ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1499.

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ

وای خدای من!

اصلا باورم نمیشه!

پست قبل رو نوشتم

و در کمتر از پنج دقیقه بعد

کسی تو تلگرام بهم پیام داد

و شد همزبونم

اونم کــــــــــــــــی؟؟!


مستـــــــــــــــــر..!!



+وای خدای من!! از فرط هیجان تا آخر چتم با مستر یه بند گریه کردم!!

این بهترین اتفاقی بود که می شد بیفته!!

+چطور شد که مستر، یهو از خواب بیدار شد و به من پیام داد؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۶
لوسی می

نظرات  (۱۰)

سلام.

منو بانو کیلومترها فاصله داشتیم...یه روز بی خبر رفتم دیار بانو....ساعت 9 شب  یک راست رفتم  پیش خونشون بهش گفتم یه دقیقه بیا بیرون کارت دارم....قیافه ی بانو بعد از باور ماجرا و دیدن  من فراموش ناشدنی شد...فقط متاسفانه اون شب رو از هیجان توی مریض خونه صبح کرد و من بعد از خوردن فحش های آبدار ازخواهر جان بانو طریقه ی عشق ورزیم رو تغییر دادم...

یاد جوانی به خیر....

مستر جان رو دریاب که بی خواب گشت از برای شما....

پاسخ:
:)
راستش منم خیلی دلم میخواست یه روزی چنین اتفاقی برام بیفته!
آخه فرصتش برای مستر زیاد بوده و هست که چنین بکنه! ما معمولا کیلومترها با هم فاصله داریم...
احساس میکنم هیجانش زیاده..
آخی طفلی همسرتون.. همین فراموش ناشدنی شدن ها قشنگه دیگه..
چقدر خوب با این پستم شما رو هم بردم به یاد دوران گذشته..
ان شالله ایامتون به کام باشه.

۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۲:۲۲ فاطیما کیان
مثل چند وقت پیش من که با یک دوست وبلاگی توی تلگرام حرف زدم و حالم خوب شد :)
پاسخ:
چقدر خوبند این دوستان وبلاگی :)
آخی عزیزم =)
پاسخ:
:)
۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۷:۱۷ مهراد فروتن
خب همین جا موضوع تله پاتی عشاق ثابت شد. 
بریم سراغ فرضیه بعدی تا دیر نشده اون هم اثبات کنیم :)
پاسخ:
:))
۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۵ مامان محمدمهدی
ای بابا تو هم بدجور عاشقیا
اه اه حالم بد شد از این همه علاقه و عشق:)
خواهر شک نکن وبلاگتو میخونه یا یکی واسش میخونه
وال لا
پاسخ:
:))
درد عشقی کشیده ام که مپرس! زهر هجری چشیده ام که مپرس! هه!
آره دیگه وبلاگم رو خوند که پیام داد.
اما نکته ش اینه که اون ساعت که یک و نیم بامداد باشه؛ مستر خوابه!
یعنی خواب بود! خودش هم گفت که خواب بوده و با صدای کسی بیدار شده و یهو تصمیم گرفته بیاد وب منو بخونه!
هه! خب همینشم خیلی خوب بود.. همینم کافیه دیگه..
۱۶ آذر ۹۴ ، ۰۹:۰۹ مامان محمدمهدی
به به چه عالی
پاسخ:
:)
آدرس وبلاگت رو شاید داره
یا یه انتن این وسط هست!!!
پاسخ:
بله آدرس رو دارن.
بله الان دیدم جواب نظر من در پاسخ نظر مامان محمدمهدی دادین!
خیلی هم خوب که میخونه
اتفاقا واسهگفتن یه سری چیزها به صورت غیرمستقیم خوبه وبلاگ
نه؟
پاسخ:
بله برای همین مختصر و مفید جواب شما رو دادم.
البته مستر وب منو نمی خونه! خیلی اهل این چیزها نیست،
هر یکی دو ماه یه بار، آیا بیاد، آیا نیاد! وگرنه اهل خوندن وبم نیست که بشه چیزی رو منتقل کرد!
ولی به نظرم برای بیان به صورت غیرمستقیم خیلی خوب نیست! یک حالت کنایه زدن به خودش میگیره!
برای ابراز علاقه خوبه، اما برای انتقاد فکر میکنم روش غیرصمیمانه ای باشه.
اخی:)اشک شوق خیلی خوبه خییییییلی:)
پاسخ:
آره واقعا.. دیگه من اشک شوق نمیریختم گریه ی های های میکردم! ههه!
۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۱ ملکه بانو
حالا خوبه خوب چیزی رو خونده
من معمولا در این مورد شانس ندارم، سالی یه بار که همسر چشمش به نوشته های من میفته چیزی رو میبینه که نباید
پاسخ:
آره واقعا هم.
منم یادمه اولین بار که مستر وبم رو پیدا کرد و خوند هرچی خونده بود از عنوان بندی شده ها بود که چون کاملشون نکرده بودم همه ش مربوط به گلایه های من بود!
:(