۱. وضعیت سازمان
اینجایی که هستم یک مدیر مستقیم دارم به اسم آقای دکتر پرهام.
یک مدیر مافوقِ ایشون دارم آقای دکتر کامران. (الکی مثلاً فامیلهاشون اینقدر باکلاسه)
و یک منشی هم که همون آقای کارشناسِ خوشخبر باشه.
بقیهمون به غیر از یکی دونفر آقای دیگه همگی خانم هستیم.
ساعت کاری هفت و نیم تا دو و نیم.
و روزهای پنجشنبه هم تعطیله.
انصافاً جذابه نه؟ :دی
۲. کودکان سرگردان😭
دیشب کلا درگیر وضعیت پسرک و گلپسر بودم. با توجه به اینکه گلپسر هم سال دیگه تو سن پیشدبستانی خواهد بود کل مشکل ما از همین شنبه است تا اوایل خرداد. و بعد از اون تا حد زیادی خیالمون راحت خواهد شد.
فقط مشکلاتی وجود داره که بابتش مشورت میخوام.
اول اینکه ساعت کاری من هفت و نیم شروع میشه و من هفت باید از خونه خارج بشم.
اما پسرک ساعت هفت و چهل و پنج دقیقه تازه سرویسش میاد!
این گپ رو چطور جبران کنم؟ هر روز صبح ببرمش خونه مامانم؟
ظهر ساعت دوازده و نیم کجا ببرمش؟ بگم بیارنش سازمان دو ساعت بعد با هم برگردیم خونه؟
نکته دوم اینکه گل پسر رو نمیشه هر روز بذارم خونه مامانم. قطع به یقین حوصله بچه سر میره. باید بین خونه مامانم و مامان مستر تنوع ایجاد بشه. چون بابای من غالباً خونه نیست و مامانم تنهاست. اما بابای مستر همیشه هست و کلاً پایهی بازی با بچههاست!
اما اگر ببرمش خونه مامان مستر و پسرک هم ظهر بره اونجا، ناهار هم نگهمون میدارن. چون خونهشون نسبتاً از ما دوره. و طبیعتاً نمیشه من شش ماه هر روز یا حتی روز در میون ناهار اونجا باشم! :/
اینو چه کار کنم؟
پیشنهاد پلیز.
دیشب اونقدر به این چیزها فکر کردم که یهو تصمیم گرفتم برم بگم آقا من نمیام.
حتی به مستر هم گفتم که اصلاً ولش کن ارزش نداره! 😢
این حس سرگردانی بچهها واقعاً عذابدهنده است هرچند بچههای من خیلی مستقلن و از خدا میخوان که برن خونه مامان بزرگها!
ولی من حس بدی دارم.
۳. گذر عمرِ گران.
من تا حدود پانزده روز دیگه سی سالم تموم میشه و هیچ گونه سابقه کاری ندارم. یک سال سابقه کار ساعتی دارم که بیمه نبودم و سه چهار تا کار پروژهای کردم که همهشون مربوط به قبل از تولد پسرکه و بعد از تولد او کارهای تخصصی من به صفر رسیده و تو این مدت فقط ارشدمو گرفتم. با توجه به اینکه در مدرک دانشگاهی من تعهد به خدمت بابت تحصیلات رایگان ذکر شده من ملزم به کارکردن حداقل به مدت شش سال هستم. علاوه بر این اگر من در سن سی و دو سه سالگی هم هیچگونه سابقهی شغلی نداشته باشم دیگه خیلی بعیده که بتونم کارهای تخصصی که دوست دارم رو انجام بدم. خب روحیهی من پروژه محوره نه کارمندی. انشالله قراره ظرف دو سه سال آینده با استادم یه شرکت بزنیم و اون موقع برای اعتبار شرکت واقعاً به یه سابقه کار معتبر نیاز دارم که الحمدلله اعتبار اینجا خیلی خوبه.
البته کار کردنِ من به دلایل اقتصادی هم هست. من و مستر برای شروع اشتغال من انگیزههای اقتصادیِ کاملاً جدی داشتیم که الحمدلله خدا کمک کرد.
۴. رقابت با مردان.
وقتی سال سوم دبیرستان بودم کنکور دانشگاه آزاد شرکت کردم و سر جلسه کنکور یه فرم نظرسنجی بهمون دادن که سوال این بود که آیا با ایجاد سهمیه جنسیتی در رشتههای خاص متناسب با جنسیت موافق هستید؟ منم با اطمینان صد در صد نوشتم بله و توضیحات مبسوط دادم که بعد هم اعمال شد(فقط به خاطر نظر من😉). الان بعد از گذشت سیزده سال همچنان نظرم همونه. که دانشگاه و محیط کار نباید مملو از جامعهی نسوان باشه. قرار نیست ما خانمها جای آقایون رو بگیریم. چشم چندین و چند نفر به شاغل بودنِ یک مرده اما هیچکس از یک زن انتظار شغل و درآمد نداره. نه اینکه بگم خانمها کار نکنند اما قویاً توصیه میکنم برای کسب جایگاههای شغلی با آقایون رقابت نکنیم.
سال نود من و یک آقایی تو دانشگاه مشغول کارآموزی بودیم. وقتی بهمون گفتن یکیتون رو استخدام میکنیم بلافاصله رفتم به مدیرمون گفتم من با یک آقا رقابت نمیکنم اگر فقط یک نفر میخواین من میرم.
ولی هردومونو نگه داشت.
امسال هم وقتی برای تعیین روز مصاحبه تماس گرفتن، ازشون پرسیدم بین متقاضیان، مرد هم هست؟ آقای کارشناس گفت نه. همه خانم هستند.
من نمیگم جایگاه خودمون که لیاقت داریم رو به یک مرد بی کفایت بدیم، نه. ولی با مردها رقابت نکنیم. کلا رقابتِ آسیبزایی است.
۵. همسر همکار و مهربان.
خب نکتهی قابل توجه اینه که مرد خونه نقش تامینکننده رو داره و به این حس نیاز داره. و من اصلاً دوست ندارم که نقش تامینکننده رو بازی کنم یا کاری کنم که اعلام استقلال تلقی بشه. و از اونطرف هم دوست ندارم از پولِ حاصل از عرق جبین و کد یمین من تو خونه هیچ استفادهای نشه و بهتره بگم بهم بر میخوره که مستر هیچ توجهی به درآمد من نداشته باشه، چیزی که همیشه و همیشه میگفت که پول تو مال خودت و من بهش دست نمی زنم! تا اینکه من جیغ کشیدم و این جیغ باعث شد مستر از اون طرف بوم بیفته و اون یک سالی که من سرکار رفتم کلاً کارتم دست مستر بود!!
و برای من مهم نبود چون بالاخره منم برای تامین اقتصادیِ زندگیِ مشترکمون دارم کار میکنم و با توجه به اینکه درآمد مستر نمیتونه پاسخگوی شرایط کنونی ما باشه خب قطعاً از درآمد من هم استفاده میشه. اما کجا و چطور؟ حدود این استفاده و اشتراک درآمد باید چطور باشه؟ کمپلت بدنش دست مستر یا این تمهید بدیه؟
مثلاً پیشنهاد خودم اینه که هزینه تفریح و سفر رو از دوش مستر بردارم. و سایر هزینهها با خودِ مستر باشه. هوم؟ چطور اینو جا بندازم بدون کوچکترین مشکلی؟
ترجیحم این بود که یک حساب مشترک میداشتیم و هر دومون حقوقمونو توش میریختیم و هردو از اون خرج میکردیم بدون اینکه حساب و کتاب بشه که کی چقدر ریخت و چقدر خرج کرد. اما خب با توجه به شرایط سازمانهامون شدنی نیست.
+الآن هم دارم میرم با آقای دکتر کامران ملاقات کنم ^_^