای ایشون قرآن و نماز شب اول قبر بخوانید. برای محمود بن علی هاشمی شاهرودی.

+از همه‌ی بزرگوارانی که لطف کردن و با مناعت طبع منت گذاشتن و برای پست قبل کامنت گذاشتند و منو به بسیاری رذیله‌هام و غفلت‌هام آگاه کردند، ممنونم امیدوارم این مطالب و فکر کردن بهشون و تلنگرهای جمعیمون باعث برکت در زندگیهای همه‌مون بشه.

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۶
لوسی می

فکر می‌کنین مهم‌ترین اخلاق، ویژگی، خصوصیت شخصیتی، و رذیله‌ای که مانع از اوج‌گیری و پرواز روحتون میشه چیه؟

اون چیه که پاتون رو بسته و شما رو زمین‌گیر کرده؟

قطعا چیزهای زیادی هست، اما یکیش از همه مهم‌تره دیگه.



اگر دوست دارین ناشناس کامنت بذارین.

اما مهربون باشین و کامنت بذارین لطفا :)

۵۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۰۸:۳۶
لوسی می

شعر هستی،

بودن و کوشیدن،

رفتن و پیوستن،

از کژی بگسستن،

جان فدا کردن در راه حق است. :)



+این اجرای کر رو خیلی دوست دارم.

برام جزو معدود اجراهای دلنشین کر هست.

حتما بارها شنیدینش، اما به جملاتش توجه کردین؟

من احساس میکنم تک تک جملاتش با مفهوم و معنی چیده شده،

و پر از امیدبخشی و انگیزه‌ی حرکت و زندگیه :)



+اومدم فایل رو وسط متن آپلود کنم، بعد که پلی کردم دیدم صدای پسرکمه :/

بعدم دیگه وسط متنش فایل نیومد!

یادم باشه یه بارم صدای بچه‌ها رو بذارم ^_^

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۰۸:۴۹
لوسی می

امروز رسماً درس خوندن برای کنکور رو شروع کردم!

میدونم خیلی دیره، ولی خب کاچی بهتر از هیچی! :)

اما متاسفانه حریف خودم نمیشم!

یه کتاب از نمایشگاه خریده بودم، و تک تک سلولهام بهم میگن درس رو ول کن، اونو بخون!( که پست قبلی از اطاعت از هوای نفس و تورق اون کتاب حاصل شد!)

و من عملاً دارم با درس خوندن خودم رو شکنجه میدم، و خوندن اون کتاب رو به عنوان جایزه‌ای برای پنج روز درس خوندن، به اندازه‌ی برنامه، تعیین کرده‌م.

چقدر درس خوندن سخته! 

اونم درسهای مَردُم! والا بیخودی اسیر شدیم با این تغییر رشته‌ دادنام. :((

شما باور نمی‌کنین اما جدی جدی انگار که خودمو بسته‌م به تخت و دارم درد می کشم!

باورم نمیشه چند سال درس نخوندن چنین بلائی به سرم آورده باشه!

برام سخته!

خیلی خیلی خیییییلی سخته! :/

فقط امیدوارم نتیجه‌ی دلخواهم رو کسب کنم.

میشه یعنی؟!

ان‌شالله. :)

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۷ ، ۲۱:۵۳
لوسی می

مَثَل دنیا، همچون مَثَل آب دریاست،

انسان تشنه هرچه از آن بنوشد تشنه‌تر شود،

تا آنکه او را بکشد..


+حضرت امام صادق_علیه السلام.

در اصول کافی جلد دوم.

+عنوان از حسین غفاری اردبیلی.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۷ ، ۱۵:۱۰
لوسی می

گاهی آدمیزاد استرس داره، دستاش می‌لرزه، صداش می‌لرزه، دلش آشوبه و خودشم می‌دونه اینا از استرسه.

اما گاهی هم ناشی از حجم و فشار استرس در حال له شدنه اما متوجه نیست،

یه وقتهایی که میگه و می‌خنده اما تا میشینی پای حرفش میزنه زیر گریه،

یه وقتهایی که بدون دلیل کلافه است و با همه دعوا داره،

یه وقتهایی که بیمار میشه و هیچ دلیلی جز فشار عصبی برای بیماریش پیدا نمیشه.

اینطور وقتها هیچ‌کس نمی‌فهمه اون آدم چقدر تحت فشاره...

و هیچ‌کس بهش کمک نمی‌کنه، 

و هیچ‌کس باهاش همدل نمیشه..



+ما هیچکدوممون هیچ‌وقت نمی‌تونیم همدیگه رو بفهمیم.. و هر انسان موجودی منحصر بفرده که احتمال پیدا شدنِ یکی نظیر او در دنیا صفر مطلقه!

صفر مطلق!

+ذات انسان تنهاست و تنهایی بزرگترین درد بشریت است.

+یا انیسَ من لا انیسَ له و یا صاحبَ من لا صاحبَ له.

این تصور که اصلاً انیس و صاحبی جز او ممکن الوجود باشد، فقط یک توهمه.

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۵
لوسی می

با این سن و سال،

هنوز که هنوزه تو خیلی چیزها اندر خم یک کوچه‌ام!

:(



+حس میکنم ناشی از اثرات خانه‌نشینی دارم به یک جماد فکری دچار میشم. :(

+دارم فکر میکنم آخرین باری که به خاطر سن و سال کسی ازش انتظار خاصی داشتم و برآورده نشد، کِی بود؟

+مسئول یکی از موسسات تماس گرفت گفت برات کلاس نداریم، دکتر هم که نیستی وگرنه کلاس ارشد رو بهت میدادیم! :(

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۱۹:۰۹
لوسی می

در حالی که کمتر از یک ماه پیش سی ساله شدم،

امروز با افلاکیان تولد سی و یک سالگیمو جشن میگیرم!

:)

خیلی جذابه، نه؟ :)



+عیدتون خیلی مبارک^_^

التماس دعا :)

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۷ ، ۰۹:۰۵
لوسی می