لعنت خدا بر بعضیا...
+و ترامپی که از برجام خارج شد..
دروغ چرا؟ احساس ذلت میکنم!
لعنت خدا بر بعضیا...
+و ترامپی که از برجام خارج شد..
دروغ چرا؟ احساس ذلت میکنم!
منیت، اومانیسم و اصالت نفع تعابیر ساده ای هستند که میشه گفت پایه و اساس اندیشه ی غربی و کاملا در تضاد با اندیشه ی شرقی و در نقطه ی اوج اون، اندیشه ی اسلامی هستند. در اندیشه و فلسفه ی شرقی واژه هایی مثل ایثار وجود داره و مقدس شمرده میشه که چیزی فراتر از محبت و خیر رسانی به بقیه ست. در ایثار کردن عملا باید بر ضد اندیشه ی اصالت نفع، عمل بکنی! یعنی منفعت خودت رو رها کنی و زیر پا بگذاری به خاطر شخص دیگر. حالا اینا رو بلدیم دیگه.
تو اندیشه ی اسلامی یه چیز دیگه هم داریم به اسم خلوص نیت.
خلوص نیت یک حرکت یا نیت خاص در مورد یک کار خاص نیست که من فلان کار رو با نیت خالص انجام بدم. نه. خلوص نیت یک نوع سبک زندگیه. انسان خالص کسیه که از منفعت خودش که میگذره هیچ، بلکه هیچ منیتی در وجودش نداره. یعنی اینکه من خوش باشم، من خوش بگذرونم، به خودم اهمیت بدم، من در آرامش باشم و اینا اصلا تو مرامش نیست که هیچ، حتی نمیگه "من" خوبی می کنم، "من" ایثار کنم! یعنی اصلا منی در وجودش نیست و هرچه که هست به خاطر خداست. غالبا حتی می بینیم انسانهای خالص کارها و اعمال نیکشون بروز داده نمیشه که هیچ، پشت سرشون هم کلی صفحه گذاشته میشه و اینها هیچ اصراری هم ندارن که سایرین رو مِن باب گرفتنِ تایید خوب بودنشون توجیه کنن! کار خودشونو میکنن و بهتره بگم وظیفه شونو انجام میدن چه اینکه بقیه فکر کنند اونها آدم های خوبی هستند یا نیستند! در نتیجه حتی "من" محبت میکنم و خوب هستم رو هم در خودشون کشتن! "من"شون براشون اهمیتی نداره و اهمیت این "من" فقط تا حد حفظ عزتشون هست که اون باز بحث دیگه ایه.
حالا این تفاسیر رو گفتم که بگم فضای مجازی داره با ما چه کار میکنه؟
شما یه پیج اینستاگرام داری، یه کانال تلگرام خدابیامرز داری، یه وبلاگ داری و از این چیزا، و تمام اختیارات اون پیج با شماست. شما یه پیج داری و خدای پیج خودت هستی! کسی بر خلاف نظرت نظر بده میتونی بلاکش کنی و یا کسی کامنت مخالف بذاره کامنتشو حذف کنی و اجازه ندی احدی آرامشت رو به حق یا به ناحق بر هم بزنه چون "خودت" مهمی و قدرتشم که داری. بدیهیه که از مهمترین فلسفه های خلقتِ شبکه ای مثل فیس بوک و اینستاگرام و امثالهم رفع عطش "دیده شدن" در بشریت بوده! خب هم قادر هستی به اِعمال قدرت علیه مخالفان و هم همه ی تلاشت رو میکنی برای ایجاد جذابیت جهت رسیدن به هدف مقدسِ "دیده شدن" و جذب فالوور و تایید شدن و تشویق شدن و همه ی تبعاتش. و هی هر روز منِ وجودت قلنبه تر، خداتر، محق تر، مهم تر و عزیزتر و خودخواهتر میشه و بعد تو می مونی و منیتت و دیگر هییییچ.
بدیش اینه که عامل شکل گیری این "منِ" مهم و عزیز لزوما پاکی و صداقت و ارزشهای دیگه ی انسانی نیست و اگر هم باشه درد اونجاییه که این ارزشهای انسانی در ارزش دادن به وجود تو و بزرگ کردن روحت بی اثر هستند چون تو همه ی ارزشش رو برای جذب فالوور و جذب تاییدات سایرین خرج کردی :)
با این تفاسیر، به کجا چنین شتابان؟
اصلا من گَوَن، شماها نسیم ؛)
+ تعابیری که گقتم شاید بی ربط به نظر برسه اما اگر در هرکدوم دقت کنین می بینین که کاملا مرتبط و وابسته اند. من یه حداقلی از نتیجه ی شوم خدایی کردن در فضای مجازی رو گفتم بقیه ش با خودتون.
+این متن به این معنی نیست که هرکسی که پیج داره و فعال مجازیه مبتلا به خودخواهی و منیته اما قطعا در خطر ابتلا به خودمحوری و اصالت و ارزش دادن به منافع شخصی و سقوط در این مهلکه ست.
+با پشتیبانی یکی از خریدهای اینترنتیم تماس گرفتم. همون اول میگه آدرس ایمیلتون چی بود؟ میگم فلان دات کام! رفت اسممو چک کرد و اومد گفت سلام لوسی می جان. چه کمکی ازم برمیاد؟
میگم مگه شما خانم هستید؟ میگه نه! من آرمان فلانی هستم! :/
خدایی این درسته آخه؟ قرار نیست همه از فرهنگ غربیِ لوسِ شما خوششون بیاد که! :/
خیلی خیلی مهربانانه و محترمانه حالشو گرفتم! :/
فأما بنعمةِ ربِّکَ فَحَدِّث.
+درباره ی نعمتهای پروردگارت سخن بگو.
++بگم؟
براتون بگم که روز پنجشنبه من مرگ همه ی آمال و آرزوها و امیدهام رو به چشمم دیدم؟
براتون بگم که لحظه لحظه ی اون یک ساعت فکر میکردم که دیگه زندگیم هیچ ارزشی نداره،
اما تو تمام اون لحظه های طاقت فرسا که داشتم می مردم و کم مونده بود از فرط غم و غصه دق کنم،
فکر میکردم که خدا منو می بینه، و محال ممکنه که دستم رو نگیره که در اوووج اضطرار بودم..
رفقا گم شدنِ بچه ی آدم، گم شدنِ پاره ی تن آدم، بدترین دردیه که آدمیزاد میتونه بهش مبتلا بشه،
تو اصلا نمیتونی اون حسها رو تصور کنی!
چشماتو می بندی و باز می کنی و میگی الانه که بدویه بیاد بغلم و بگه مامانیییییی!
اما نمیاد! و تو نمیدونی کجاست! دست کی افتاده؟ داره چه کار میکنه! میخنده یاگریونه؟ اصلا حواسش هست که تو دیگه پیشش نیستی؟
هر بچه ای که می بینی میدوی سمتش میگی پیداش کردم!
اما اون نیست... یهو می فهمی که اون نیست و دوباره زندگیت رو سرت خراب میشه...
آآآآآخ که من تو اون یک ساعت دق کردم گل پسرم!
اونقدر که هنوز که هنوزه بعد از نزدیک به چهل ساعت از اون ماجرا،
اشک میریزم و دعا میکنم که خدا برای هیچکس نخواد که حتی یک لحظه، یک آن، اون حسها رو تجربه کنه...
خدایا تو دوباره گل پسر رو به من دادی.
برای بار دوم،
صحیح و سالم.
اگر لحظه لحظه ی عمرم شکر کنم کمه.. به خدا کمه، کم بودنش رو با ذره ذره ی وجودم می فهمم...
و این فقط یکی از نعمتها و لطفهای تو به ما و زندگی ماست...
فاما بنعمة ربک فحدث.
الحمدلله.
عید شما مبارک.
+دیشب و امروز مدام به این فکر کردم که چه پیام تبریکی برای امروز بنویسم!
هیچی به ذهنم نرسید.
الانم ده بار نوشتم و پاک کردم.
انگار واقعا هیچ لغتی گویا نیست،
پس زیاده عرضی نیست.
عید شما مبارک.
ای وای از کسی که،
"لپ تاپ مرده" باشد..
علمش درون لپ تاپ،
لپ تاپ، مرده باشد.
+ این منم. یک عدد لوسی میِ "لپ تاپ مرده"!
خدا لپ تاپاتونو براتون حفظ کنه.
بالاخره رفتم این دندونِ کرم خورده رو کشیدم!
الان با یه گاز در داخل دهان،
نشستم اینجا.
صبح بیدار شدم شال و کلاه کردم تنهایی رفتم دندونپزشکی،
دندونمو کشیدم اومدم!
و توسط مستر مورد تحسین واقع شدم و به من افتخار کرد که با شجاعت تنها رفتم :))
خدایی فلسفه ی خلقت دندون عقل چیه؟
جز اینکه نظم همه ی دندونهاتو به هم میریزه،
عامل صدمه ی شدید به لپته،
و خیلی زود هم می پوسه،
و بعدم باید بری بکشی!
خب چرا؟ واقعا چرا؟ :|
اینکه میگن آدم عقل نداشته باشه دردسرهاش کمتره، درست میگن! :دی
+با اینکه دندونم برای کشیده شدن خیلی اذیت کرد و دکتره کپ کرده بود که چرا کنده نمیشه،
اما به نسبتِ جراحی خییییییییییییییلی ساده تر بود.
خودمو برای چیزی مثل جراحی آماده کرده بودم!
من تجربه ی جراحیِ دندون عقل رو هم داشتم،
و باید بگم اصلا و ابدا با کشیدنِ دندون قابل قیاس نیست!
اصلا ها!
من یادمه بعد از جراحی (با اینکه هشت سالی جوون تر بودم و مثلا بنیه ی قوی تری هم داشتم!)
خوب که جراحیم تموم شد، دکتره یک بی حسیِ دیگه تزریق کرد،
گفت: اینم برای اینکه برسی به خونه تون! :))
و واااای از لحظه ی شروعِ کاهش بی حسی!
واااای! خدا نخواد برای کسی که کار دندون عقلش به عفونت و جراحی برسه!
وای وای وای!
مواظب دندوناتون باشین :)
شبکه ی مستند داره یه برنامه در مورد غذای سالم نشون میده،
نتیجه ش اینه که:
1. اگر میوه بخوری، آنتی اکسیدانی که وارد خونت میشه صد برابرِ وقتیه که آبمیوه میخوری! و هرچقدر هم بیشتر بخوری فایده نداره! حدشو بدن نگه میداره.
2.تخم مرغ سرخ کرده خیلی هم خوبه و تخم مرغ روغن رو جذبِ خودش نمیکنه! (حیف که این قسمتشو نتونستم کامل ببینم بفهمم تخم مرغ چه مدلی خورده بشه بهترین مدلشه!)
3. مایکرویو یکی از سالم ترین انواع تبخ رو ایجاد میکنه که ویتامینها رو هدر نمیده مخصوصا ویتامین سی.
4. خوردنِ مولتی ویتامین، فایده ی خاصی نداره و مکانیسمهای دفاعی رو افزایش نمیده و ممکنه باعث سرطان ریه و پوست بشه!
5. خوردنِ تخم مرغ و گوشت در صبحانه_ با وجودِ اینکه حجم کربوهیدرات و کالری و گلوکز مشابهی با میوه و ماست، یا غلات و شیر داره، باعث میشه که زمان بیشتری سیر بمونید و بتونید میان وعده ی میانِ صبحانه و ناهار رو از برنامه حذف کنید که خیلی هم عالیتره!! (جالبه برام، که میگه میان وعده نخورید سالم ترید!)
6. آیا واقعا مدرکی وجود داره که بگه نوشیدنِ روزی "هفت" لیوان آب مفید و ضروریه؟ میگه نه! :| روزی سه و چهار لیوان هم کافیه و اصلا هم لازم نیست آب باشه. اگر آبی که میخورید به حد معقولی شکر، یا نمک، و آب لیمو رو داشته باشه، جذب آب و تأمین آب بدن و زمان حفظ آب بدن رو افزایش میده و شیر، بهترین آب رسان بدنه، و مقدار چربی شیر هم اثرگذار نیست! (یعنی شیر کم چرب و پرچرب و اینها تاثیر متفاوتی ندارن)
7. چربیهای اشباع شده در شیر گاو نه تنها هیچ اشکال و ضرری برای بدن ایجاد نمیکنن که مفید هم هستن. شیر منبع شاخص B12 است و جذب بدن از شیر، از همه ی منابع B12 بیشتره. و مانع از زوال عقل در پروسه ی پیریه! و میزان یدِ مفید شیر گاو از همه ی انواع شیر بیشتره. یعنی کلا شیر بخور زنده بمون، سالم بمون، فرمانروایی کن که میگن، درست میگن!
8. سم زدایی به صورت طبیعی در بدن اتفاق میفته، با رژیم غذایی معمولی! و آب دتاکس یا معجون افرا یا هرچی ادعا میشه سم زداست، هیچ اثری نداره!
9. لازم نیست میوه های گرون، یا روغنهای عجیب بخریم! روغن کلزا، بهترین نوع روغن روزانه ست و زالزالک اونقدری که ادعا میشه ویتامین داره، به همون اندازه هم جذب بدنتون نمیشه و کینوا (فکر کنم همون خاویار گیاهی منظورشه) هم منفعت بیشتری نسبت به جو ایجاد نمیکنه!
10. غذای سالم، همون غذاییه که به صورت معمول تو بشقاب شماست :)
+خوشم میاد که محصولات رو برداشته و مقایسه میکنه و اصلا و ابدا اصراری نداره که برندِ محصول رو بپوشونه!
و آخرشم میگه اینا هیچکدوم به درد نمیخورن! و با ادعای سلامت دارن گولمون می زنن. :))
شب و روزم قاطی شده،
خواب و بیداریم هم قاطی شده!
شبها تا دو و نیم سه بیدارم، و صبحها تا ده میخوابم!
اگر پسرک بود نمیذاشت یه لحظه درست حسابی صبحها چشم رو هم بذارم،
هرچند که گل پسر هم که هست، هی باید بلند شم براش بساط بیارم و کلاً حواسم بهش باشه،
اما لااقل میذاره یه ربع چشمامو ببندم و خیالم راحت باشه که الان نشسته و داره خوراکیشو میخوره،
یا بازیشو میکنه و دسته گلی به آب نمیده.
اما برای پسرک، دریغ از یک لحظه که من میتونستم بالای سرش نباشم!
هنوزم همینطوره.
واقعا پسرک غیر قابل پیش بینیه!
+جگرگوشه های من وااااقعا تو دنیاشون و روحیاتشون و رفتارهاشون با هم متفاوتند! واقعا واقعا واقعا!
در حدی که الان هرچی فکر میکنم هیچ مشابهتی بینشون پیدا نمیکنم که بخوام بگم لااقل از این لحاظ شبیه همن! :|
یه نرم افزار خریدم.
خب میدونستم که نرم افزار فقط روی یک سیستم قابل اجراست،
حالا می بینم سازندگان،
محض حفظ حق کپی رایتشون،
کلا هرگونه امکانِ اشتراکِ استفاده از این مطالب رو غیرفعال کردن!
یعنی نه پرینت میشه گرفت،
نه اسکرین شات،
نه پرینت اسکرین،
نه اسپینینگ!
قبول دارم که حق کپی رایت باید رعایت بشه اما حق خریدار هم باید در مالکیت اموالش رعایت بشه دیگه!
نباید؟!
مثل اینه که نتونی حتی موضوع کتابت رو به بقیه بگی،
یا کتابت رو بدی یکی دیگه هم بخونه!
:|
+فکر میکنم همین که نرم افزار انفرادیه و نمیشه رو ده تا سیستم اجراش کرد کافیه دیگه.
اینکه حتی توضیحاتش و جزئیاتش رو هم نشه در اختیار کسی قرار داد یا حتی مشترکا خریداریش کرد، یه کم زیاده رویه.
+حالا جالبه قصد من از اسکرین شات گرفتن این بود که ایراد نرم افزار رو به پشتیبانیشون بگم، این شد که فهمیدم همه چیز غیرفعال شده.
در نتیجه مجبور شدم کل ایراد نرم افزار رو توضیح بدم و صفحه ی مورد نظر رو توضیح بدم و پیغام خطاش رو بنویسم تا بهشون بگم! :|
+این پست به این معنی نیست که من شاکی ام! بهشون هم حق میدم، چون اگر انتشار آزاد بود کسب و کارشون قطعا کساد میشد!
اما فکر میکنم یه سطحی از حق مالکیت رو هم باید برای خریدار قائل بشیم دیگه.
هرچند نمیدونم اون سطح حق مالکیت چقدره!
دیروز با کلی سلام و صلوات و خیرخواهی و امثالهم،
خودمون رو وارد یه ماجرای میانجی گری کردیم!
خواستیم یه ابرویی که خراب شده بود رو درست کنیم،
اما رفتیم دیدیم چشمش هم کوره! :|
+دیشب خیلی مضطر شده بودم،
خب تو این شرایط کاری که میکنم اینه که عزیزترین موجودیت خونه مون رو میذارم جلوم،
و خدا رو به کتابش قسم میدم،
که راه درست رو جلوی پام بذاره.
آیه هایی که برام اومد،
باعث شد حس کنم که باید پامو از این ماجرا بکشم بیرون!
هنوز به برداشتم از آیات شک دارم (چون میانجیگری برای اصلاح امور واقعا کار مقدسیه!)
اما واقعا آیات پر ابهتی بود...
کسی میدونه چطور میتونم صحتِ برداشتم از آیات رو محک بزنم؟
مثلا نهادی، جایی، کسی که بگه این آیات با اون شرایط چطور سنخیتی پیدا می کنه؟!
وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ.
+برای خودم متأسفم.
+یه کارایی دارم میکنم مثلا، به حساب خودم یه برنامه هایی ریختم برای رسیدن به چیزی که در رسیدن بهش طمعِ بسیار دارم،
اما نمیشه! انگار یه جاهای کار می لنگه و نمیذاره به هدفم برسم، و این یعنی برنامه ی من بسیار بیخود و بی نتیجه ست!
خب از طرفی هم نمیخوام برنامه هامو بیخیال بشم چون دیگه چیزی برام باقی نمی مونه که به نتیجه امیدی داشته باشم!
اما واقعا مونده م که چه کار کنم :((
کاش بفهمم کجای کار میلنگه :(
برام دعا کنین.
+و تنها شیطان بود که باعث شد آن را فراموش کنم(63کهف).
+چطور یادم رفت اعیاد روتبریک بگم؟؟! :|
دوباره متنِ اصلی! :((
عیدتون مبارک :*
هرچند که در ناامیدی بسی امید است و اینها،
اما واقعا امروز با دیدن ظرفیت دانشگاه ها برای پذیرش در رشته ی امتحانیم،
امیدم بالکل ناامید شد.
ظرفیت کل کشور برای این رشته حتی 15 نفر هم نیست! :|
و دانشگاه ما هم روزانه و شبانه رو هم دیگه کلا 4 نفر هم نمیگیره!
و از اونجایی که من فقط میتونم در همین دانشگاهِ مجاور خودم به تحصیل بپردازم،
نتیجه میگیرم که فقط با رتبه ی یه رقمی امکان قبولی در دانشگاه خودمو داشتم که اونم از دست رفت.
همین دیگه.
اینم از این.
+البته که تو مصاحبه شرکت میکنم اما واقعا دیگه امیدی ندارم. :(
+حالا جالبه که ظرفیت دکترای رشته ی کارشناسیم در کل کشور حدود 200 نفره!! :|
با خودم میگم من که قرار بود نخونده شرکت کنم، کاش لااقل اونو شرکت میکردم امسال :))
چقدر شام درست کردن کار سختیه!
من معمولا شام درست نمیکنم و غذاهای سبک و یهویی و سرد میخوریم و نهایت شاممون دیگه کوکو و املته،
اما دو شبه که دارم شام می پزم و واااااقعا خسته میشم!
خیلی انرژی میگیره!
تازه امشب هم شام پختم هم ناهار فردا رو،
قشنگ پدرم رو در آورد.
آقایونی که خانمهاتون هرشب شام می پزن قدرشونو بدونین.
:)
این روزها هوا قدری سرد شده،
اما تابلوی نمایش شاخص آلودگی هوا که تو مسیرم قرار داره همه ش علامت هوای سالم رو نشون میده و همین به تنهایی پر از انرژی مثبته،
چه برسه به اینکه درختها در خوشرنگ ترین حالت سبزشون قرار دارن،
و بدون اغراق هربار که میینمشون تا مرز غش کردن پیش میرم.
فضای دانشگاه انقدددددر قشنگه که اصلا دلم نمیخواد برگردم خونه.
به قول استادمون(درحالی که از پنجره ی اتاقش به فضای سبز دانشگاه و بارون نم نمش نگاه میکرد!):
آدم اصلا باورش نمیشه اینجا ایرانه!
اونم مشهد!
:)
+یه همچین استاد غرب زده ای دارم من :)))
شوخی میکنم. انصافا فضای سبز دانشگاه هیچی کم از اروپای سبز نداره. :)
من بارها به مستر گفتم برای پیک نیک و دور همی باید بریم دانشگاه اصلا :))