وای اصلا باورم نمیشه که سر تا پا انرژی منفی شدهم
و تو این کارِ بینهایت ساده درموندهم!
حالم خوش نیست.
مغزم دیگه نمیکشه و درد میکنه،
امروز ده ساعت تمام مشغول بودم..
دلم برای بچههام تنگ شده!
کار سادهایه اما فراتر از حد تصورم حجیییییمه!
چطور حجمش رو نفهمیدم؟
چطور بهش گفتم دو روزه تمومش میکنم؟
والا هفت روزه هم تموم نمیشه!
الآن هیچی ندارم که بتونم ارائه بدم..
هرچی بیشتر میرم کمتر نتیجه میگیرم..
اصلا انگار هیچی پیش نرفته.
بدتر از ویرایشهای نهایی فایلهای پایان نامه وقتگیر و بینتیجه است!
راستش اصلا امید ندارم که تموم شدهی کار رو بتونم ببینم!
بچههااااا دعا کنین جلسه ما بی حرف پس و پیش فردا برگزار نشه!
یک روز... حداقلِ حداقل یک روز وقت میخوام... کمک! :((
کمک :(((
+بعداً نوشت: جلسه به روز بعدتر موکول شد و عملا ده ساعت کاری بهم اضافه شد.
از دعاهای همه ممنونم ^_^
واقعا برام مهم بود و هست... من آدمِ سرشکستگی و شرمندگی جلوی کارفرما و استاد نیستم... اصلا برام قابل تحمل نیست..خودم هم دیشب براش نذر کردم :)
ولی حالم خیلی بده. عملا بیمار شده م و از جام نمیتونم تکون بخورم. سرم سنگین شده. منی که هر روز از ساعت هفت بیدار و فعالم، امروز تا ساعت ده تو تخت بودم و اصلاً نمیتونستم پایین بیام...این دو سه روز گل پسر حالش خیلی ناخوش بود و تب داشت الان یه پوست و استخون شده.. بچهم آب شده تو این مدت.. همه ی اینها خستگیِ مفرطی رو به جان و روح و روانم وارد میکنه و باعث کندیِ پیشرفتم میشه.. ولی خب.. همین که ده ساعت که شاید خالصش پنج شش ساعت بشه، به وقتم اضافه شده بازم ارزشمنده. امیدوارم بتونم کار رو تموم کنم و فردا دست پر برم.. هنوز امیدوارم جلسه فردا هم به بعداز ظهرش موکول بشه :دی
ان شالله همهتون همیشه سلامت باشین.