ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1566.

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ق.ظ

میگن اونهایی که در کودکی

اینطور در ناخودآگاهشون ضبط شده باشه

که هیچ کاری رو بر اساس علاقه نمیشه انجام داد

و کارها همه ش ناشی از زور است و اجبار،

وقتی بزرگ بشن

کارها و تصمیماتشون رو خوب شروع می کنند

اما هیچوقت به آخر نمی رسونند..



+منم این مشکل رو دارم،

و چند وقت پیش در یک حلاجی ذهنی

فهمیدم که من در تمام طول مدت کودکیم

هرگز برای دنبال کردن علاقه مندیهام تشویق نشدم

و همیشه به دنبال علاقه مندی های خواهرم بودم!!

چون فکر میکردم خوب بودن، یعنی علاقه هایی مثل او داشتن..

و علاقه های من یک سری اقدامات خرابکارانه ست..

چون من کلا آدم نرمالی نبودم و برعکس خواهرم دخترانه رفتار میکرد.

حالا فکر میکنم که چطور میتونم

بچه هامو مستقل از هم بزرگ کنم

که بدونن حق دارن همونطوری زندگی کنن که دلشون میخواد

و هرگز نباید فکر کنن که خوب بودن

یعنی مثل دیگری بودن..

+به نظرم کار سختیه..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۹
لوسی می

نظرات  (۷)

واقعا کار سختیه... مقایسه کردن و مقایسه شدن اشتباهیه که مرتکبش نشدن خییلی سخته...
پاسخ:
آره واقعا سخته. مخصوصا وقتی که یکی از بچه ها کلا علاقه مندیهاش با رده ی سنی خودش هم متفاوت باشه!
من کلا کارهای فنی رو دوست داشتم که از نظر جامعه ی اون زمان زیادی پسرونه به نظر می رسید و نمیشد باهام راحت کنار بیان! :(
من بی چا ره!
۰۹ دی ۹۴ ، ۱۴:۱۵ مامان محمدمهدی
ما هم تو زندگی بخاطر و برای علاقه مندیهامون هیچوقت تشویق نشدیم ولی هیچوقت هم دنباله روی خواهر بزرگتر یا برادر بزرگتر نبودیم و نشدیم و کلا هر کدوممون یه آدم منحصر به فرد با علائق خاص خودمون و.... شدیم
ولی حالا من این دوتا بچه رو که میبینم اینکه فاطمه تو همین کوچیکی فقط و فقط دنباله روی برادرشه و هرکاری که اون میکنه برای این بهترینه و انجامش میده و حالا که تو این متنو نوشتی بنظرم اومد آره ها خیلی سخته مستقل بارآوردن این دو تا از هم
وای که چقدر کار دارم در قبال این دوتا و بعدیها...:(
پاسخ:
:)) بعدی ها رو خوب اومدی :))
ببین این حس خود من بوده مثل همین فاطمه کوچولوی شما که دنباله روی برادرشه از روی علاقه! واقعا مامانم کاری نکرده که من فکر کنم خواهرم و علاقه هاش بهتره! ولی میدونم که کاری کرده که فکر کردم علاقه های من بده! مثلا من به شدت به کارهای فنی و خراب کردن و ساختن الکترونیکی جات علاقه داشتم، خب همیشه دعوا میشدم! طبیعی هم بود دیگه! چون کلا خرابکار بودم! تقصیر اونها نیست.. فکر کن من الان با این سن و سال کلا دلم میخواد برای خودم ژیومگ بخرم تا بسازم و بسازم و بسازم و البته خراب کنم! چیزی که هیچوقت بابتش تشویق نشدم و تو دلم مونده! :))
خواهرم کلا هنرمندی رو دوست میداشت. انواع کلاسهای گلسازی می رفت منم میرفتم دنبالش، به شدت عاشق نقاشی بود و هست اما من هیچوقت عاشق نقاشی نبودم اما چون اون میرفت کلاس منم میرفتم! نه اینکه نقاشیم بد باشه اما عاشقش نبودم هیچوقت! فک کن کلاس گلسازی تموم میشد من عمراً گل درست میکردم اما خواهرم در و دیوار خونه رو پر از گل کرد! یا هرچیز دیگه ای! مامانم هیچوقت نگفت که هردو با هم برین، اما من این مدلی شده بودم که میخواستم مثل اون باشم.
این شد که من هیچوقت کلاسی که دوست داشتم نرفتم و فکر نکردم که من هم میتونم مستقل تصمیم بگیرم؛ تا وقتی که دانشجو شدیم و بعد خواهرم رفت کلاس خیاطی که من نخواستم و نرفتم و بعد قلاب بافی آموخت و من نخواستم و بعد بافتنی کردن رو مشغول شد و باز هم من نخواستم چون کلا اهل هنر نیستم!
البته خیلی هم بی هنر نیستما! اما بیشتر هنرم تو آشپزیه تا اینطور کارا. این کارها رو هم میکنم اما خییییییییییییییییییلی مختصر! چی بشه دلم بخواد!
خلاصه که میگم سختیش از همین بابته که بچه های دوم معمولا خودشون این مسیر رو انتخاب می کنن و سخته که هی بهشون بفهمونی که خودشون باشن. تازه بچه های شما اختلاف سنیشون بیشتر از بچه های منه و جنسیتشون هم متفاوته!!! فکر کن من چی باید بکشم!!
استاد حوزه ما میگن ایام عید زمان پس دادن امتحان درس هایی هست، که در طول سال یاد گرفتید
پاسخ:
با عرض پوزش من ارتباط این جمله با بحث رو متوجه نشدم. :(

ما نمونه ی رد شده ی این تئوری می باشیم!
نیمه کاره رها کردن کارها ربطی به کودکی و دنبال علاقمندی رفتن یا نرفتن ندارد! :/
نقطه!
پاسخ:
چرا به کودکی که قطعا ربط داره! من نمیگم که قابل اصلاح نیست اما اینطور روحیه ها از کودکی شکل میگیره، و اصولا اخلاق آدم و روحیاتش مربوط به وقایع کودکیشه هرچیزی که باشه!
من نگفتم دنبال علاقه مندی نرفتن باعثش میشه، گفتم انجام کارهایی که اصلا بهشون علاقه نداری و ته دلت اونها رو نمیخواد باعث میشه که در ضمیر ناخودآگاهت این باشه که کارهایی که میکنی یه اجباری تهش هست!! این میشه که هیچوقت با علاقه یک کار رو به آخر نمی رسونی.
حالا شما چطورهستید که نمونه ی رد شده می باشید؟!
هیچی دیگه
ما در تمام عمرمون از کودکی تا جوانی به دنبال علاقه هامون رفتیم بدون زور و اجبار
اما الان کارهای زیاد نیمه تمام دارم که حوصله تمام کردنشان نیست!
یک نمونه اش تحویل پایان نامه دفاع شده به دانشگاه که حوصله اش نیست :/
پاسخ:
عجب! بله شما پدیده ی جدیدی در عالم روانشناسی هستید :دی
:))
پاسخ:
:)
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۳۰ مهراد فروتن
کافی با هم مقایسه شون نکنید.
این مهم ترین و مؤثر ترین کار می تونه باشه به نظرم.
پاسخ:
بله درسته کاملا.
هرچند من اصلا یادم نمیاد که مادرم ما رو با هم مقایسه کرده باشه.