ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1329.

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۵ ب.ظ

گاهی اوقات احساس میکنم

زندگیم شده دویدن، در حال رسیدن به یک جایی که معلوم نیست کجاست..

روزها رو شب میکنم که "شب بشن و بگذرن"

مأموریت های مستر رو تحمل میکنم که "تموم بشن"

اذیت های بچه ها رو تحمل میکنم که "بزرگ بشن"

آزار و اذیت های این و اون رو فراموش میکنم که "دیگه نباشن"

می فهمین چی میگم؟

انگار زندگی میکنم برای رسیدن به روزی که

هیچکدوم از این سختی ها نباشه

روزی که

بالاخره مأموریت های مستر تموم بشه

بالاخره من یک آدم شاداب بشم

بالاخره بچه های من به جایی برسن که همه باهم بتونیم از زندگی لذت ببریم

بالاخره یه روزی بیاد که بگن دیگه مجبور نیستی با فلانی ارتباط داشته باشی

بالاخره یه روزی بیاد که هیچ کار نکرده ای نداشته باشم

یه جوری ام انگار که تو مسیر رسیدن به زندگی ام

نه تو زندگی!!

انگار زندگی شیرین نتیجه ی تموم شدن همه ی این روزهاست..

روزی که میدونم نمیاد..

مگر اینکه خودم نباشم...



+یادمه اوایل ازدواجم از بس با خانواده مستر مشکل داشتیم که

همه ش پیش فرض ذهنیم این بود که تحمل کن، یه روزی همه ی این سختیها تموم میشه..

یه روزی دیگه من عروسشون نخواهم بود!

بعد یهو به خودم میومدم که چنین روزی هرگز نمیاد... :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۵
لوسی می

نظرات  (۸)

۰۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۹ کوثر متقی

مشکل این جاست که ما با حال نیستیم به قول یه استادا کلی فشرده درس میخونیم تا کار خوب پیدا کنیم کلی کار میکنیم تا پول دار بشیم تا بعد ازون بتونیم لذت ببریم کلا از مسیر لذت نمیبریم بیشتر به فکر مقصدیم...

پاسخ:
آره از مسیر لذت نمی بریم هرچند که این چیزی من باهاش مشکل دارم مسیر نیست! خود زندگیه که برام سخت شده!
می فهمم چی می گی
متاسفانه برای من هم همینطوره گاهی
بخشیش به خاطر مشکلات موجود در زندگیه
بقیش به خاطر بلد نبودن لذت بردنمون از شرایط موجوده
یه جورایی اغلب درگیرشیم
زیاد خودتو ناراحت نکن
میخوام بگم می شه با وجود ناملایمات و ناخوشایندهامون باز هم خوشبخت باشیم...نمیشه؟
خودمم نمی دونم
شاید هم فقط شعاره
پاسخ:
دقیقا. آخه مشکل اینه که بعضیا رو می بینم انگار هیچ مشکلی ندارن. نه اینکه حسودیم بشه اما همه ش فکرمیکنم چرا من نمیتونم اینطوری باشم و همیشه خوش باشم؟ و اینقدر به همه چیز انرژی مثبت بدم! اصلا انرژی مثبت از کجا بیارم بدم به بقیه؟!
به نظرم میشه! اما یه پیش فرضهایی تو وجود خود آدم و تو زندگی آدم میخواد که اگه اونها باشن مهم نیست که بقیه ی چیزها باشن یا نه! ولی به نظرم من اون پیش فرض ها رو هم ندارم.. داشتما! از دست دادم بی خود و بیجهت!
بجز فامیل شوهر بقیه ش قابل حله :)

از اون خونه رفتید یا هستید؟
پاسخ:
:((
کلا قابل حل نیست، مشکل اینه که من بلد نیستم از زندگیم و لحظه لحظه ش مخصوصا وقتهایی که تنهام لذت ببرم :(
هستیم که فعلا. مستأجر داریم :(
۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۸:۴۱ مامان محمدمهدی
نمیتونم حرفاتو هضم کنم
برو خودتو اصلاح کن وگرنه خیلی زودتر از تصورت حتی از پا میفتی
وال لا
پاسخ:
واقعا؟ تا به حال پیش نیومده که یهو احساس کنی که عوض لذت بردن از زندگیت داری فقط زندگی رو سپری میکنی؟
چقدر خوب که تا حالا برات اتفاق نیفتاده! چون حس بی نهایت مزخرفیه!
آره این احساسات مزخرف اگر ادامه دار باشه آدمو داغون میکنه از همه لحاظ. هم دیگه نمیتونی تغییر کنی و هم نمیتونی زندگی کنی.
۰۶ مهر ۹۴ ، ۰۹:۲۹ مامان کوثر
چ حس مشترکی
بدتر اینکه خیلی وقتها اصلا وقت فکرکردن به حسهات رو هم نداری(اینجا چرا ایکون نداره:((((
پاسخ:
:)
آره این حس بعضی وقتها سراغ آدم میاد ولی باید خیلی زود خودمونو جمع و جور کنیم وگرنه به قول مامان محمدمهدی خیلی زود از پا در میایم :((
این که آیکون نداره رو هم شما ببخش دیگه! نداره! وسعشون همینقدر بوده! :|
۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۴:۰۸ مامان کوثر
راستش من فکر میکردم چون شاغلم و ذهنم چندجا درگیره اینطوری شدم
البته تو الان با دوتا بچه هم حق داری انقدر درگیر باشی
آره حس مزخرفیه، به شرطی واقعا برنامه ریزی داشته باشی، و هر ازگاهی بهش شک کنی، یا ...
ولی اگه نه، تلنگریه که تغییر کنی
چقدر حرف برای این پستت دارم که هی مینویسم و پاک میکنم، عجب خوددرگیریم من!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
خب یه نکته ش همین درگیریهاست، درگیریهایی که نمیذاره بفهمیم زندگی می کنیم..
فعلا که برای من جنبه ی تلنگری داره اما خب حس خیلی بدیه! تا مدتها طعم تلخش تو رفتارم هویداست :(
بگو خب! چرا پاک میکنی؟!
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۰ ملکه بانو
سختیا هیچ وقت تموم نمیشن 
رو خودت کار کن از همین حالا لذت ببری و گرنه یهو می بینی عمرت تموم شد و هنوز منتظری
پاسخ:
آره بیشتر تذکر بود و تلنگر.
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۱ ملکه بانو
البته اون قسمت همش دویدن رو کاملا باهات همدردم.
پاسخ:
زندگی همینه دیگه.