ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
خدایا به من این نعمت رو بده
و این لطف رو بکن
که بفهمم
تحقیر کردن یکی دیگه
اول از همه،
باعث حقارت خودم میشه.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۵
لوسی می
یه مدت مدام تو رو مقصر بدونن
که یک  اتفاقی چرا نمیفته
بعد که تلاش میکنی اون اتفاقه بیفته
در لحظه ای که داریم به موفقیت نزدیک میشیم
به نحو عجیبی همه بی خیال میشن!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۴
لوسی می
چرا اینقدر خودمو در مقابل توقعات بقیه مسئول میدونم؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۴
لوسی می
هیچ چیز بدتر از حس بازی خوردن نیست!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۳
لوسی می
بعضی وقتها بچه ها
یک طوری ادای آدم رو در میارن
که آدم تا اون موقع نمیدونست همچین رفتاری هم نشون میداده!


+دمشون گرم!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۳
لوسی می

رفته با لوازم من کلی رنگ اینور و اونور پاشیده

می بینه ناراحتم

میگه مامان میخوای نازت کنم؟!

میگم نه! چون دستهات کثیفه! منم ناراحتم.

خوب که دستهاشو میشوریم

میاد نازم میکنه میگه:

بیا! نازت کردم دیده!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۲
لوسی می

پایه ی یکی از میزهای عسلی رو بالکل شکسته

مهمون دیشبمون می پرسید اینو کی  شکسته؟

با چهره ی عاقل اندر سفیه میگه:

خب من سِسَستم دیده!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۲
لوسی می
بعضی وقتها فکر میکنم
کاش من و مستر قدری مشهور بودیم
که تو مراسمات و تیپ های خاص
همه مدام ازمون عکس میگرفتن
بعد دیگه مجبور نبودم هی به مستر اصرار کنم
یه جا واستیم عکس بگیریم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۰
لوسی می
وقتی بالاخره ناچار میشی
نظر مرجع تقلیدت را در مورد نام مورد نظرت بپرسی!  


+البته هنوز درگیر میزنیم!
ولی خب چه میشه کرد!
+احتمالا ناچار باشم برای خیلی ها خیلی توضیح ها را بدهم :|
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۳۰
لوسی می

و این بلاگفای روی اعصاب!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۲۹
لوسی می
میگم پاشو لباستو درآر
دکمه هاشو باز میکنم که در بیاره
میگه خودم!
بعد که می بینه دکمه های لباسش بازه
میگه:
عه! اینکه "دره"!
:))
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۲۸
لوسی می
دیشب مهمون داشتیم
و آهی در بساط خانه نبود!
هی تعارف کردم که شام بمونید
اما از جام تکون نمیخوردم!
واقعا نمیدونستم اگر می موندند تکلیف چه می شد!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۲۸
لوسی می
این بچه های آبرو بــــــــــــــــــــــــــــرررررررررررر!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۲۸
لوسی می

درد بدون شرح!



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۲۹
لوسی می

چقدر دلم میخواست

اونقدری که من به آینده ی بچه هام فکر میکنم

مستر هم

اهل تفکر و رویا پردازی و صحبت کردن در این باره می بود...

یا گاهی برای بچه ها نامه می نوشت!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۷:۲۷
لوسی می