ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1693.

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۲ ب.ظ
دیشب تولد پسرکمون رو برگزار کردیم
و من فهمیدم که این قافله ی ناجوانمرد عمر
جاهایی هم ناغافل سرعت گرفته
که من اینقدددددددر پیر و کم توان شده م...



+در توضیح عرض کنم که بعد از یک ساعت از شروع مراسم
من رسماً همچون جنازه ای متحرک بودم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۷
لوسی می

نظرات  (۶)

سلام
مبارکه
خیلی مبارکه
من اصلا نمیدونستم پسرتون متولد بهمن ماهه
تا حالا فکر میکردم متولد مهرماه هست
به هرحال مبارکه و ایشالا زیر سایه ی شما و اقا امام زمان 120 ساله بشه
و خسته هم نباشید
پاسخ:
سلام ممنونم عزیزم.
نه متولد بهمن ماه نیست! متولد آبانه.
توضیحات رو دادم بهتون دیگه.
متشکرم همچنین آقا علیرضای شما.
+ممنونم مجدد.
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۱ مامان محمدمهدی
عه چه زود پیر شدی:)))

پاسخ:
ها والا! خیلی کم توان شدم.. دیروز اینو به عینه احساس کردم..
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۴ مهراد فروتن
خسته نباشید مادر نمونه 
ان شاء الله پسرک 120 ساله بشه و شما واسش تولد 120 سالگی اش رو بگیرید :)
پاسخ:
:)
مادر نمونه رو خوب اومدید! :))
نه بابا چه خبره؟ اون موقع من 143 سالمه! واقعا زیاد نیست به نظرتون؟!
الان که 27 سالمه اینطور از یک تولد گرفتن احساس خستگی مفرط و پیری و کم توانی میکنم اون موقع دیگه چی بشم!
فک کنم تا اون موقع انقدر از بابت مهمونی ها و مهمانهام غر زده باشم که دیگه هیچکس مهمونی من نیاد! :))
۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۴۲ مامان کوثر
سلام
تولد تاخیریش، با تاخیر مبارک:)

خب خیلی بستگی داره به میزان خدماتی که میخای ارائه بدی، و اینکه چقدر دست تنها باشی، و البته شما چون دوتا کوچولو داری، مطمئنا خیلی بیشتر به کمک احتیاج داری، چون اینطور وقتها خیلی سخت میشه که همه به بچه (ها) برسی، هم به وظایف میزبانی
اما در اینجور مهمونی ها، همینکه تا مدتها بچه ات ازش تعریف کنه، یا دوست داشته باشه که تکرار بشه، خیلی زود خستگی و ناملایمات ذهنی اش رو پاک میکنه

پیر هم که شدیم، من همیشه میگم اگه یه سال بیشتر درس خوندی، چندسال زودتر پیر شدی، شنیدی که میگن یک ساعت کار فکری به اندازه چندین ساعت کار بدنی انرژی بره، من که واقعا با درس پیـــــــــــر شدم و سلامتی ام رو گذاشتم:(

پاسخ:
سلام. ممنون عزیزم.
آره خب به همه ی اینها بستگی داره و الحمدلله که پسرکم مراسم رو دوست داشت و اتفاق خاص نامطلوبی نیفتاد و با کسی دعواش نشد و همه چی خوب بود :)
نه من مخالفم که هر یک سال درس بیشتر یعنی چند سال پیری زودتر! اتفاقا برعکسش رو فکر میکنم! هرچه کمتر به کار فکری بپردازی زودتر پیر میشی!! خب اگه آدم همه ش استرس داشته باشه و بدون لذت بردن از کار فکریش و یا درسش مدام خستگی و اضطراب رو تحمل کنه همینی میشه که شما میگی اما اگر کسی عاشق این کارها باشه کاملا در جهت جوان سازیش عمل خواهد کرد. من توان جسمی و روانیم رو گفتم که چقدر زود اون روز با یک مهمونی معمولی و چند تا درخواست اعصاب خرد کن از پا در اومدم و دیگه کم آوردم!
به نظرم این موضوع خیلی جای بحث و حتی مطالعه داره که واقعا چرا ما کاری رو انجام میدیم که دووست نداریم؟ مثلا همین چند وقت پیش تو وبلاگ دوستی خوندم که کارت دانشجوییشو باطل کرده بود و احساس رضایت و راحتی می کرد (حالا این منطقی بود چون درسش تموم شده بود) اما یکی براش کامنت گذاشته بود که چی میشه این چهارسال زود بگذره منم کارتم رو باطل کنم!! خیلی برام عجیب بود! کسی که هنوز اول راهه چرا باید این مسیر پر از لذت و پر از تجربه و پر از رشد رو به دید یک مسیر عذاب آوری نگاه کنه که از الان دنبال اتمامش باشه؟؟!!
و وقتی اطرافم رو می بینم، می بینم که اکثراً دارن با عذاب درس میخونن!! منم استرس های کمی رو برای درسهام تجربه نکردم اما اینکه حس کنم درس پیرم کرده، نه اصلا اینطور نیست! اتفاقا فکرمیکنم خیلی از چیزهایی که دارم ناشی از 20 سال تحصیلیه که کردم.. و خوشحالم که این راه رو اومدم و فرصت بشه ادامه ش میدم :)
۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۲ مامان کوثر
یادم رفت نظر قبلی رو خصوصی کنم، چیز خاصی نداره، ولی ملت فکر میکنن صاحب این کامنت چه خوددرگیر و انسان منفی بافیه:))) البته خدای ناکرده:دی
پاسخ:
تاییدش نکردم اما اینطوری هم نبود کامنتت!
من هم خیلی استرسها و اضطرابها و حرص خوردنهای شدیدی رو تجربه کردم در دوره ی تحصیل اما از نفس محصل بودن و دانشجو بودن هیچوقت احساس نامطلوبی نداشتم.
یا هیچوقت نگفتم کاش دانشجو نمی بودم!
۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۶ مامان کوثر
اره درست میگی،منم نفس درس خوندنو دوست دارم،حس پویایی به ادم دست میده،دوران دانشجویی هم واقعا لذت میبردم
ولی اگه برگردم این رشته رو دیگه انتخاب نمیکنم
بازهم میگم همسرم خیلی توی این زمینه موثر بوده و هست،شاید این زمینه بارزترین تاثیرپذیری من از ایشون باشه
چ بحث طولانیی شد،به اندازه هر بار تذکر دوستانم که از توانایی هام استفاده نکردم، و به اندازه هربار دیدن کم توانتر های خودم که به جایگاه بالاتر رسیدن و ... و من متفکر شدم،حرف دارم،که به یه تلنگرتو پکیدم ;-)
الانم که باوجود کوثر،وهمسری که تمام وقتش رو برای کارش میذاره،واقعا اجحاف میشه در حق کوثر اگه منم بخوام درس بخونم،البته کارمندی هم خودش عامل مهمیه

همه حرفهام بی ربط بود نسبت به علاقه ذاتی به نفس مطالعه :-[
پاسخ:
سخت نگیر مهم اینه که هردومون فهمیدیم اون یکی چی میگه :)
منم گرفتم چی گفتی :)