ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۰۷۷ مطلب با موضوع «خانوادگی» ثبت شده است

خدا خیر بده اونهایی رو که در موقعیت های مهمانی،

بی هیچ منّتی،

هوای بچه های شیطون رو دارن.



+عمیـــــــقاً برات از خدا سعادت میخوام پسرخاله ی شبهِ برادر :)

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۲۱
لوسی می

مستر یهو تصمیم گرفت به خاطر روزهای ماموریتش

با پرداخت نقدی از من دلجویی کنه!

قرار شده هر شب، راس ساعت دوازده شب،

اگر مستر در شهر بود که هیچی!

اگر نبود، مبلغی معین رو به حساب من واریز کنه!

:دی



+اگر دو سه سال پیش این تصمیم رو میگرفتیم،

الان میلیونها تومن تو حسابم داشتم! :|

+درآمدزاییهای تلخ! :(

۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۸
لوسی می

خوشبختی یعنی وقتی مستر با پسرها تو اتاق با هم بازی کنن،

و جمله ی رمزی که برای خودشون گذاشتن، این باشه:

"مامان دوستت دارم!"

:)



+و این اتفاق وقتی ایده آل میشه که این جمله رو پسرک انتخاب کرده باشه! :)

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۱
لوسی می

مامان من وقتی بزرگ بشم

اسم یکی از بچه هامو میذارم علی

و یکی رو هم میذارم امام محمدباقر.

اما صداش میکنم محمد.

:)



+دلم قنج رفت برای دیدن پسرهای پسرک :)

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۰۱
لوسی می

وااای که اینقدر گل پسر خوردنی شده،

که من کلا تو فاز مبارزه با خودم قرار گرفتم!



+چه معنی داره آدم از بچه ش اینقدر لذت ببره آخه؟؟!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۹
لوسی می

به هر دو عالم ندهم،

نگاه دل جوی تو!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۰
لوسی می

دیروز قبل از افطار با بچه ها رفتیم خرید،

که برای امشبشون خوراکیهای خود خواسته، بخرن.

بعدم رفتیم یه کار پایان نامه ای انجام دادم،

و یه شاخه گل هم برای مستر خریدیم که قرار بود نیمه شب برگرده خونه.

:)



+ماشین چیز خیلی خیلی خوبی است! :)

الحمدلله که این نعمت رو داریم. ان شالله همه ی بی ماشین ها هم خیلی زود ماشین دار بشن.

اون مدتی که قبل از ماه رمضون بچه ها رو با تاکسی(!) می بردم پارک،( +)

یه بار مستر بهم گفت میخوای برات یه ماشین بخرم؟! :)

واااای که انگار دنیا رو به من دادن! خخخخ!

میدونستم که فقط تعارف کرد و تا سالها این اتفاق نخواهد افتاد،

اما همین که بهش فکر کرد که چطور میتونه منو کمک کنه که راحت تر باشم

حتی در حد تعارف،

کلی ارزش داشت برام.

:)

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۰
لوسی می

الان دیگه کاملا برام محرز شده

که تحمل غرق شدن آدمها

و علی الخصوص مستررررررر

در برنامه های تلویزیون یا هر کار لغوی رو ندارممممممم!



+غرق شدن چیز بدی است!

+هیچکس نمیدونه من چقدر مشتااااقِ حذف شدن تلویزیون از زندگیمون هستم!

اصلا از مخترعش خوشم نمیاد!

+حالا نه اینکه خودم خیلی هدفمندم و کار لغو نمیکنم! نه! اما غرق نمیشم!

بیایید همه با هم، دیگر غرق نشیم! :دی

+یک مرتبطِ بی ربط!

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۱۲
لوسی می

وقتی او داشت میترسید،

تو حواست کجا بود؟؟!




+ای وای!

مادرم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۳
لوسی می

لِتَسکُنُوا إلَیها...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۷
لوسی می

آی! آی! آی!

که کاش تو تربیت بچه ها پدر و مادر هم جهت باشن،

و یکی بیش از دیگری دغدغه نداشته باشه،

و اگر هم داره،

لااقل دغدغه های همون یکی برای دیگری مسخره تلقی نشه!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۰
لوسی می

لذت مادری یعنی

این روزها؛

وقتی گل پسر میگه "ماما"ن""!



+قبلا میگفت ماما!

الان شده مامانننننننننن!

خیلی خیلی خیلی جیگرگون می باشد.

روزی همه تون ان شالله.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۸
لوسی می

یه کمبودی من دارم که منتظر حمایت شدن از جانب دیگرانم.

البته خیلی با این کمبود مبارزه کردم و خیلی هم خوب پیش رفتم،

اما هنوزم در من هست!

با اینکه مهارت های خوبی دارم اما حمایت دیگران برام مهمه*

این چند وقت که مهمانی غریبه ها (دوستان مستر) میرفتیم،

خیلی از جانب خانمهای مجلس در شیوه های مادری کردنم، مورد تمجید واقع شدم،

از اینکه به بچه ها سخت نمیگیرم،

از اینکه آزاد میذارمشون،

از اینکه قوانین خونه برام مهمه و بهشون پایبندم،

و امثالهم.

بعد که برای مستر میگفتم میگفت آره دیگه!

تو بچه ها رو خوب تربیت کردی. :)

چیزی که هیچوقت نمیگفت و نمیگه! :|

حالا این روزها فکر میکنم من مادر خوبی بودم همیشه! :دی



+چقدر بده که آدم منتظر حمایت باشه! :|

*این بخشی از نتیجه ی اون تستی بود که دادم،

و البته خودم میدونستم که اینطوری ام!

ولی برام جالب بود که تسته هم فهمید!

تو توضیحش این بود که این افراد (یعنی امثال من) با اینکه گاهی برای حمایت و ایمنی متکی به دیگران هستند؛ اما منفعل نیستند و فعال عمل میکنند و دارای مهارتهای اجتماعی خوبی هستند که باعث کسب احترام جمعی میشه، اما یک ترس پنهان از عمل کردن به صورت کاملا خودمختار و مستقل در درونشون دارند.


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۳
لوسی می

باورم نمیشه که هنوزم امیدوارم که بیای!




+بعدا نوشت: چرا باورم نشه؟!

باورم میشه!

چون من تو رو خوب میشناسممممم!

ممنونم که اومدی!

دیر اما دلچسب. :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۶
لوسی می

امروز داشتم به فرایند مادریم فکر میکردم.

به اینکه بچه ها هیچ عیب و ایرادی ندارن،

اگر مشکلی هست از نحوه ی مادری کردن ماست.

اگر بچه مون خیلی لجبازه به خاطر اینه که به لجبازیش میدون دادیم،

اگر بهانه گیره، به خاطر اینه که میدونه با بهانه گیری ما رو خواهد داشت،

اگر داد میزنه به خاطر اینه که داد زدن ما رو دیده،

اگر هر کاری میکنه به خاطر اینه که ما یه مدلی بودیم که نتیجه ش این شده.



+من بعضی خصوصیات ذاتی بچه ها رو قبول دارم،

مثل بدخوابی، مثل دست و دلبازی، مثل مهربونی، مثل خسیس بودن، مثل از دیوار راست بالا رفتن، مثل خجالتی بودن، شلوغ بودن یا هرچیزی،

اما به این معتقدم که این خصوصیات با فرایند والدگری ما تغییر خواهند کرد،

به سمت بهبود، یا بدتر شدن.

و اگر ما سخت تر و یا سهل تر میگرفتیم وضعیت این رفتارشون چور دیگری میشد.

و مهمترین نکته در والدبودن، همراهیِ همزمان پدر و مادر در تربیته.

اگر تربیتمون سخت گیرانه ست هر دو سخت گیر باشیم،

و اگر سهل گیرانه ست هردو!

این مهمترین اتفاقیه که باید تو زندگی بیفته تا بچه ها به ثبات روانی برسند.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۴
لوسی می